BARANVABAHAR.BLOGFA.COM
خاطره های یک زن از یک زندگیخاطره های یک زن از یک زندگی -
http://baranvabahar.blogfa.com/
خاطره های یک زن از یک زندگی -
http://baranvabahar.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Saturday
LOAD TIME
0.4 seconds
16x16
32x32
64x64
128x128
160x160
192x192
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
0
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
0.365 sec
SCORE
6.2
خاطره های یک زن از یک زندگی | baranvabahar.blogfa.com Reviews
https://baranvabahar.blogfa.com
خاطره های یک زن از یک زندگی -
baranvabahar.blogfa.com
خاطره های یک زن از یک زندگی - 6و 7- روزهای روشن
http://baranvabahar.blogfa.com/post-28.aspx
خاطره های یک زن از یک زندگی. 6و 7- روزهای روشن. باور کنید دیروز که نوشتم کار بهتری برای همسرم جور بشه اصلا خبر نداشتم که امکان داره به همین زودی این اتفاق بیفته. فردا همسرم قراره بره با یکی از دوستان و فامیلاشون برای معرفی پیش یه بنده خدا برای کار. کار خوبیه اونجور که تعریف شنیدیم. من امیدوارم خدای مهربون خیر و برکت را به زندگیمون وارد کنه. کیانک کوچولو و مهربون و شیطونم بدجوری شبها میترسه و بارها ازخواب بیدار میشه. دیشب روی دستم خوابید و منم خوابم برده بود هنوز نخوابیده بودم بیدار شد. از امروز امتحان کن...
خاطره های یک زن از یک زندگی
http://baranvabahar.blogfa.com/9011.aspx
خاطره های یک زن از یک زندگی. امروز که به تاریخ نگاه میکنم میبینم دقیقا یک ماهه ننوشتم. یک ماهی که برای من پر بود از پستی ها و بلندی ها. اما خوشحالم که خدای خوبم همیشه هوامو داشت. یک ماهی که پر فراز و نشیب بود. یک ماهی که من صاحبخونه شدم. یک ماهی که با مشقت زیادی پر از بیم و امید و خستگی گذشته. روزهای روشن امروز من امید آینده ای خوب را میدن. خونه جدیدمون را دوست دارم چه اسباب کشی سختی داشتیم بینهایت خسته کننده چقدر توی این ۷ سال اشغال دور خودم جمع کردم و خبر نداشتم. سقف کوچکی که متعلق به خود ما هست.
خاطره های یک زن از یک زندگی - 8-روزهای روشن
http://baranvabahar.blogfa.com/post-29.aspx
خاطره های یک زن از یک زندگی. امروز همسرم در راهه برای کار جدید امیدوارم که همه چیز خوب پیش بره. کیان دوباره دیشب ترسید دقیقا مثل شب قبلش اما به توصیه های مشاور عمل کردم و زود آروم شد و دیگه هم بیدار نشد امیدوارم زود خوب بشه. دیشب دلم گرفت وقتی همسرم زنگ زد و با حسرت و حتی اشتیاق گفت باران یه جائی هست اینجا هم جیگرو مرغ سر سیخ میزنن هم میگو گفتم اگر بودید حتما میرفتیم میخوردیم. بهش گفتم خوب بخور یه سیخ میگو هم به جای من بخور گفت نه و خداحافظی کرد. حتی زود قطع کرد که ناراحتیش را نفهمم.
خاطره های یک زن از یک زندگی
http://baranvabahar.blogfa.com/9006.aspx
خاطره های یک زن از یک زندگی. نوشتم که باردار شدم باردار شدن من اصلا چیزی نبود که شوهرم دوست داشته باشه و بارها گفته بود دلش نمیخواد بچه دار بشیم. تقریبا بعد از ۴ سال این اتفاق افتاد که با واکنش عجیب همسرم مواجه شدم و هیچ وقت هم هیچ دلیلی براش نداشت و یا اونقدر سطحی بود که برام باور کردنی نبودن. این اتفاق زیبا درحالی افتاد که شوهرم برای من خوشحالی نکرد و تبریک هم نگفت اما تماس گرفته بود و خواهرش را خبر کرده بود. کم کم یخش بازشد بهتر شد و دیگه واکنش بدی نشون نداد. تقریبا مسئولیتهای زندگی با من بود. اون روز...
خاطره های یک زن از یک زندگی
http://baranvabahar.blogfa.com/9010.aspx
خاطره های یک زن از یک زندگی. در مورد روزهای روشن. تو کنگره میگن وقتی قدمی به سوی خدا بر داری خدا بهترینها را سر راهتون قرار میده. من مطمئنم گام کوچک ما به سوی خدا باعث شد تا برکت بیشتری به زندگیمون بیاد. آموزه های من از کنگره خیلی زیاد نیست و چیزهائی هم که عمل کردم ناچیزه اما شاهد روزهای روشنی در زندگیم هستم که به هیچ قیمتی دلم نمیخواد از دستش بدم. من دیگه برای خودم و خانواده ام جنگ اعصاب به پا نمیکنم و با انجام ندادن این کار به هیچ عنوان احساس قربانی بودن نمیکنم. حتی با آرامشی که در خانه برقرار میشه.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
درب و پنجره upvc باران-وینتک رشت
جوملا فارسی توسعه و پشتیانی توسط شرکت نوید ایرانیان. شرکت نما آرای گیل (درب و پنجره upvc باران). یکی ازتولید کنندگان سیستم های درب و پنجره یو پی وی سی upvc در رشت. با بهره گیری از آخرین تکنولوژی ساخت این محصولات و با استفاده از مدرن ترین ماشین آلات تمام اتوماتیک ساخت اروپا راه اندازی شده و در حال حاضر نماینده شرکت صنایع پلاستیک ADOPEN. تولید کننده پروفیل های. آماده به ارایه خدمات. 15 سال در مقابل هر گونه تغییرات فیزیکی و رنگی ضمانت می نماید. با توجه به اهمیت انرژی و کنترل مصرف آن. سیستم های درب و پنجره س...
The Baran Group
PT BARANUSA DANATAMA ADV
Jl Lapangan Bola No. 38, Kebon Jeruk. T021 7091 3435, f.021 5842 386. Komp Intercon Blok AA2/11, Meruya Selatan. T021 4561 8800, 5890 8801.
کافی نت باران - ما برای وصل کردن آمدیم
در مصیبتها چون آزادگان شکیبایى باید و یا چون نادانان فراموش کردن شاید . [نهج البلاغه]. کافی نت باران - ما برای وصل کردن آمدیم. ابزار دست کافی نت باران - شهریار. شنبه 86 تیر 23 ساعت 6:38 عصر ). سامانه پیگری کارت سوخت. ثبت نام کارت سوخت موتور. سامانه رهگیری کارت هوشمند. نوسازی خودروهای فرسوده وثبت نام. پیگیری وضعیت کارت سوخت. Http:/ 81.28.32.47:7001/welcome.jsp. Http:/ 81.28.32.47:8080/addresssrv? Http:/ 81.28.32.47:7001/addresssrv. جهت رهگیری مرسوله خود اینجا را کلیک کنید. Http:/ whereems.post.ir. Baran I...
...وقتی که بارانی ام
وقتی که بارانی ام. کدام پل در کدام جای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد؟ برایت اتفاق افتاده دنبال خودت باشی؟ شبی مانند یک دیوانه در حال خودت باشی؟ بدون همقدم از پرسههای خسته برگردی. میان جاده تنها باشی و مال خودت باشی؟ شده نام و نشانت را بپرسی از کسی دیگر! شده در دیگران دنبال امثال خودت باشی؟ شده سنگ مزارت را ببینی بر سر راهت! شده مانند من یک عمر پامال خودت باشی! تمام شهر را در هم بریزی با غزلهایت. خودت هم بی خبر از جار و جنجال خودت باشی! شبی در خواب مانند کبوتر بال بگشایی! ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﻔﺲ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﺴﺖ.
خاطره های یک زن از یک زندگی
خاطره های یک زن از یک زندگی. چهارشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۰. دلنوشته های من به خدا و همسرم. روزی منتظر بودم تا کوله بار غم هایم را به دوش کشی و سایه بان تنهائی هایم شوی. حال سنگین تر از گذشته افق نگاهم به سرنوشت مبهم کودکم گره خورده و این بار به دستهای خدا نگاه میکنم ،به دستهائی بزرگتر و قوی تر که این کوله بار میان اه افتاده را از زمین بردارد و به مقصد برساند. شانه هایم سنگین است و غمی کهنه قلبم را تسخیر کرده ،روزهای گذشته انتظارم به من پوزخند میزنند و بیم اینده مضطربم مینماید . خسته ام به اندازه تمام تلاشهائی که...
باران و بردیا
روزانه هاي باران و بردیا. اینجا خونه سوم منه که بردیا از وجودش بی خبره. شاید یه روزی بهش گفتم که اینجا رو دارم. به وبلاگ من باران تند پاییزی خوش اومدید. عسل شيرين.عسل تلخ. آشيانه عشق منو آقاي همسر. وقتي به يك مرد مبتلا ميشي. منم ليلي.ليلي خانمي. هنوز هوامو داري.سما خانم. به باغ همسفران-فنچ بانو. بدبختی های یک زن چاق. روزانه های یک لیدی متاهل. روزمرگیهای یک دانشجوی دکترا. نوشته شده در چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت۱۳۹۴ساعت 16:35 توسط باران. نوشته شده در دوشنبه ۱۴ اردیبهشت۱۳۹۴ساعت 12:13 توسط باران.
باران و گودیپران
چشمان مادرم بوی سیب میدهد. دامن بیوگی ش را. در رودخانه ذهنم میشوید. نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۳۰ساعت 20:51 توسط sara. میتوانم ساعتها به تو فکر کنم. به تو که میروی.کجای جهان ، ،نمیدانم! میتونم به تو فکر کنم. بی آنکه باران پشت شیشه حواسم را پرت کند از یادت. به تو فکر میکنم و نمیفهمم. قطار به ایستگاه سلوسن رسیده است. و این مالیخولیا مرا میکشد. ایستگاه و مسافرانش میماند. و من و ثانیههایی که به تو فکر میکنم. این جنون لعنتی را از من بگیر. ساعتها در دورت نینگ حلم. راه میروم و سرباز پشت میلهها به من میخندد.
باران
سلام ای کهنه عشق من که یاد تو چه پابرجاست سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ماست. خاطره های مرا به آنجا ببرید که برای نخستین بار. دلم به تپشهای دلی دیگر پاسخ داد. نوشته شده در چهارشنبه ۹ آذر۱۳۹۰ساعت ۱۸:۴۱ بعد از ظهر توسط وحید. جملات گریه دار آغوش. نگاهت هر قدر هم که دور باشد ، آرامم میکند . . . و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه . . . چقدر رسیدنت را دوست دارم . . . آغوشم در ازدحام سرمای تنهایی . . . تنها برای تو ، هنوز گرم است. نوشته شده در چهارشنبه ۹ مرداد۱۳۹۲ساعت ۲۰:۱۹ بعد از ظهر توسط وحید. هی در آسمان ...
Ali Baran
Halk Ozanı Mahmut Baran anılacak. Mahmut Baran’ın çığlığı Dersim’den yükselecek! DEST & Kultur Zentrum. Dersim’in kutsallığından günümüze ‘Teberik’. Mahkemeden İtiraf Gibi Karar…. Mahkemeden İtiraf Gibi Karar: Dersim 38’de ‘Harekatı. Dersim’in kutsallığından günümüze ‘Teberik’. Ali Baran Ferid DEMİREL/İstanbul (DİHA) Dersim’in. Halk Ozanı Mahmut Baran anılacak. Mahbut BARAN, Hozat İlçesi’ne bağlı Bargeni Köyü’nde. Mahmut Baran’ın çığlığı Dersim’den yükselecek! DEST & Kultur Zentrum. Ali Baran / MEDİNAMİN.
hayata dair - baranvan - Blogcu.com
3 YIL ARADAN SONRA. Zaman ne de çabuk geçiyor. Çok yoğun,inişli-çıkışlı bir 3 yıldan sonra yine burada olmak çok. Sorusuna cevap arıyorum şimdilerde. Resim bir objeyi fotoğraf gibi gerçekçi çizmek midir? Sürrealist akıma ait bir tabloyu yorumladım. Albert dürerin karakalem çalıştığı annesinin resmini ben yağlı boya çalıştım. Baranım 1 yaşına giriyor. Belki uykusuz,belki yorgun;ama umut dolu bir sene yaşattın bize baranım.şimdi ilk yaşını karşılamak üzeresin. nice.
