MISS-SCARECROW.BLOGFA.COM

fairytaly.wordpress.com

Loaded Gun | fairytales ♫

https://fairytaly.wordpress.com/2013/07/29/loaded-gun

درست وقتی که انتظارشو نداری، درست وقتی که فکر میکنی خوشحال خوشحالی و یه لبخند بزرگ به خاطر همه این اتفاقای جدید قشنگ رو لبته. داری آماده یه خواب آروم میشی، میخزی زیر پتو و چراغا رو خاموش میکنی. درست همون موقع ست که میپره روت و با دستای سیاهش گلوتو میگیره محکم، داری خفه میشی و تقلا میکنی تا نفس بکشی ولی اون همیشه زورش زیادتر از تو بوده. And the winner takes it all. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. درحال اتصال به %s.

fairytaly.wordpress.com

ژوئیه | 2011 | fairytales ♫

https://fairytaly.wordpress.com/2011/07

My f* *ed up home. دارم آماده بشم برم بیرون که مامانم میاد تو اتاق و با عادی ترین لحنش و دلواپسی ای که داد میزنه از چشاش میگه شالتو عوض کن ستاره…یه رنگ تیره تر بپوش جلب توجه نکنی بگیرنت! به شلوار بلند و گشاد و مانتوی گشادتر و آستینای پایینشو شالی که قشنگ موهامو پوشونده و صورتی که آرایش نداره نگاه میکنم و موندم چی منو میخوان بگیرن. بعد مامان دوباره میشینه واسم تعریف میکنه که بعضیا هیشکاری نکنن جلب توجه میکنن…همون تو مایه های اینکه سفیدی تو چشمی! عقم میگیره از کشوری که توش یه دختر جوون بودن جرمه. :.

fairytaly.wordpress.com

اکتبر | 2012 | fairytales ♫

https://fairytaly.wordpress.com/2012/10

A life consumed by slow decay. حتی دیگه بلد نیستم چطوری بنویسم اینجا…. زندگی هر کی خلاصه شده تو پروفایل فیس بوکش و شاید توییتاش. آدمای دور دیگه الان نزدیکن، اونقدر نزدیک که باعث شده بی تفاوت بشیم به هم. نمیدونم شاید دیگه هیچ وقت نتونم مثل یه دختر بچه سیزده ساله اینجا با ذوق و شوق از زندگی روزانه م و احساسام و فکرام بنویسم. دقیقا شدم همون چیزی که وقتی بچه بودم ازش وحشت داشتم، از اینکه بی تفاوت بشم. میدونم خود سیزده سالم خیلی ناامید میشد اگه میدونست وقتی بزرگ بشه چی میشه…. Knock On The WooD.

souvenir.blogsky.com

دسته‌بندی شعر - SOUVENIR

http://www.souvenir.blogsky.com/category/cat-5

یکشنبه 14 مهر 1387. قصه بره و گرگ. بیا تا برات بگم. دیگه هر پنجره ای. به دیواری وا شده. بیا تا برات بگم،. گل تو گلدون خشکیده. دست سردم تا حالا. بیا تا مثل قدیم. واسه هم قصه بگیم. گم بشیم تو رویاها. قصه از غصه بگیم. بیا تا برات بگم. قصهء بره و گرگ. که چطور آشنا شدند. توی این دشت بزرگ. آخه شب بود میدونی. بره از گرگ سیاه. برهء تنها رو گرگ. به یه شهر تازه برد. بره تا رفت تو خیال. گرگ پرید و اونو خورد. گفت شاید خواب میبینه. ولی دید جای دلش. خالی مونده تو سینه. بیا تا برات بگم. تو همون گرگ بدی.

fairytaly.wordpress.com

honestly, to hell with you guys | fairytales ♫

https://fairytaly.wordpress.com/2011/09/12/honestly-to-hell-with-you-guys

Honestly, to hell with you guys. دارم همه ی این تنفر و کنایه ها رو بالا میارم. دارم اون بندای نازکی که هنوز مونده رو میبرم. دارم این همه عقده. این همه کینه ای که دارید رو بالا میارم. دارم جای شما بالا میارم! My f* *ed up home. Ghosts of friends past. مال خودتان را بیافزایید؟ سپتامبر 15, 2011. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). درحال اتصال به %s. Knock On The WooD. Living In The World.

souvenir.blogsky.com

دسته‌بندی شعر عاشقانه - SOUVENIR

http://www.souvenir.blogsky.com/category/cat-1

پنجشنبه 2 آبان 1387. بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،. همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،. شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،. شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید. باغ صد خاطره خندید،. عطر صد خاطره پیچید:. یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم. پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم. ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام. بخت خندان و زمان رام. خوشة ماه فروریخته در آب. دست برآورده به مهتاب. قلبها ...

souvenir.blogsky.com

خیلی دیر است! - SOUVENIR

http://www.souvenir.blogsky.com/1387/07/27/post-10

شنبه 27 مهر 1387. از درخت پیر همسایه افتاده. از ستاره های سوخته. قلبها ای کاش زودتر رسیده شوند. نوشته شده در ساعت 11:21. به آفتاب سلامی دوباره دادم. اعترافات یک ذهن مخدوش. تعداد بازدیدکنندگان : 8461. Powered by blogsky.com.

beyte-gomshode.blogfa.com

بیتِ گمشده - هی...

http://www.beyte-gomshode.blogfa.com/post-44.aspx

عطر تو در نفسم جامانده. من همین امشب و همین امشب فهمیدم که رسما نمی تونم بنویسم دیگه. نه شعر نه داستان نه. ای داد ای بیداد. اصلا اعصاب ندارم انگار! وااااااااااااای دلم می خواد ی جماعتیو خفه منم! اصلا دلم می خواد برم ی جایی که فکر و خیال نباشه و با خودمم نگه آخه بچه تو رو چه به فکر و خیال! شدم ی پاره استخون! از بس حرص می خورم به مولا؟ نمی دونین که. اون وقت کاش حرصا درست حسابی بود! اصلا و ابدا نمی تونم ی خط بنویسم! گفتم دوتا داستان مونده من تموم نکردم از قدیم یکیشو چند صفحه بنویسم نشد! بی خیال همه چی.

beyte-gomshode.blogfa.com

بیتِ گمشده - خاطرات

http://www.beyte-gomshode.blogfa.com/post-40.aspx

عطر تو در نفسم جامانده. ماه رمضون شد و تموم خاطرات سال گذشته رو واسم زنده کرد. پارسال ماه رمضون چه حالی داشتم و امسال چه حالی! پارسال دو تا دست مهربون و گرم بود و دو تا چشم گیرا که از سیاهی به شب می موند. دو تا دست گرم که همیشه سردی دستامو می گرفت. دو تا چشم گیرا که برقشون دنیامو عوض کرد. عطر تنش که هوش از سرم می برد و مستم می کرد. صداش که هنوزم قلبمو می لرزونه. لبخندی که با یه شیطونی خاصی همراه بود و واسم شادی آورد. آغوش پر مهرش که غمامو ازم گرفت. امسال دیگه هیچ کدوم از اینا نیست. هم آغوشی ( عاطفه جون)*.

beyte-gomshode.blogfa.com

بیتِ گمشده - تولد آبجیم

http://www.beyte-gomshode.blogfa.com/post-49.aspx

عطر تو در نفسم جامانده. تولد تولد تولد جیگرم مبارک. غزال جون می دونی که دارم از سرگیجه حالت تهوع می میرم اما دلم نیمد. نیامو برا تولدت آپ نکنم! خلاصه که زندگیتو عاشقیتو با تو هواتو. خیلی ازین حرفای خوب دارم باهاتو. قبون آبجی ایشالله صدساله شی. نوشته شده در دوشنبه پانزدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 21:49 توسط سپیده. مث پوپک، مث ابر، نرم و بارونی و خیس. مث بیت گمشده توی برگ چکنویس. پیش 2 ریاضی البرز (تخته سیاه). من ار آن روز که در بند توام آزادم (مجید). چشم هایم فدایت ( باران جون). هم آغوشی ( عاطفه جون)*.