DASTANKOHANIRANI.BLOGFA.COM
داستان کهن ایرانیداستان کهن ایرانی - داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي
http://dastankohanirani.blogfa.com/
داستان کهن ایرانی - داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي
http://dastankohanirani.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Wednesday
LOAD TIME
0.3 seconds
16x16
32x32
64x64
128x128
160x160
192x192
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
5
SITE IP
149.56.201.253
LOAD TIME
0.331 sec
SCORE
6.2
داستان کهن ایرانی | dastankohanirani.blogfa.com Reviews
https://dastankohanirani.blogfa.com
داستان کهن ایرانی - داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي
dastankohanirani.blogfa.com
داستان کهن ایرانی
http://dastankohanirani.blogfa.com/posts
یکشنبه چهارم مهر ۱۳۸۹. دوشنبه یکم شهریور ۱۳۸۹. پادشاه و كنيزك داستاني از مثنوي. سه شنبه دوازدهم مرداد ۱۳۸۹. علم عشق در دفتر نباشد. شنبه پنجم تیر ۱۳۸۹. جمعه چهاردهم خرداد ۱۳۸۹. 3 پاسخ به يك پرسش بودا. چهارشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۸۸. كدام دين برتر است؟ سه شنبه یازدهم اسفند ۱۳۸۸. خدا را کجا بيابيم؟ یکشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۸۸. پديد آمدن پوسته ي ظاهري مراسم و تشريفات. شنبه بیست و چهارم بهمن ۱۳۸۸. جمعه بیست و سوم بهمن ۱۳۸۸. چهارشنبه یازدهم شهریور ۱۳۸۸. حکایت بهلول و شیخ جنید بغداد. دوشنبه دوازدهم مرداد ۱۳۸۸.
داستان کهن ایرانی - رضا و تسليم
http://dastankohanirani.blogfa.com/post-21.aspx
داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي. در بنی اسرائیل عابدی بود روزگار دراز در عبادت به سر برده. در خواب به او نمودند که فلان رفیق تو در بهشت برین جای خواهد داشت عابد در طلب او برخاست تا بداند که چه کرده که در بهشت جای خواهد داشت؟ چون رسید از وی نه نماز شب دید نه روزه روز دید مگر همان واجبات. جوياي اين حال شد. عابد گفت: این صفت است که تو را به آن منزلت رسانیده است که خداوند به داوود فرمود:. ای داوود دوستان من را با اندوه دنیا چه کار؟ اندوه دنیا حلاوت مناجات را از دل ایشان ببرد. ای داوود. راه روحاني و طريقت.
داستان کهن ایرانی
http://dastankohanirani.blogfa.com/8806.aspx
داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي. بیدلی چنان از خود به در شده بود که به ویرانه ای رفته و بر تل خاکی خفته بود. دلبر به بالینش رفت; او را خفته دید; نامه ای نوشت و بر آستین بیدل به خواب رفته بست. سپیده دم که دلداده از خواب چشم گشود، نامه ای بر آستین خود بسته دید، آن را گرفت و خواند; نازنین غارتگر دل نوشته بود:. نوشته شده در چهارشنبه یازدهم شهریور ۱۳۸۸ساعت 23:8 توسط مست . تقديم به خداوند مهربان و بخشنده. تقديم به تمام مشتاقان حقيقت و معشوق الهي. راه روحاني و طريقت. عرياني و ترك دنيا. بیژن سمندر (شعر شیرازی).
داستان کهن ایرانی
http://dastankohanirani.blogfa.com/8907.aspx
داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي. روزی حضرت عیسی از صحرایی میگذشت. در راه، به عبادتگاه عابدی رسید و با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام، جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا میگذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت:. من از کردار زشت خویش شرمندهام، اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر! چشم عابد که بر جوان افتاد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تقديم به خداوند مهربان و بخشنده.
داستان کهن ایرانی
http://dastankohanirani.blogfa.com/8906.aspx
داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي. گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و درصورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد. وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد. تقديم به خداوند مهربان و بخشنده. راه روحاني و طريقت.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
داستان های زیبا
سعید و حاج آقا حسینی. چه کسی از تو دورم کرد؟ چند خاطره نماز از شهدا و زرمندان. جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۳۰ ب.ظ. سعید و حاج آقا حسینی. السلام علینا و علی عباد الله الصالحین. السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. الله اکبر الله اکبر الله اکبر". هنوز مکبر آیه صلوات و سلام رو تموم نکرده بود که سعید خودشو به حاج آقا حسینی(امام حماعت مسجد) رسوند. سرشو برد نزدیک گوش حاج آقا حسینی حاج آقا قبول باشه یه سؤال برام پیش اومده، راستش گیر کردم. خب بگو پسرم توی چی گیر کردی؟ یعنی چه درود و رحمت و برکت خدا بر شما؟ دیگه اینکه م...
dastankhodemoonie.mihanblog.com
داستان های خودمونی
وینکس آیشا و تکنا عشقه. بهترین قالب های وبلاگ. کدوم از داستان ها را دوست دارید تا بزارم؟ بازدید این ماه :. بازدید ماه قبل :. تعداد کل پست ها :. آخرین بروز رسانی :. کد هدایت به بالا. پنجشنبه 11 دی 1393 : نویسنده : tecna joon. سلام در ضمن اینجا هم مانند هر وبی قوانینی داره:. 2-تو نظرسنجی ها هم شرکت کنید! 3-اگه با تبادل لینک موافقین بگید! 5-نظرای بد ندین پاک میشن! 6-اگه خواستید عضو بشید بهم بگید! لینک های مرتبط :.
دفتر داستان های من
دفتر داستان های من. سلام دوستان عشقولم این وبلاگم داستان سراست ممنون میشم نظر بذارید. پنجشنبه 7 اسفند 1393 ساعت 18:54. چوپان نگاهی به جوان تازه به دورانرسیده و نگاهی به رمهاش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد. بالاخره 150 صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت : شما در اینجا دقیقا 1586 گوسفند داری. مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه! چوپان گفت: تو یک مشاور هستی. چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است....
دست به قلمان دل شکسته
دست به قلمان دل شکسته. Hand to pens broken-hearted. دلم آنها را نخواهد بخشید دلی که درد جراحت احساس میکند نخواهد بخشید. ذهنی که با هر لحظه فکر به سمت حرف های بی هوده ی انها میرود و رنجیده تر از قبل میشود. من نخواهم بخشید زبان این مردم نفهم را نخواهم بخشید. دل من زخمی هست سخت است احساس درد و غصه سخت است. این قلم منه قلمه یه دل شکسته حالا فهمیدم دست به قلم دل شکسته. آنقدر آه کشیدم ز جهان سیرشدم. صورتم گرچه جوان است ولی. تاريخ یکشنبه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۴ساعت 20:11 به قلم sheida. من از آدمای شهرم میترسم.
dastanko - home
Skip to main content. Create interactive lessons using any digital content including wikis with our free sister product TES Teach. Get it on the web. Earthquake and repercussions, Chile. Help on how to format text. Contributions to http:/ dastanko.wikispaces.com/ are licensed under a Creative Commons Attribution Share-Alike 3.0 License. TES: The largest network of teachers in the world. Turn off "Getting Started".
داستان کهن ایرانی
داستانها و حكايتهاي عرفاني و الهي. روزی حضرت عیسی از صحرایی میگذشت. در راه، به عبادتگاه عابدی رسید و با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام، جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا میگذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت:. من از کردار زشت خویش شرمندهام، اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر! چشم عابد که بر جوان افتاد، سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! نوشته شده در دوشنبه یکم شهریور ۱۳۸۹ س...
داستان های کوتاه منصور
داستان های کوتاه منصور. دوست دارم صدای خاص خود باشم چرا که می دانم هرگز چخوف نخواهم شد. نویسنده : منصور قلی زاده. تاریخ:پنجشنبه 1 مرداد 1394-10:38 ب.ظ. پنجره شیشه ای گرفتار در حصار نرده آهنی، بیشتر فضای یک سلول زندان را برایم مجسم می کند و زندگی ام شبیه یکی از ارواح سرگردان شده که به سرعت در تاریکی گم می شود. همسرم مربی شنا ورقص و بقول خودش در هر رشته کارآمد در خانه نیست، البته بودن ونبودنش. به حال من فرقی ندارد و. هر وقت هم بود. انگار که نبود و همین عمل او باعث می شد که همیشه. خونه مادرم شک داری زنگ بزن.
Dastankootah's Blog | رمان و داستان کوتاه
رمان و داستان کوتاه. Stay updated via RSS. آنتوان دو سنت اگزوپری (1). جلال آل احمد (1). Http:/ www.dlebook.ir/. Http:/ www.parsbook.org/. 8220;Share this blog”. Posted: March 4, 2010 in بزرگ علوی. دانلود آثار بزرگ علوی. Posted: February 24, 2010 in آلن پو. Posted: February 24, 2010 in کافکا. Posted: February 24, 2010 in جورج اورول. دانلود آثار جورج اورول. Posted: February 24, 2010 in آلبر کامو. Posted: February 23, 2010 in جلال آل احمد. دانلود آثار جلال آل احمد. Posted: February 23, 2010 in صادق هدایت.
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی
دانستنی - داستان کوتاه و زناشویی. داستان آموزنده گنج غلام. سهشنبه 12 خردادماه سال 1394. داستان آموزنده گنج غلام. ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول به آن اتاق میرفت و به آنها نگاه میکرد و از بدبختی و فقر خود یاد میآورد و سپس به دربار میرفت. او قفل سنگینی بر در اتاق میبست. برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید. داستان آموزنده گنج غلام.
aseman
این وبلاگ بزودی آپدیت می شود. این وبلاگ بزودی آپدیت می شود و به کاره خودش ادامه می دهد.مطالب رو آماده می کنم و بزودی میذارم. نظری هم دارید همین جا ذکر کنید. نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم مهر 1392ساعت 1:29 توسط aseman.
داستان کوتاه
داستان های کوتاه برای شما. بوسه ای که جان 81 نفر را نجات داد ( حکایتی واقعی ). یکی از یاران درجه یک پیامبر اکرم که از پیشرو ترین مسمانان نیز بود عبدالله بن حذاقه است که وقتی به حبشه مهاجرت نموده اتفاق سخت اما عجیب و در نهایت شیرینی برایش رخ داد. رومیان او را با عدهاى از مسلمانان اسیر کردند و آنان را واداشتند که مسیحی شده و نصرانیت را بپذیرند. اما او به جد امتناع ورزید و کوتاه نیامد. رئیس گویا که کم آورده باشد پیشنهاد کرد: نصرانیت را قبول کن تا دخترم را به عقد تو درآورم و سرزمینم را با تو نصف کنم. اما...