MAASOO.BLOGSPOT.COM

feranilog.blogspot.com

خنده و فراموشی: خود ِ خود نشانه است!

http://feranilog.blogspot.com/2010/08/blog-post_15.html

خود ِ خود نشانه است! عكس كه بدون شرح است. اما من چند خطي را همينطوري. بگويم. آخر نمي‌توانم راجع به اين خوشبختي و تطابق بين استعداد ملت و توقع‌شان. چيزي نگويم. مي‌خواهم بگويم. چه هم‌وطن‌هاي گوگولي‌ايي داريم. به قول آن خواننده‌ي جديد ِجفنگ كه مي‌چرخد و مي‌خواند: «همه چي آرومه. همه چيز واقعا آرام است. فقط مانده بود اين آقا. و خانواده‌اش احساس كنند كه رمزي از رموز شاد زيستن را كشف كرده‌اند و چه‌قدر خوشبخت‌اند. 8250;› بالاخره موفق شدم يك عكس در وبلاگ بگذارم : ) براي بهتر ديدن عكس ِ "مردي كه ديد!

shimamahmudi.blogfa.com

یک زن مهاجر

http://www.shimamahmudi.blogfa.com/8911.aspx

تجربه های زنی دور از وطن. کتاب عشقم دیگه بسته شده. هم خونه ای من ای خدا ازمن دیگه خسته شده کتاب عشق ما دیگه خونده شده بسته شد خونه دیگه جای غمه اون داره از من دور میشه این خونه قشنگ ما داره برامون دور میشه ای دل من ای دیونه بزار برم از این خونه. اون دست گرم و مهربون با دست من قهر دیگه چشم های غمگینش پراز غصه شادی نمی گه همخونه ی من با دلم خیال سازش نداره دستای مردونش دیگه میل نوازش نداره ای دل من ای دیونه بزار برم از این خونه. نوشته شده در شنبه بیست و سوم بهمن 1389ساعت 4:12 توسط شیما. نمیدونم که عشقم و ت...

shimamahmudi.blogfa.com

یک زن مهاجر

http://www.shimamahmudi.blogfa.com/8912.aspx

تجربه های زنی دور از وطن. یه نامه ی دیگه به خدا. یه ساله دیگه گذشت یه بار دیگه بعد از چندین ماه سنگفرش خیابونا از زیر خلوارها برف بیرون اومدو با نیشخند. به من گفت که تو هنوز اینجایی یه بار دیگه بعد از چندین ماه خورشید اومد بیرون و گفت وهنوزاینجایی. آره من هنوز اینجام هنوز تو این شهر زندونیم هنوز هر روز صبح که از خواب بیدار میشم و میگم امروز همون روزه. امروز روزه آزادیه اما باز شب می شه موقع خواب من هنوز زندونیم هنوز اینجام هنوز باید صبر کنم . نوشته شده در پنجشنبه دوازدهم اسفند 1389ساعت 21:23 توسط شیما.

labreez.blogfa.com

یا خ.الی و یا ل.بریز

http://labreez.blogfa.com/8801.aspx

یا خالی و یا ل.بریز. تا نیمه چرا ای دوست؟ لاجرعه مرا سرکش. من فلسفه ای دارم. یکشنبه سی ام فروردین ۱۳۸۸. اولین کیک ما دو تا! خیلی وقت بود که آتیش پاره گیر داده بود یه روز با هم کیک بپزیم. نه فرصتش میشد نه حس و حالش رو داشتم. حالا گیرم پودر آماده باشه. باید حسش باشه یا نه! بلاخره دیروز تصمیم گرفتم این کار رو انجام بدم. وقتی وسایلش رو آماده کردم کلی ذوق کرد و یه صندلی هم گذاشتم کنار اپن که بتونه به من کمک کنه. و خیلی سعی کردم آدم باشم! خونسرد باشم و هی به خودم میگفتم عیب نداره! اینم نتیجه کار ما دو تا!

shimamahmudi.blogfa.com

یک زن مهاجر - دردودل

http://www.shimamahmudi.blogfa.com/post-50.aspx

تجربه های زنی دور از وطن. ای کاش فداکاری هامو یه وظیفه نمی دونستی. خیلی احساس پوچ بودن می کنم خیلی. نوشته شده در یکشنبه چهاردهم آذر ۱۳۸۹ساعت 21:33 توسط شیما. من بعد از انتخابات به همراه همسرم و پسر خردسالمان مجبور به ترک کشور شدیم. حالا تجربه های هجرت و دوری از وطن را در این وبلاگ با شما دوستان در میان خواهم گذاشت.تجربه هایی که امیدوارم ارزنده باشد. مصاحبه دكتر زهرا رهنورد در خصوص تكثر در جنبش سبز. توكلی نماینده تهران: برای برکناری رئیسجمهور به دو سوم رای نمایندگان نیاز داریم. یا خالی یا لبریز.

shimamahmudi.blogfa.com

یک زن مهاجر - چرا از مرگ مي ترسيد ؟

http://www.shimamahmudi.blogfa.com/post-54.aspx

تجربه های زنی دور از وطن. چرا از مرگ مي ترسيد؟ چرا از مرگ مي ترسيد؟ چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيد؟ چرا آغوش گرم مرگ را افسانه مي دانيد؟ مپنداريد بوم نااميدي باز ،. به بام خاطر من مي كند پرواز ،. مپنداريد جام جانم از اندوه لبريز است . مگوييد اين سخن تلخ و غم انگيز است. مگر مي اين چراغ بزم جان مستي نمي آرد؟ مگر افيون افسون كار. نهال بيخودي را در زمين جان نمي كارد؟ مگر اين مي پرستي ها و مستي ها. براي يك نفس آسودگي از رنج هستي نيست؟ مگر دنبال آرامش نمي گرديد؟ چرا از مرگ مي ترسيد؟ اگر درمان اندوهند ،.

shimamahmudi.blogfa.com

یک زن مهاجر - کتاب عشقم دیگه بسته شده

http://www.shimamahmudi.blogfa.com/post-53.aspx

تجربه های زنی دور از وطن. کتاب عشقم دیگه بسته شده. هم خونه ای من ای خدا ازمن دیگه خسته شده کتاب عشق ما دیگه خونده شده بسته شد خونه دیگه جای غمه اون داره از من دور میشه این خونه قشنگ ما داره برامون دور میشه ای دل من ای دیونه بزار برم از این خونه. اون دست گرم و مهربون با دست من قهر دیگه چشم های غمگینش پراز غصه شادی نمی گه همخونه ی من با دلم خیال سازش نداره دستای مردونش دیگه میل نوازش نداره ای دل من ای دیونه بزار برم از این خونه. نوشته شده در شنبه بیست و سوم بهمن ۱۳۸۹ساعت 4:12 توسط شیما. کروبی درپی حمله ارا...

pargraf.blogfa.com

چند پارگراف از داستان من

http://www.pargraf.blogfa.com/1392/08

چند پارگراف از داستان من. حذفش شه همه ملت خوندن! نوشته شده در سه شنبه ۲۸ آبان۱۳۹۲ساعت 20 توسط جوجه تیغی. خارج از این که خودم هم دارم سکوتی می شم و مدام می گم مامان بیاین مهمون می گم بیان که من عادت نکنم! نوشته شده در جمعه ۲۴ آبان۱۳۹۲ساعت 19 توسط جوجه تیغی. و لجبازانه دارم راهم ميرم، درسته هي اين پا و اون پا مي كنم از اين راه مي ترسم و دودلم با اين وجود باززز سرم انداختم پايين و راهم ميرم. نوشته شده در جمعه ۲۴ آبان۱۳۹۲ساعت 13 توسط جوجه تیغی. نوشته شده در سه شنبه ۲۱ آبان۱۳۹۲ساعت 8 توسط جوجه تیغی. چه بگویم ...

pargraf.blogfa.com

چند پارگراف از داستان من

http://www.pargraf.blogfa.com/1393/09

چند پارگراف از داستان من. به جایی رسیدم که می بینم همش الکی بود تلاش الکی برای انتقالی دویدن ها و کلنجار رفتن ها, آخرش به اونجا که باید نرسیدم و اینجا خیلی چیزها کمتر از جای قبلی داره و این یعنی تلاش بیخودی انرژی بیهوده صرف کردن. به جایی رسیدم که غر هم می زنم می بینم فقط دلم می خواد غری زده شده باشه همه بدونن که وضعیت من خیلی آسون نیست اما تهش وقتی صبج اول وقت بدو بدو دارم میرم سر کلاس از هیجانش دل تو دلم نیست و همونجور که مسیر میرم تو دلم راضیم. آهان اینم یه غر دیگه. چه بگویم که خیال تو خوشتر است!

pargraf.blogfa.com

چند پارگراف از داستان من

http://www.pargraf.blogfa.com/1392/09

چند پارگراف از داستان من. از روزی که سبزی خریدم این اتفاق افتاده امروز از صبح بیدار شدم پیپش باز کردم و تا اونجا که می شد سعی کردم گرفتگیش باز شه اما خوب مشکل از زانوش بود اونم انقده سفت بسته بودن که هر کار کردم باز نشد.الان مایع صاف ریختم تو همون زمان نیم ساعتی که باید منتظر باشم تا اثر کنه موهام رنگ کردم.کاش ذهنه ما هم اینطوری بود یا حتی قلبمون یه مایع صاف کافی بود که نیست! بیاد بهم یه زنگ بزنه چقدددد منتظرش بودم که کاراش درست شه چقدددد نگران سلامتیش بودم وقتی ماموریت! چه انتخاب به جایی! مثلن که هم راه...