AMINBOZORGIAN.BLOGFA.COM

tehrani7.blogspot.com

Scrapbook: 07/01/2007 - 08/01/2007

http://tehrani7.blogspot.com/2007_07_01_archive.html

اسکرپ بوک یعنی دفترچه ای با صفحات خالی که عکس یا بریده جراید را در آن می چسبانند. بریده ها یی که شاید برای همه مهم نباشد. اما از آنجا که مباحث اش حول محور روزنامه نگاری می گردد، اصحاب رسانه از مخاطبینش به شمار می آیند. Thursday, July 5, 2007. هفت نکته برای وبلاگ خوب داشتن. اول، به خاطر مفرد نویسی عذر خواهی می کنم . دوم ، خودم این نکات را رعایت نمی کنم ولی شما اگر وبلاگ خوبی می خواهید، حتما انجام دهید . پست های کوتاه و جملات کوتاه ، خواندن را راحت می کند. در هر پست حداقل از یک لینک. 5در تیتر کلید واژه ها.

zakhmehayedel.blogfa.com

زخمه - انرژی هسته ای

http://www.zakhmehayedel.blogfa.com/post-49.aspx

زخمه کن از آرامش نامیرا ما را بنواز. باشد که تهی گردم آکنده شویم از والا نت خاموشی. آنچه از دل و خرد بر آید(نصرالله لشنی). نه عادلانه نه زیبا بود جهان. مردم معمولی(فاطمه جناب اصفهانی). جامعه شناسی زمینی(دکتر صدیق). دکتر سعید رضا عاملی. آب های عاصی(بابک مینا). دریچه ای به سوی ارتباطات(مجید مجدنیا). کاربردهای شگفت انگیز انرژی هسته ای! می خوای بری خونه بشینی پای تلویزیون تخمه بشکنی و جومونگ ببینی دیگه! کار مهمتر از این که نداری. و سرعتش را زیاد کرد و رفت. امام جمعه کجا بود؟ کجا این حرف و زد؟ راننده: خانم ای...

dar-ayeneh.blogsky.com

مرگ‌بازی - کـــاوه در آینــــه

http://www.dar-ayeneh.blogsky.com/1388/07/07/post-36

جایی برای اندیشه های من و . مطالعات فرهنگی. سهشنبه 7 مهرماه سال 1388. وقتی که روشنی نیست، نور نیست. وقتی که شعله نیست، شور نیست. مدتهاست نگران مردنام نیستم. یعنی فکر میکنم آنچه میتواند نگران کننده باشد لحظهی مرگ نیست یا پس از آن(که آنجا تو را کسی به انتظار نیست/ جنبش شاید اما، جنبندهای در کار نیست). پس از آنی وجود ندارد. اما دوران پیش از مرگ، آن زمان که در مییابی پایان زندگی را، اگر به هوش باشی و توان اندیشیدن داشته باشی، بیگمان با سیلابی از پرسش و نگرانی روبرو میآیی. آیا خوب زیستهام؟ را آغازید و یوسف.

mohsenhesam.persianblog.ir

بز و چوپان - زندگی‌نوشت

http://mohsenhesam.persianblog.ir/post/88

روایتهای من از زندگی در شهر که هر روز میبینیم و میگذریم. از توپخانه تا فردوسی. راه بسته است. تا چشم کار می‌کند، قطار ماشین است و موتور. پیاده‌روها هم پر از جمعیت است و از هر ده‌تا، یکی‌شان پلیس است پلیس ویژه و ضدشورش، مجهز به باتوم و سپر و کلاه‌کاسکت. مرد میان‌سال چه خبری شده سر چارراه؟ این را عاقله‌مردی که کنارم نشسته می‌پرسد. پسر جوانی که صندلی جلو است، پاسخش می‌دهد:. بازاریا ریختن بیرون. الان همه‌ی بازارا و پاساژا تعطیله. از منوچهری تا مخبرالدوله مأمور ریخته. ملتم دارن شعار می‌دن. پسر جوان خب معلومه!

mohsenhesam.persianblog.ir

مرغ عزا و عروسی - زندگی‌نوشت

http://mohsenhesam.persianblog.ir/post/86

روایتهای من از زندگی در شهر که هر روز میبینیم و میگذریم. مرغ عزا و عروسی. از فرودگاه مهرآباد تا میدان شهدا. راننده اینجا ر دیگه چرا بستن؟ حالا از کجا بریم؟ خبرشون یه اجلاس می‌خوان بگیرن، ملت حسابی زاب را کردن. والا به قرآن. آخه این چه وعضشه؟ ساعت دو نصفه‌شب دیگه خیابون. من تازه از فردا بستنا شرو می‌شه. من شماهام که آژانس فرودگاهین. تعطیلین لابد؟ من خب آخه هیچوخت م همچین اجلاس مهمی نبوده تو ایران. همانطور که سیگار را بین لب‌هاش نگه داشته، می‌پرسد:. من می‌گم هیچوخ اجلاس به این بزرگی نداشتیم خب. راننده پشت ...

filmbin.blogfa.com

فیلم نوشته ها

http://www.filmbin.blogfa.com/9003.aspx

سینمایی - نقد فیلم - یاد داشت های هنری. پس از پایان (بخشی از یک داستان بلند). کاش از مهشید قبل از رفتنش میپرسیدم که پاکت قهوه را کجا گذاشته. دلم برای عطر قهوه ضعف میرود. این موقع شب هم که نه کافهها بازند و نه قهوهفروشیها. ناگهان نگران میشوم که موجها رد پای زن را پاک کنند. میدوم به سمت دریا و یادم میرود که پابرهنهام. تکههای شکستهی صدفها و گوشماهیها از زیر ماسهها بیرون زدهاند و پایم را زخمی میکنند. دانههای شن مثل خمیری نرم میچسبند به کف پایم و خون دورشان را میگیرد. سنگی از روی خاک برمیدارم، اسم کسی را در ذ...

mohsenhesam.persianblog.ir

شادآلودی - زندگی‌نوشت

http://mohsenhesam.persianblog.ir/post/84

روایتهای من از زندگی در شهر که هر روز میبینیم و میگذریم. از تهرانپارس تا پروین. راننده گفتی خیابون چی؟ راننده آهان. بالاتر از میدونه. می. برم تون تا سرش. . شادآلویی! چه اسمایی دارن مردم. آخه این چه فامیلیه دیگه؟ فاطمه [با خنده] شاید خیلی شاد بوده. یعنی به شادی آلوده بوده! من اونو خ باید اسمش می. راننده حالا اینکه خوبه. دیروز یکی داش تو رادیو حرف می. زد، کارشناسم بود طرف، فامیلش ف ک می. راننده آره به خدا. مجری بیچاره نمی. تونس بگه. کارشناس آقای شوت. ی خدا باید بره فامیلش عوض کنه. من ه س همچی قانونی. خوام ...

mohsenhesam.persianblog.ir

آشتیانی هستی؟ - زندگی‌نوشت

http://mohsenhesam.persianblog.ir/post/93

روایتهای من از زندگی در شهر که هر روز میبینیم و میگذریم. از هفت تیر تا دروازه دولاب. جوان راننده: شهدا، زود بیاین بالا. ها معطل تاکسی بودن، حالا یک پرشیای تروتمیز جلوی پایمان ترمز می. اش پسر جوانی است که بعدا می. فهمیم چقدر دل خجسته. کند که نفهمیم چهل. وپنج دقیقه طول می. من و فاطمه سوار می. Zwnj;شویم و بلافاصله بعدمان هم. دو خانم مسن سوار می. نشیند و زنبیلش را می. گذارد بین پاهاش. یکی هم عقب، کنار ما. پیرزن جلویی، در را محکم می. جوان راننده: آرومتر حاج. پیرزن اولی: ماشین خودته؟ لهجه دارد. لهجه. جوان رانن...

alinili.blogfa.com

شب‌زده

http://alinili.blogfa.com/9008.aspx

سیف الله خان یزدانی. این روزها هم تقریبا هیچ جمعی نیست که در آن از فاصله زیاد مردم و مسئولان، از شکاف بین حاکمیت و مردم و از امتناع مفاهمه حرف زده نشود. این وضعیت، خاص هواداران یک حزب و طرفداران یک جناح نیست هر کسی که کمی دغدغه اجتماعی دارد نگران است. وضعیت فعلی خوب ارزیابی نمی کنند برخی با نیشخند، اوضاع را تحلیل می کنند نیشخندی که چون نیشتری بر جان معتقدان انقلاب می نشیند. نوشته شده در یکشنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۰ساعت 1:24 توسط علی نیلی. Powered By BLOGFA.COM.