AGHD.PERSIANBLOG.IR

hekaayat.persianblog.ir

ثروت کورش -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/25

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/۸/۱٧. زمانی کزروس به کوروش بزرگ گفت : چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟ کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ کزروس عددی را با معیار آن زمان گفت. کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت : برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید.

hekaayat.persianblog.ir

تلاش و تثبیت جایگاه -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/14

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. تلاش و تثبیت جایگاه. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/٧/٢٥. مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود و…. هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود. تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت. اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد… تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند ،.

hekaayat.persianblog.ir

رحمت الهی -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/29

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/٩/٥. روزی باران شدیدی می بارید. ملا پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد . در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت . ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟ فریاد زد: آهای ملا! مگر حرفت یادت رفته؟ تو چرا از رحمت خداوند فرار می کنی؟

hekaayat.persianblog.ir

غافلگیری -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/15

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/٧/٢٦. یک بار رضاشاه میشنوه که عسکرگاریچی کرایه زیاد میگیره.خودش رو به شکل یه سرباز درمیاره سرشو میتراشه و میره سوار گاری عسکر میشه بعد سر صحبت وا میکنه و میگه: چقدر کرایه میگیری؟ میگه: حدس بزن، رضاشاه میگه: ۲ قرون میگیری؟ میگه: برو بالاتر، میگه ۴ قرون، میگه برو بالاتر، میگه: یه تومن میگیری؟ میگه برو بالاتر میگه: ۲ تومن؟ میگه: برو بالاتر، میگه: ۵تومن؟ میگه برو بالاتر، میگه: نکنه سرلشگری؟

hekaayat.persianblog.ir

دیوار شیشه ای -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/30

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/٩/۱۳. روزی دانشمندی آزمایش جالبی انجام داد . او آکواریومی شیشه ای ساخت و با دیواری شیشه ای دو قسمت کرد . در یک قسمت ماهی بزرگی انداخت و در قسمت دیگر ماهی کوچکی که غذای مورد علاقه ی ماهی بزرگ بود . بالا خره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچک منصرف شد . او باور کرده بود که رفتن به آن طرف اکواریوم و خوردن ماهی کوچک کاری غیر ممکن است . نظرتون در مورد این حکایت چیه و چه نتیجه ای گرفتید؟

hekaayat.persianblog.ir

خیانت -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/17

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/۸/٤. دخترجوانی ازمکزیک برای یک مأموریت اداری چندماهه به آرژانتین. منتقل شد. پس از دوماه، نامه ای ازنامزدمکزیکی خوددریافت می کند به این. مضمون : لورای عزیز، متأسفانه دیگرنمی توانم به این رابطه ازراه دور ادامه. بدهم وباید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام! دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من راببخش وعکسی. که به تو داده بودم برایم پس بفرست. باعشق ، روبرت .

hekaayat.persianblog.ir

مسلمان واقعی -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/32

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/۱٠/۳. جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت: بین شما کسی هست که مسلمان باشد؟ همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکم فرما شد . بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم . جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :. آیا مسلمان دیگری در بین شما هست؟ به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود . . !

hekaayat.persianblog.ir

آدم خوشبخت -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/33

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/۱٠/٢٠. پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:. Laquo;نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند». تمام آدم های دانا دور هم جمع شدندتا ببینند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست. تنها یکی از مردان دانا گفت : که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.

hekaayat.persianblog.ir

راننده باهوش -

http://hekaayat.persianblog.ir/post/21

یک روز بدون گناه. تلاش و تثبیت جایگاه. هفت صد و سیزده. در سایه سار شب. آمار بازدید از حکایات. گردآوری: مهدی چمنی - ۱۳٩٠/۸/۱۱. انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه از راننده مورد اطمینان خود کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت بطوریکه به مباحث انیشتین تسلط پیدا کرده بود! یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود با صدای بلند گفت که خیلی احساس خستگی می کند؟ نظرتون در مورد این حکایت چیه و چه نتیجه ای گرفتید؟