3pd.blogfa.com

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1391/06

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . سلام به روی ماه همه دوستام. بعد شکستن فنجونم این اولین باره که با عشق پا تو این بلاگ گذاشتم! خوب تابستونم چه طور گذشت؟ بعد برگشتن از تهران ماه رمضون بود که همش مهمونی می رفتیم مخصوصا افطاری مادربزرگم که تو باغشون بود خیلی خوب بود و متفاوت.اکثر شبها هم تا 3-4 بیدار بودم.یه 10 روزی هم روزه گرفتم.خودمونم درست مثل سال گذشته 2 شب افطاری دادیم که شب دوم خودم جشن قلم چی دعوت بودم و نشد زیاد با مهمونا بمونم! شب 23 رمضون رو هم خیلی دوست دارم به دلایل شخصی.

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1392/04

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . تغییرات در راه است. تصمیم های خوبی گرفتم. میخوام حتماو قطعا عملیشون کنم. 1رژیم(ببین نخند نهایتش دیگه 57 باشم ولی میخوام کم کنم). 2-یه سر و سامون به درسا بدم. 3-طراحی دکوراسیون یاد بگیرم. فعلا همینا به محض شروع میخوام رو وبلاگم به خودم جوب پس بدم. تاریخ چهارشنبه بیست و ششم تیر ۱۳۹۲ساعت 0:35 نویسنده سپیده. قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض. یک طرف خاطره ها یک طرف فرداها. در همه آوازها حرف آخر زیباست. آخرین حرف تو چیست؟ تا بدان تکیه کنم؟

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid - روز شمار 92

http://www.revayate3pid.blogfa.com/post/48/روز-شمار-92

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . و حالا ۹۲ تمام میشود. نمیدونم چرا واقعا انقدر سال بدی شد.تمام لحظه هام پر از استرس بود و ناراحتی. فروردین و اردیبهشت خوبی داشت. خرداد من بودم و یک پوچی بی پایان بیخیال فکر هایم شدم هر چه بیشتر فکر میکردم نا امیدتر میشدم از دنیا. و تیر ماه ماه امتحانات.وقتی برای اولین بار انقدر برای خوشحالی یکی سعی کردم و اون به راحتی پا گذاشت رو همه ی محبتم. مرداد و شهریور را هم همان خراب کرد و من که همه مشکلاتش رو درک کردم و پا به پاش اومدم تا مهر. و اسفند وقتی در به ...

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1392/05

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . میدونستم تا من بیام و یه تغییری تو زندگیم بدم یه اتفاقی میفته. انگار این تابستونای من طلسم شدن. دلم خیلی حرفها داره. کاش تو لابی دانشگاه کنار باران بودم. باران دلم امامزاد صالح میخواد. گفته بود اگه نذرم رو ادا نکنم یه چشم بد.ولی باران من یادم نرفته بود حواسم بود که باید این کارو بکنم. چرا انقدر لای منگنه موندم؟ کاش سنا جواب اس ام اسم رو داده بود. سنا داستان ببرا رو یادته؟ بین درست و غلط موندم کاش انقدر بودم که تشخیص بدم چی تو چشمای ببرست.

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1391/01

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . یه عالمه خاطره دارم! عید:هفت سین منو که دیدید! فرداش رفتیم مسافرت.به سمت شمال کشور.ویلای نوشهر.بازار نوشهر رو خیلی دوست دارم و برام جذابه.فردای اون روز دوست پدرم همراه همسرش دختر وداماد و نوه اش اومدند.حالا هی میرفتیم این فروشگاههای اطراف نوشهر و چالوس.هی خرید میکردیم! کلا خیلی گشتیم.ناهار و شام هم که کلا بساط کباب و ماهی برپا بود.کایت هم هوا کردیم. 13 به در هم با همونا رفتیم سوئیت از ساعت 9 صبح تا 7 با هم بودیم و خیلی خندیدیم و خوش گذشت حسابی. بدو بدو...

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1391/02

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . راه دانشگاه با امره. این پست رو با تمام خستگیم به خاطر قولی که به نازنین عزیزم دادم مینویسم:. دیرم میشه.به سرویس آخر خوابگاه که نزدیک خونه ماست هم نمیرسم.میرم ایستگاه اتوبوس و میشینم.اتوبوس میاد.صندلی محبوبم خالیه .گوشه سمت راست اتوبوس! 4 تا ایستگاه مونده به ایستگاه آخر آخرین مسافر هم پیاده میشه تقریبا مثل همیشه منم و راننده و یه اتوبوس خالی! آره باز هم صدای امره. صدایی که فوق العاده ارومم میکنه. اتوبوس میرسه آخر خط.کارت میزنم و پیاده میشم. امره داره ا...

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1391/05

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . Gone with the wind. بارها اتفاق افتاده بود که حرفهایش پشت این textهای بی روح معنی دیگری بگیرند.این بار اما کسی بود که مرزهایی بینشان بود.کسی که نمی شد توضیحی به او داد.چقدر زشت شد.چقدر بد بود پایان ان شب بد. می خواست فریاد بزند رهایم کنید کجا بودید این مدت ها که من تنها بودم تنهای واقعی تنها زندگی میکردم تنهای تنها! گوش نمی دادند که بگوید حیف کسی به او نمی گفت با من بگو از لحظه لحظه تنهاییت. پنسوال پرسیدن درباره این پست ممنوع است. شاید یه مدت نیام!

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid

http://www.revayate3pid.blogfa.com/1392/01

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . زیاد نمیتونم حرفی بزنم. کسایی که دوست دارند بدونند چی شده فقط برن یه سرچ کنن از جدیدترین خبر دانشگاه تهران بخونن یکی دو خط. ساعت ۱۲ شب یکشنبه تلفن خونه زنگ میزنه.نازنین پشت خطه و دنیا رو سر فنجون سپید خراب میشه لازم نبود زیاد صبر کنیم. ساعت ۷ صبح.دم دانشگاه با سر در دانشگاهی که شبونه اسمش عوض شده. میرم داخل و چهره ی بهت زده بچه ها از خبری که من رو هم تکونده. تو این دو سال همه شکست هام رو فقط به امید داشتن و بودن این کارت تحمل کردم. 91 - - -92. یکی تو خ...

revayate3pid.blogfa.com

Cup Of Coffee For Dr.Sepid - به خانه برمی گردیم

http://www.revayate3pid.blogfa.com/post/47/به-خانه-برمی-گردیم

Cup Of Coffee For Dr.Sepid. خاطراتم از دبیرستان تا . به خانه برمی گردیم. به خانه برمیگردیم .خیلی معنی ها میتونه بده امیدوارم یه بازگشت به وبلاگ به دانشگاه به شادی و به زندگی باشه. مدتهاست نیستم و علتش این بود که نمیخواستم با اون فاز بد چیزی بنویسم یا شاید هم نمیشد. از تابستون این طور شدم و هنوز هم ادامه داره هرچند بهترم اما خوب گاه به گاهی هنوز طوفانیم. برگشت به دانشگاه.عجیب بود چون تو ترم 5 دوباره ترم اولی شدیم! ولی همه اعتراف میکنن که با اومدن ما به این دانشکده خیلی چیزها عوض شده. نهم ماه خیلی تحقیر شدم.