BIA2BAX90.BLOGFA.COM

wildcat.blogfa.com

روز های من... - زندگی...

http://wildcat.blogfa.com/post/32

هنوز هم بعد از اين همه سال، چهرهي ويلان را از ياد نميبرم. در واقع،. سال گذشته، هميشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگي را دريافت. ميکنم، به ياد ويلان ميافتم . ويلان پتي اف، کارمند دبيرخانهي اداره بود. از مال دنيا، جز حقوق اندک. کارمندي هيچ عايدي ديگري نداشت. ويلان، اول ماه که حقوق ميگرفت و جيبش. پر ميشد، شروع ميکرد به حرف زدن . روز اول ماه و هنگاميکه که از بانک به اداره برميگشت، بهراحتي ميشد. برآمدگي جيب سمت چپش را تشخيص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود. رفتم تا از او خداحافظي کنم. گفت: اصلا عاشق بودي؟

wildcat.blogfa.com

روز های من... - نوروز...

http://wildcat.blogfa.com/post/33

بهار بهترین بهانه برای آغاز و آغاز بهترین بهانه برای زیستن است. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم اسفند ۱۳۹۰ساعت 17:39 توسط مهسا. سلام از امروز من هم می خوام باشم و بودنم را با آپ کردن این وبلاگ ثابت کنم! الان خودم نمی نویسم ولی در آینده شاید. فعلا روز هامو با گذاشتن مطالب مختلف ثبت می کنم. اولین نیستم اما بهترینم. وبلاگ یک پسر خوب!

wildcat.blogfa.com

روز های من...

http://wildcat.blogfa.com/1390/11

ببخشید که دیر شد). نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:56 توسط مهسا. يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد. چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:.

wildcat.blogfa.com

روز های من... - عشق...

http://wildcat.blogfa.com/post/29

يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند. اين كار شما تروريسم خالص است!

wildcat.blogfa.com

روز های من... - محض اطلاع...

http://wildcat.blogfa.com/post/27

هیچکس حق نداره از طرفش بپرسه تو برا من چی کار کردی؟ تو ٧ میلیارد انسان تورو پیدا کرده، دیگه چیکار کنه! نوشته شده در جمعه هفتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 22:14 توسط مهسا. سلام از امروز من هم می خوام باشم و بودنم را با آپ کردن این وبلاگ ثابت کنم! الان خودم نمی نویسم ولی در آینده شاید. فعلا روز هامو با گذاشتن مطالب مختلف ثبت می کنم. اولین نیستم اما بهترینم. وبلاگ یک پسر خوب!

wildcat.blogfa.com

روز های من... - روز عشق مبارک

http://wildcat.blogfa.com/post/31

ببخشید که دیر شد). نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۰ساعت 19:56 توسط مهسا. سلام از امروز من هم می خوام باشم و بودنم را با آپ کردن این وبلاگ ثابت کنم! الان خودم نمی نویسم ولی در آینده شاید. فعلا روز هامو با گذاشتن مطالب مختلف ثبت می کنم. اولین نیستم اما بهترینم. وبلاگ یک پسر خوب!

wildcat.blogfa.com

روز های من... - زن؟مرد؟

http://wildcat.blogfa.com/post/30

حرفهای سر بسته ی یک زن و مرد ایرانی! نامه یک زن ایرانی به مرد هموطنش". پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟ سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین! در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود. در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود. زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی. در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من. در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی. من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی.

wildcat.blogfa.com

روز های من...

http://wildcat.blogfa.com/1390/10

مرد را ندا آمد اگر آرزوئی داری بکن که برآورده شود. عرض کرد اقیانوس آرام ر اآسفالت خواهم. ندا آمد سخت است آرزوی دیگری کن. گفت قدرتی خواهم که زنان راشناسم . ندا آمد اقیانوس را 2 بانده میخواهی یا 4 بانده؟ نوشته شده در جمعه سی ام دی ۱۳۹۰ساعت 13:58 توسط مهسا. مردی دسته گلی روی قبر مادر عزیز مرحومش گذاشت و داشت به سمت ماشینش. برمیگشت که توجهش به مردی جلب شد که بالای سر قبری زانو زده بود.بنظر. میرسید مرد با سوز و گداز فراوانی جمله ای را تکرار میکرد، چرا باید از. چرا باید از دست میرفتی؟ داد: شوهر اول همسرم!

wildcat.blogfa.com

روز های من... - واقعيت وجودي مردها ...

http://wildcat.blogfa.com/post/28

واقعيت وجودي مردها . شوهر مريم چند ماه بود که در بيمارستان بسترى بود. بيشتر وقتها در کما. بود و گاهى چشمانش را باز مىکرد و کمى هوشيار مىشد. ام ا در تمام اين. مد ت، مريم هر روز در کنار بسترش بود. يک روز که او دوباره هوشياريش را. به دست آورد از مريم خواست که نزديکتر بيايد. مريم صندليش را به تخت. چسباند و گوشش را نزديک دهان شوهرش برد تا صداى او را بشنود. مريم در حالى که لبخندى بر لب داشت گفت: چى مىخواى بگى عزيزم؟ شوهر مريم گفت: فکر مىکنم وجود تو براى من بدشانسى مياره! الان خودم نمی نویسم ولی در آینده شاید.