somaye-zare.persianblog.ir
تنهایی بنفش - کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/post/32
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ۱٢:٢٩ ب.ظ روز دوشنبه ٢٠ خرداد ۱۳٩٢. نوشت: این شکلی نمی تونم ادامه بدم. می خوام ببینمت. من حاضر نشدم چون مخالف سنت خانواده بود. 8سال پیش. عکس یه پروانه بنفش گذاشت پایین آخرین ایمیلش و خداحافظی کرد. حتی اسمش یادم نیست یا چیا بهم میگفتیم. نمی دونم چرا یادش افتادم. شاید چون تنهایی حق خودشو ازم میخواد. درباره : حالا مدتی ست ذهنم را خالی کرده ام از خیال و دلم را از امید نشسته ام لب ایوان روزمرگی و نگاه می کنم به این روزها که برای خودشان می روند رسیده ام به بی حسی به بی تفاوتی.
somaye-zare.persianblog.ir
کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/1391/4
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ٩:۱٥ ق.ظ روز چهارشنبه ٧ تیر ۱۳٩۱. در عالم کودکی با اینکه عاشق گرگم به هوا و هفت سنگ و یه قل دو قل و خاله بازی بودم قید هر بازی و مهمونی رو میزدم تا درس بخونم و شاگرد اول کلاس باشم. از بیسواد بودن میترسیدم. با اینکه بچه ی درسخونی بودم بعد از تموم شدن مدرسه به جای شرکت در کنکور، رفتم دنبال کار تا درآمد هر چند کمی داشته باشم. از فقیر بودن می ترسیدم. کتاب میخوندم، داستان می نوشتم و شعر می گفتم و فلسفه میبافتم که بگم انسانم. از حیوان بودن به شدت میترسیدم. زل می زنم به چشمان زندگی و ...
somaye-zare.persianblog.ir
ماه ناتمام من - کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/post/31
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ٩:٠٤ ق.ظ روز سهشنبه ۱٠ اردیبهشت ۱۳٩٢. شب اول: همیشه در تاریکی و تنهایی می آیی و نمی روی. شب دوم: می لرزم، سرد نیست. می ترسم، ا زتنهایی نیست همه هستند. هیچکس تو نیست. شب سوم: هیچکس را نفرین نکرده ام باید نفرینت می کردم همانروز که رفتی. شب چهارم: باید تکه تکه می شدی تا ذره ای از وجودت در من نماند. شب پنجم: باید آتش می گرفتی تا لحظه ای یادت آتشم نزند. شب ششم: نباید یادگاری از تو می ماند نه صدایی، نه نگاهی، نه عطری و نه سیگاری. شب هشتم: صدایی آشنا، مرا به خیال همکلامی با تو می برد.
somaye-zare.persianblog.ir
کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/1392/2
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ٩:٠٤ ق.ظ روز سهشنبه ۱٠ اردیبهشت ۱۳٩٢. شب اول: همیشه در تاریکی و تنهایی می آیی و نمی روی. شب دوم: می لرزم، سرد نیست. می ترسم، ا زتنهایی نیست همه هستند. هیچکس تو نیست. شب سوم: هیچکس را نفرین نکرده ام باید نفرینت می کردم همانروز که رفتی. شب چهارم: باید تکه تکه می شدی تا ذره ای از وجودت در من نماند. شب پنجم: باید آتش می گرفتی تا لحظه ای یادت آتشم نزند. شب ششم: نباید یادگاری از تو می ماند نه صدایی، نه نگاهی، نه عطری و نه سیگاری. شب هشتم: صدایی آشنا، مرا به خیال همکلامی با تو می برد.
somaye-zare.persianblog.ir
کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/1392/5
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ۱:۱٧ ق.ظ روز پنجشنبه ٢٤ امرداد ۱۳٩٢. یک وقت هایی باید. روی یک تکه کاغذ بنویسی. و بچسبانی پشت شیشه ی افکارت. باید به خودت استراحت بدهی. دست هایت را زیر سرت بگذاری. به آسمان خیره شوی. و بی خیال سوت بزنی. در دلت بخندی به تمام افکاری که. پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند. آن وقت با خودت بگویی:. درباره : حالا مدتی ست ذهنم را خالی کرده ام از خیال و دلم را از امید نشسته ام لب ایوان روزمرگی و نگاه می کنم به این روزها که برای خودشان می روند رسیده ام به بی حسی به بی تفاوتی. خیلی دور خیلی نزدیک.
somaye-zare.persianblog.ir
استفراغ - کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/post/30
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ۱۱:۳٥ ق.ظ روز دوشنبه ٩ اردیبهشت ۱۳٩٢. میخوام همه کثافتای ذهنم رو استفراغ کنم. از وول وول خوردن اینهمه کرم تو مغزم خسته شدم. اونقدر آت و آشغال تو ذهنم موندگار شده که مغزم دچار یبوست شده. وقتی گ ه تو مغزت ته نشین میشه گند میگیره اونوقت دنبال یه سوراخ می گردی که اینهمه گ ه رو تخلیه کنی اما قبلش باید یه م ل ین پیدا کنی که یبوستت رو درمون کنه. اونجاست که جواب این سؤالت رو پیدا می کنی که چرا همه سعی می کنن برینن به اعصابت و روحت. حتی وقتی باهاشون کاری نداری وقتی سعی می کنی هیچکس ...
somaye-zare.persianblog.ir
کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/1391/2
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ٩:٥٥ ق.ظ روز شنبه ۳٠ اردیبهشت ۱۳٩۱. در حال مرور نوشته هایم در باب حقوق زنان بودم که مطلبی یافتم با عنوان جملاتی نغز درباره ی زنان. حیفم آمد با دوستانی که متهمم میکنند به فمنیست بودن و ضد مرد بودن این جملات گوهربار! را به اشتراک نگذارم. توجه کنید اینها تراوش اندیشه های کسانی است که در زمان خودشان ( و تا امروز) فیلسوف و شاعر و مغز متفکر ایران و اسلام بوده اند! زن را ستایی، سگان را ستای که یک سگ به از صد زن پارسای. زن و اژدها هر دو در خاک نه جهان پاک از این هر دو ناپاک به. پی نوشت...
somaye-zare.persianblog.ir
چرا نمی نویسم؟ - کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/post/29
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ٤:۳٦ ب.ظ روز شنبه ۸ مهر ۱۳٩۱. زودپز وجودم خیلی وقت بود سوت کشیده بود و نزدیک به انفجار بود که نوشتم. هنر دیگه ای نداشتم(خواستم برم عکاسی اما روزای زمستون کوتاه بود و نور خوب کم. گفتم سازی بنوازم اما این روح وحشی با موسیقی و تصویر آروم نمیگرفت.). نوشتن عریانی میخواهد. عریانی روح بدون قضاوت و نصیحت مخاطب. درباره : حالا مدتی ست ذهنم را خالی کرده ام از خیال و دلم را از امید نشسته ام لب ایوان روزمرگی و نگاه می کنم به این روزها که برای خودشان می روند رسیده ام به بی حسی به بی تفاوتی.
somaye-zare.persianblog.ir
somaye-zare - کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/pages/1
دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من. نویسنده : سمیه زارع. ساعت ۳:۱٩ ب.ظ روز شنبه ٢٧ خرداد ۱۳٩۱. در جواب نگاههای پرسشگرت از این همه شک و تردید و تلخی کلام و رفتار و نگاهم چطور بگم که عزادار دوستانی هستم که هیچگاه ندیدم و نششنیدمشون اما تو همین هوای گرم تهران باهاشون یکدل و یکصدا بودم و حالا نیستند تا ببینند زندگی و هوای گرم و شمال و عشق و حال همچنان ادامه داره. عاشق از قاضی نترسد می بیار. نویسنده : سمیه زارع. می خواهم اعتراف کنم به اشتباهم: دستگاه قضای جنابعالی قوه قهریه نیست چرا که هنوز انسانهایی در قوه م...
somaye-zare.persianblog.ir
سبز می مانم - کاریز
http://somaye-zare.persianblog.ir/post/27
نویسنده : سمیه زارع. ساعت ۱٢:۳۱ ب.ظ روز یکشنبه ٢۸ خرداد ۱۳٩۱. قرار بود اینجا آبراهی باشد در برهوت کویر نه توقع رود خروشانی بود و نه چاه پرآبی که کاروانی را سیراب کند. قرار بود کورسوی امیدی باشد برای رهنوردی خسته تا کمتر باور کند سراب این بیابان را. نمی خواستم از خط قرمزها بگذرم و بنویسم چه بسا آنها که زندگی در سایه سار خنک غربت را به دویدن و نرسیدن در این خشک زار ترجیح داده اند بی پرده و بی پروا از زخمهای روح و دردهای جسممان می نویسند. سه سال آزگار گذشت. پروفایل مدیر : سمیه زارع. برای زن فردا.کردیا.