rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: May 2012
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012_05_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۹۱ خرداد ۹, سهشنبه. 6 ساله بودم ، یادم است که همه از یک بیماری در شهر سخن می گفتند که ناشناخته بود، همسایه ها در مورد نوعی. بیماری بنام ( یرقان) صحبت میکردند ، علم پیشرفت امروز را نداشت ، همه می گفتند که بیمارستانها پر شده است از. بیماران یرقانی ، همه می ترسیدند، مدارس نیمه تعطیل شده بود و اطبا از صبح تا شب به مداوای بیماران یرقانی. فاجعه در خانواده من اتفاق افتاد ، با یک مریضی کوچک و ساده دچار یرقان میشوم ، مادر هراسان مرا. مادر به شدت با بستری شدن من مخالفت میکند و. خانواده آماده می شود .
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: عشق 1
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012/05/1_26.html
ه.ش. ۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه. میخواست از گذشته های بگوید تا به امروز . گذشته هائی که بوضوح در ذهنش می رقصند . او امروز خسته است. جسمش را خستگی فرا گرفته است ، سایه میانسالی را در خود می. بیند ، دیگر نامی از دخترک نیست دیگر نمیگوید. دخترک ، میخواهد با سنش به پیش رود ، به میانسالی رسیدن راحت نبود با کوله باری از تجربه ، از دردها، رنج ها. مینویسد برای تو و برای خودش . مینویسد که بخود بباوراند که هنوز افکارش را ، خوانده هایش را. می اندیشد چه بدست آورده ام؟ چه میخواهم؟ دهد و او همچنان منگ . چه فاجعه ای رخ داد...
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012/06/blog-post_06.html
ه.ش. ۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه. دیگر بزرگ شده بودم و به مدرسه میرفتم و همچنان که گفتم برادرم به درس و مشق من اهمیت فراوانی می داد .دختر شیطانی. بودم و هربار اولیا مدرسه پدر و مادر را احضار می کردند و برادرم مسئولیت این یک قسمت را هم بعهده می گیرد و مداوم. برای اولیا مدرسه توضیح میدهد که من علیرغم شیطنت از درس غافل نیستم و خللی در درس خواندن من بوجود نمی آورد و. در خانه هم مرتب به کمک من می شتافت. بزرگ و بزرگتر می شوم و زندگی روال طبیعی را درداشت . روزی متوجه. بعد از اتمام سربازی صحبت ازعروسی. هر بار ملاقا...
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: انسانیت
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012/05/blog-post_26.html
ه.ش. ۱۳۹۱ خرداد ۶, شنبه. اگر پیر فرتوتی را دست گرفتی و زندگیش را گرمی بخشیدی. اگر روزی یتیم بچه ای را پریشان یافتی و بسویش شتافتی تا اشک از گلبرگ گونه اش بزدائی. اگر ساعتی توقف نمودی تا کاروان زندگی دیگری را سرعت بخشی. اگر دقیقه ای بخاطر از پای افتاده ای زانو را به زمین نهادی و او را تکیه گاه گشتی. اگر لحظه ای غمگین شدی بخاطر از دست رفتن شادی دیگری. آنگاه خوشحال باش که رهرو حقیقتی. و آنگاه زندگی کن. چون شادی تو یک شادی حقیقی است. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! هیچ نظری موجود نیست:.
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: April 2012
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012_04_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه. دخترک با شهامت ادامه داد، چیکار میتونین بکنین؟ خیلی کارها، شما اولین کاری که میتونین بکنین حقوق از دست رفتهء خودتون. رو بگیرین از شوهر سابقتون ، زندگی رو براش جهنم کنین همین جهنمی که امروز شما دارین میبین نذارین یه روزگار خوش تو. زندگیش ببینه ، اینکه من بخوام براتون را چاره پیدا کنم که چطوری نمیدونم ولی بهرحال شما سالهای سال با این مرد زندگی کردین. حتما نقاط ضعفی هم دا ره مگه میشه نداشته باشه ، شما خودتون بهتر میدونین پس از این نقاط ضعف استفاده کنین اگه مشکلتون. مادر تنبی...
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: عشق 2
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012/05/2_27.html
ه.ش. ۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه. جنجال های خانوادگی بر سر عشق خواهر بزرگتر ادامه داشت ، اعضأ خانواده به تنگ آمده بودند ، مادر پریشان و درمانده. و برادری که حاضر به گذشت نبود ، کتک کاری های مداوم، آرامش را از خانواده زدوده بود و او همچنان با خواهرش که. مونس او بود شبها به گفتگو می نشست. او فقط میخواست مفهوم این موضوع یا بقول برادر". او را به آرامش دعوت میکرد. احساس غریبی نسبت به یکدیگر داشتند ، ساعتها با هم به صحبت می نشستند و ا از هم. به کوتاه آمدن نبود. او میخواست ازدواج کند. تمامی این مسایل برای. او از مدرس...
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: August 2012
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012_08_01_archive.html
ه.ش. ۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه. چند ماهی بود که فعالیتی در وبلاگ نداشتم ، بعلت گرفتاریهای شخصی ، مسافرت ناگهانی و. بازگشتم که بنویسم . عاشق نوشتن هستم ، دلتنگ وبلاگم بودم و دلتنگ از ننوشتن . دوباره میخواهم بنویسم . نوشتن از واقعیت های زندگیم . میخواهم با شهامت بگویم تمام نوشته هایم و آدمهای داستانم واقعی هستند و چه در قید حیات و چه به دیار باقی. بازگشتم که بتوانم هر شب برایتان قصه ای بگویم. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012/08/blog-post_26.html
ه.ش. ۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه. چند ماهی بود که فعالیتی در وبلاگ نداشتم ، بعلت گرفتاریهای شخصی ، مسافرت ناگهانی و. بازگشتم که بنویسم . عاشق نوشتن هستم ، دلتنگ وبلاگم بودم و دلتنگ از ننوشتن . دوباره میخواهم بنویسم . نوشتن از واقعیت های زندگیم . میخواهم با شهامت بگویم تمام نوشته هایم و آدمهای داستانم واقعی هستند و چه در قید حیات و چه به دیار باقی. بازگشتم که بتوانم هر شب برایتان قصه ای بگویم. با رایانامه ارسال کنید. این را در وبلاگ بنویسید! 8207;در Twitter به اشتراک بگذارید. 8207;در Facebook به اشتراک بگذارید.
rodabeh-sayehroshan.blogspot.com
سایه روشن: یرقان
http://rodabeh-sayehroshan.blogspot.com/2012/05/blog-post_29.html
ه.ش. ۱۳۹۱ خرداد ۹, سهشنبه. 6 ساله بودم ، یادم است که همه از یک بیماری در شهر سخن می گفتند که ناشناخته بود، همسایه ها در مورد نوعی. بیماری بنام ( یرقان) صحبت میکردند ، علم پیشرفت امروز را نداشت ، همه می گفتند که بیمارستانها پر شده است از. بیماران یرقانی ، همه می ترسیدند، مدارس نیمه تعطیل شده بود و اطبا از صبح تا شب به مداوای بیماران یرقانی. فاجعه در خانواده من اتفاق افتاد ، با یک مریضی کوچک و ساده دچار یرقان میشوم ، مادر هراسان مرا. مادر به شدت با بستری شدن من مخالفت میکند و. خانواده آماده می شود .