ASHKAN244.PERSIANBLOG.IR

razavipen.persianblog.ir

خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/1388/5

آدم، والامرد عرصه، حوا را در محلی صدا کرد. گو کاری مهم روی داده. حوا رعدآسا آمد. دو گود کدر را سراسر در دو گود مسحور آدم س ر داد. نویسنده : علیرضا رضوی. ساعت ٢:٥٩ ‎ب.ظ روز ٢۸ امرداد ۱۳۸۸. می خوابد روی تخت. نفس عمیقی می کشد و چشمانش را می بندد تا خدا را ببیند مثل شب های قبل که شبحی است نشسته روی صندلی و می داند خدا بزرگ است و آن قدر دور که به اندازه ی پدرش شده که روی صندلی می نشست. نویسنده : علیرضا رضوی. بند کفش برای بار سوم باز می شود. نویسنده : علیرضا رضوی. پروفایل مدیر : علیرضا رضوی. راه اندازی شده است.

razavipen.persianblog.ir

خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد - خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/post/6

خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد. نقدی بر داستان آبروی از دست رفته ی کاترینا بلوم نوشته ی هانریش بل. ترجمه: حسن نقره چی - نیلوفر1388. در این داستان زندگی کاترینا هنگام آشنایی با مردی به نام لودویگ دچار تغییرات اساسی می شود. لودویگ یک تحت تعقیب می باشد و شبی که به خانه ی کاترینا می رود پلیس برای دستگیریش مراجعه می کند ولی وی از طریق کانال فرار می کند. نام این داستان نشان دهنده ی آبرویی از دست رفته است که خواننده را به دنبال این می کشاند که این آبرو چگونه از دست می رود؟ می زند تا یاد بگیرد دیگر ن...

razavipen.persianblog.ir

آدم و حوا - خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/post/4

آدم، والامرد عرصه، حوا را در محلی صدا کرد. گو کاری مهم روی داده. حوا رعدآسا آمد. دو گود کدر را سراسر در دو گود مسحور آدم س ر داد. کدام کار اساسی در کام آدم طعم گس داده و اطلاع را مهم کرده؟ آدم، حوا و که؟ در عالمی که هر دو، حد و حدود، حاکم و محکوم در کار هم، همه آدم و حوا، رو در روی هم، در محلی که آدم حوا را صدا کرد. حوا هراس دار آمد. همراه عالمی سوال در سر. مگر آدم لال در عالم آمد؟ ولی وی مرا صدا کرد. آدم گم کرده ای دارد؟ اگر دارد کدام کس؟ مرا که گوی در گوی او دارم؟ Laquo; آدم مرا صدا کردی؟ Laquo; آری&#4...

razavipen.persianblog.ir

بند کفش برای بار سوم باز می شود. - خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/post/2

بند کفش برای بار سوم باز می شود. پیرمرد از آزمایشگاه بیرون که آمد یک مشت برگه را ریخت روی زمین. پیرزن روبروی او کمر خشکیده اش را خم کرد، کاغذها را برداشت و از پشت عینک ته استکانی نگاهی به آنها انداخت. سرش را بلند کرد. خندید. دست پیرمرد را گرفت و از خیابان رد شدند به طرف بیمارستان. نویسنده : علیرضا رضوی. ساعت ۱:٠٧ ‎ق.ظ روز ٢۱ امرداد ۱۳۸۸. پروفایل مدیر : علیرضا رضوی. می شود کم کرد نمی شود ترک کرد. زندگی کردن هیچ دلیل قانع کننده ای ندارد. خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد. اشکان (مشغول مردن ات بودی).

razavipen.persianblog.ir

مازیار - خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/post/10

السلام علیکم و رحمة­الله و برکاته . الله­اکبر . الله­اکبر . الله­اکبر . یعنی کیه این وقت ظهری؟ نکونه خدای نکرده خبری شده؟ استغفرالله. نیگاکون این پسره دوباره پیداش شد. همین پ یروز این جا بودا. کار و زندگی نداره؟ علیکم­السلام، بیا تو ننه). الله­اکبر . الله­اکبر . الله­اکبر . نیگاکون تو را خدا. همون جور وایساده دم در بر و بر داره دختره را نیگا می­کونه. خوب بیا تو . استغفرالله . دختره را نیگاکون. چرا خودشا جمع و جور نیمی­کونه؟ قبول حق باشه. محتاجیم). دیگه دفعه دویومش برا چی­چیه؟ سلام آقا مازیار.). دست وردار...

razavipen.persianblog.ir

خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/1389/1

السلام علیکم و رحمة­الله و برکاته . الله­اکبر . الله­اکبر . الله­اکبر . یعنی کیه این وقت ظهری؟ نکونه خدای نکرده خبری شده؟ استغفرالله. نیگاکون این پسره دوباره پیداش شد. همین پ یروز این جا بودا. کار و زندگی نداره؟ علیکم­السلام، بیا تو ننه). الله­اکبر . الله­اکبر . الله­اکبر . نیگاکون تو را خدا. همون جور وایساده دم در بر و بر داره دختره را نیگا می­کونه. خوب بیا تو . استغفرالله . دختره را نیگاکون. چرا خودشا جمع و جور نیمی­کونه؟ قبول حق باشه. محتاجیم). نویسنده : علیرضا رضوی. پروفایل مدیر : علیرضا رضوی.

razavipen.persianblog.ir

خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/1389/3

رو به روی دکه. نویسنده : علیرضا رضوی. ساعت ۸:٠٤ ‎ق.ظ روز ٢٢ خرداد ۱۳۸٩. پروفایل مدیر : علیرضا رضوی. می شود کم کرد نمی شود ترک کرد. زندگی کردن هیچ دلیل قانع کننده ای ندارد. خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد. بند کفش برای بار سوم باز می شود. مینا میرباقری (پای تر باران). اشکان (مشغول مردن ات بودی). انجمن حمایت از حقوق کودکان. فاطمه احتشامی فر (آفتابگردان). باشگاه دانشجویان و متخصصان. این وبلاگ با قدرت پرشین بلاگ. راه اندازی شده است.

razavipen.persianblog.ir

خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/1388/6

زندگی کردن هیچ دلیل قانع کننده ای ندارد. نقدی بر رمان (اپرای شناور). نوشته ی جان بارت ترجمه ی سهیل سمی. تاد آندروز می خواهد داستان روزی را تعریف کند که تصمیمش برای آخرین بار عوض می شود. 21 یا 22 ژوئن 1937! تاد اقرار می کند که داستان نویسی راست کار او نیست و از شگردهای داستان نویسی بی اطلاع است. آندروز به ( خواننده) می گوید نترس! پا به پای من بیا چون من ناگهانی به میان داستان نمی دوم و گام به گام تو را با خود می برم. نویسنده : علیرضا رضوی. خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد. نویسنده : علیرضا رضوی.

razavipen.persianblog.ir

خدا - خاطراتی که نیستند

http://razavipen.persianblog.ir/post/3

می خوابد روی تخت. نفس عمیقی می کشد و چشمانش را می بندد تا خدا را ببیند مثل شب های قبل که شبحی است نشسته روی صندلی و می داند خدا بزرگ است و آن قدر دور که به اندازه ی پدرش شده که روی صندلی می نشست. نویسنده : علیرضا رضوی. ساعت ۱٢:٢٠ ‎ق.ظ روز ٢٤ امرداد ۱۳۸۸. پروفایل مدیر : علیرضا رضوی. می شود کم کرد نمی شود ترک کرد. زندگی کردن هیچ دلیل قانع کننده ای ندارد. خشونت چگونه شکل می گیرد و به کجا می انجامد. بند کفش برای بار سوم باز می شود. مینا میرباقری (پای تر باران). اشکان (مشغول مردن ات بودی). راه اندازی شده است.