GELA3.BLOGFA.COM

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90051.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شرکتی ، مدیر منابع انسانی شرکت از مهندس جوان صفر کیلومتر ام آی تی پرسید : " و برای شروع کار ، حقوق مورد انتظار شما چیست؟ مهندس گفت : " حدود 75000 دلار در سال ، بسته به اینکه چه مزایایی داده شود . " مدیر منابع انسانی گفت : " خب ، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی،۱۴هفته تعطیلی با حقوق،بیمه کامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودرو شیک مدل بالای در اختیار چیست؟ مدیر منابع انسانی گفت:بله،اما اول تو شروع کردی.

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90053.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. دکتر کنارم نشست و بدون اینکه به صورتم نگاه کند،. گفت: زخم عمیقی نیست، بدون بی حسی بخیه اش می کنم سرم را تکان دادم ولی او هنوز به صورتم نگاه نمی کرد که بفهمد، برگشت و چیزی از روی میز برداشت و گفت: البته یه کم درد داره. به سنگ های سفید و مرمر کف اتاق خیره بودم و گفتم : می دونم. گفت: پس قبلا هم بخیه زدی. گفتم: آرهگفت: اونم بدون بی حسی بود؟ گفتم: آره،بی حس نبودم. گفت: الان خوب شده؟ گفتم: نه هنوز جاش درد میکنه. جمعه بیست و یکم مرداد ۱۳۹۰.

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90061.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. یادی از گذشته ها! پيرمرد به زنش گفت : بيا يادي از گذشته هاي دور کنيم! من ميرم تو کافه منتظرت و تو بيا سر قرار ، بشينيم حرفاي عاشقونه بزنيم! فردا پيرمرد به کافه رفت و دو ساعت از قرار گذشت ولي پيرزن نيومد! وقتي برگشت خونه ديد پيرزن تو اتاق نشسته و گريه ميکنه! ازش پرسيد چرا گريه ميکني؟ پيرزن اشکاشو پاک کرد و گفت:. شنبه پنجم شهریور ۱۳۹۰. وقتي بزرگ مي شوي ديگر . وقتی بزرگ میشوی دیگر. وقتي بزرگ مي شوي ديگر . وقتي بزرگ مي شوي. وقتي بزرگ مي شوي .

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90052.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. پدرم اين جوري بود وقتي من :. 4 ساله که بودم فکر مي کردم پدرم هر کاري رو مي تونه انجام بده . 5 ساله که بودم فکر مي کردم پدرم خيلي چيزها رو مي دونه . 6 ساله که بودم فکر مي کردم پدرم از همة پدرها باهوشتر. 8 ساله که شدم ، گفتم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه. 10 ساله که شدم با خودم گفتم! اون موقع ها که پدرم بچه بود همه چيز با حالا کاملا فرق داشت. خب طبیعیه،پدر هیچی در این مورد نمی دونه دیگه پیر تر از اونه که بچگی هاش یادش بیاد. دسته گل برای مادر.

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90044.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور. مرزی میپرسد: در کیسهها چه داری؟ مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت میکند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعا جز شن چیز دیگری نمییابد. بنابراین به او اجازه عبور میدهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا . جمعه سی و یکم تیر ۱۳۹۰. بریم اتریش خلاف کنیم. جمعه سی و یکم تیر ۱۳۹۰. وقتی بچه بودی...

vatandoost.blogsky.com

بازگشت همه بسوی اوست .... - فرزنــــد ایـــــران

http://vatandoost.blogsky.com/1390/10/16/post-59

به وبلاگ شخصی محمد جواد محمدی خوش آمدید! بازگشت همه بسوی اوست . جمعه 16 دیماه سال 1390 ساعت 07:24 ق.ظ. مادر بزرگم امروز جمعه بعد از سال ها زجر ورنج به رحمت خدا پیوست. من یه چند روزی نیستم. خیلی بد بود خییییییییییلی. هنوز صداش تو گوشمه. تو خونه ی ما هم فوت شد. از همتون التماس دعا دارم. نوشته شده توسط محمد جواد محمدی. جمعه 16 دیماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ. چی داری میگی محمد جواد؟ Http:/ shekofe-baran.blogsky.com. باور کن راست میگم! خدا رفتگان همه رو بیامرزه! شنبه 17 دیماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ. امسال تاب...

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90054.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. چی شد که سیگاری شدی؟ یه شب بارون میومد خیلی تنها بودم . چی شد که ترک کردی؟ یه شب بارون میومد دیگه تنها نبودم! چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟ یه شب بارون میومد دوباره تنها شدم . چی شد آوردنت اینجا، بستریت کردن؟ یه شب بارون میومد خیلی تنها بودم تو خیابون دیدمشاون. این مطلب شاید به نطرا خیلی ها مسخره بیاد ولی. خوب من خوشم اومد گذاشتمش. یکشنبه سی ام مرداد ۱۳۹۰. شادمان گفتم : پر! گفتند : کبوتر آسمان؟ در حسرت رنگ آسمان گفتم : پر!

ashke-aseman.blogfa.com

اشک آسمان

http://www.ashke-aseman.blogfa.com/90062.aspx

خاطرات گذشته را فراموش کردم.ميخواهم هماني شوم که تو ميخواهي خداي من. ببینم علی بزرگترین آرزوت چیه؟ علی جون توکه میخواستی فضانورد بشی. پس چی شد! مگه الان تو فضا نیستیم! سه شنبه هشتم شهریور ۱۳۹۰. باور دارم باران اشک آسمان است. آسمان تحمل بغض را ندارد. برای سبک شدن می بارد. برای همین باران را دوست دارم. من هم می بارم تا شوری اشکهایم. در شیرینی باران گم شود. و چه زیباست سبک شدن. هفته چهارم شهریور ۱۳۹۰. هفته دوم شهریور ۱۳۹۰. هفته او ل شهریور ۱۳۹۰. هفته چهارم مرداد ۱۳۹۰. هفته سوم مرداد ۱۳۹۰. هفته دوم مرداد ۱۳۹۰.