KALON.BLOGFA.COM

lovelyremember.blogfa.com

! خاطرات منو خانومم -

http://www.lovelyremember.blogfa.com/post-64.aspx

به علت دور بودن از خط تلفن، تا چند روز دیگه نمی تون بیام. ازون وقت هم که نیومدم کار شدید داشتم. نگید رفت و باز نیومد! دوست دارم ویدایی جونم. نوشته شده در چهارشنبه ۲۱ مرداد۱۳۸۸ساعت 8:23 توسط جوادی. به نام لیلی و مجنون. من جوادم، عشقمم ویدا خانومی. از سال 83 من دیوونش شدم. ویدا. از دو سال بعد یعنی 85 که. از احساس من تقریبا با خبر. شد به من فکر می کرده. یه جورایی، تا روزی که واسه. مجلس هفتم مامانم اومدن. خونمون. اونجا تونستم دلشو ببرم. قراره چند سال دیگه که موقعیت. مون بهتر شد با هم ازدواج کنیم. پریا خانوم ...

lovelyremember.blogfa.com

! خاطرات منو خانومم - بعد از 4 ماه!

http://www.lovelyremember.blogfa.com/post-60.aspx

بعد از 4 ماه! همونطور که میدونین ۴ماهه من نیومدم اینجا بنویسم. واسه همینم الان خودمو به اون راه میزنم کلا" که انگار نه انگار که این مدت این وبلاگ عشقولانه ی منو ویدا خانومیم آپ نشده! شکلک: کوچه ی علی چپ! می خوام مثل اون وقتا شروع کنم مثل غورباقه بنویسم که چی شده و چی اتفاق میفته. دیگه اگه بخوام خیلی از گذشته بگم باید حداکثر از دیروز بگم. چون گذشته ها گذشته و هرگز به غصه خوردن گذشته برنگشته! اینو برای رفع شک شبهه برخی دوستان خوشبین(! توضیح: چون داشتم الان اینو گوش میکردم دیدم خیلی مناسبت داره! یادش بخیر&#...

sokootam-ra-beshno.blogfa.com

کجاست مرز عاشقانه ی جهان؟ - می ترسم

http://sokootam-ra-beshno.blogfa.com/post-99.aspx

کجاست مرز عاشقانه ی جهان؟ آیه های زمینی من. میترسم این بگو مگوی ما. ریه هایم را پر کند. از هیاهوی نفس های عمیق نکشیده. مه غلیظ آخر این پیاده رو. مگر قرار نبود سطل های زباله را. که در چشمان تو بود. و من،به این سمفونی آویخته به درخت گوش کنم. لااقل بایست و نگاه کن. که باکرگی دست هایت همه دروغ. ومن در طعم گس دست تو. در پی ماندنی بودم. که چهارکوچه بالاتر رفته بود. دخترک دشت های لخت و بی سایه. اینقدر پاییز را برایم برهنه نفرست. من شعر هایم را گم کرده ام. چای بخورم و حرف بزنم. سروده شده توسط وهم سبز پاییز ۸۴.

l-i-f-e.blogfa.com

زندگی بهتر

http://www.l-i-f-e.blogfa.com/post-60.aspx

رفتن همیشه به معنی رسیدن نیست ،اما برای رسیدن باید رفت. آنها فقط از فهميدن تو ميترسند. از تن تو هر چقدر هم كه قوي باشد،ترسي ندارند. از گاو كه گنده تر نميشوي، ميدوشندت! از خر كه قويتر نميشوي، بارت ميكنند! از اسب كه دونده تر نميشوي، سوارت ميشوند! اما آنها فقط از فهميدن تو ميترسند. نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۸۸ساعت 2:47 توسط محمد.خ. هر گونه کپی برداری از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است. اضافه به علاقه منديها. فرشته توی قصه ها. ميخوايم بااين وب اينجارو بتركونيم ،اي ول؟ یادداشت های او برای من.

lovelyremember.blogfa.com

! خاطرات منو خانومم - خسته ام پس کوتاه میگم!

http://www.lovelyremember.blogfa.com/post-63.aspx

خسته ام پس کوتاه میگم! من می خواستم الان بنویسم ولی خیلی خستگیم زیاد شده درحال حاضر! فقط خلاصه اینو بگم که - - هیس! در حال حاضر یعنی دیروز و امروز هم دارم تر تمیزش می کنم. دیواراشو می خوام رنگ کنم و. (شکلک بچه ذوق مرگ! باقی قضایا به روال گذشته. حالا بعدا میگم. راستی ویدا خانومی جونمم گفت که یه خبر خوب داره برام ولی نگفته هنوز! نوشته شده در چهارشنبه ۳۱ تیر۱۳۸۸ساعت 15:39 توسط جوادی. به نام لیلی و مجنون. من جوادم، عشقمم ویدا خانومی. از سال 83 من دیوونش شدم. ویدا. از دو سال بعد یعنی 85 که. هفته دوم آبان ۱۳۸۸.

lovelyremember.blogfa.com

! خاطرات منو خانومم - موقتا" و شاید همیشتا" تعطیل!

http://www.lovelyremember.blogfa.com/post-66.aspx

موقتا و شاید همیشتا تعطیل! موقتا" و شاید همیشتا" تعطیل! نوشته شده در دوشنبه ۱۱ آبان۱۳۸۸ساعت 4:16 توسط جوادی. به نام لیلی و مجنون. من جوادم، عشقمم ویدا خانومی. از سال 83 من دیوونش شدم. ویدا. از دو سال بعد یعنی 85 که. از احساس من تقریبا با خبر. شد به من فکر می کرده. یه جورایی، تا روزی که واسه. مجلس هفتم مامانم اومدن. خونمون. اونجا تونستم دلشو ببرم. قراره چند سال دیگه که موقعیت. مون بهتر شد با هم ازدواج کنیم. خونواده هامون هم در جریانن. تو این وبلاگ از خاطرات روزایی. که از هم دوریم ولی در ارتباطیم. شب تنهای...

lovelyremember.blogfa.com

! خاطرات منو خانومم - کهیر زدم!

http://www.lovelyremember.blogfa.com/post-50.aspx

تمام جونم کهیر زده. از صبح پوست خودمو کنم از بس خاروندم. دیوونه شدم. نمی دونم چیکارمه. الان دارم میرم پیش دکتر پوست. نوشته شده در دوشنبه ۱۱ آذر۱۳۸۷ساعت 15:54 توسط جوادی. به نام لیلی و مجنون. من جوادم، عشقمم ویدا خانومی. از سال 83 من دیوونش شدم. ویدا. از دو سال بعد یعنی 85 که. از احساس من تقریبا با خبر. شد به من فکر می کرده. یه جورایی، تا روزی که واسه. مجلس هفتم مامانم اومدن. خونمون. اونجا تونستم دلشو ببرم. قراره چند سال دیگه که موقعیت. مون بهتر شد با هم ازدواج کنیم. خونواده هامون هم در جریانن. پریا خانوم...

sokootam-ra-beshno.blogfa.com

کجاست مرز عاشقانه ی جهان؟

http://sokootam-ra-beshno.blogfa.com/88123.aspx

کجاست مرز عاشقانه ی جهان؟ آیه های زمینی من. زندگی کیف پولی بود. که در خیابان افتاد! و پیرمردی که سالهاست. به دنبال صاحب آن می گردد! قلم نگار شده دریکشنبه شانزدهم اسفند 1388توسط وهم سبز وهم سبز* (عباس سهامی). خانه ام ابری است. یکسره روی زمین ابری است با آن. از فراز گردنه،خرد و خراب و مست. یکسره دنیا خراب از اوست. آی نی زن،که تو را آوای نی. برده است از ره. خانه ام ابری ست اما. ابر بارانش گرفته است. در خیال روزهای روشنم. من به روی آفتابم. می برم در ساحت دریا. و همه دنیا خراب و خرد. و به ره،نی زن که دایم.

l-i-f-e.blogfa.com

زندگی بهتر

http://www.l-i-f-e.blogfa.com/post-61.aspx

رفتن همیشه به معنی رسیدن نیست ،اما برای رسیدن باید رفت. همه ما خودمان را چنين متقاعد ميكنيم كه با ازدواج زندگي بهتري خواهيم داشت، وقتي بچه دار شويم بهتر خواهد شد، و با به دنيا آمدن بچههاي بعدي زندگي بهتر. ولي وقتي ميبينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند، خسته ميشويم. بهتر است صبر كنيم تا بزرگتر شوند. فرزندان ما كه به سن نوجواني ميرسند، باز كلافه ميشويم، چون دايم بايد با آنها سروكله بزنيم. مطمئنا وقتي بزرگتر شوند و به سنين بالاتر برسند، خوشبخت خواهيم شد. با خود ميگوييم زندگي وقتي بهتر خواهد شد كه :.