MR1.BLOGFA.COM

saliya.blogfa.com

عصر یخی -

http://www.saliya.blogfa.com/post-60.aspx

رقص دختران هندی را بیشترازنماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند. به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد. نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۰۸ساعت 18:51 توسط سالیا. اگرعشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود! زندگی این روزای من. دختری از جنس باران.

saliya.blogfa.com

عصر یخی - یه جمله زیبا

http://www.saliya.blogfa.com/post-58.aspx

ديگران را مي بخشم حتي آناني را که مرا آزرده اند ، نه از براي آنکه ايشان مستحق. بخشايشند، بلکه من لايق آرامشم. نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۹/۰۴/۲۷ساعت 17:9 توسط سالیا. اگرعشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود! زندگی این روزای من. دختری از جنس باران.

saliya.blogfa.com

عصر یخی -

http://www.saliya.blogfa.com/post-61.aspx

اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند. فقط از فهمیدن تو می ترسند. نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۰۸ساعت 18:59 توسط سالیا. اگرعشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود! زندگی این روزای من. دختری از جنس باران.

khatkesh.blogfa.com

کوچه ی بارانی

http://www.khatkesh.blogfa.com/8907.aspx

همه همیشه یک چیزیشون هست. از چیز های تکراری می نویسم،مثل همیشه ومثل همه کس،از احساسی می گویم که همه تجربه اش کرده اند. کم یا زیاد مهم نیست،دیر یا زودش هم مهم نیست ولی به هر حال چیزی نیست که بگویم من آن را کشف کرده ام.از واژه هایی استفاده می کنم که بی نهایت بار استفادده شده اند اما هر چه قدر می گویم هر چه تقلا می کنم آرام نمی شوم. گفت نه روحیت خیلی خوبه و من خیلی خوشم میاد. گویی سرشار از آرامش بودم.آن همه انرژی و خنده و نفس های شاد ولی من؟ واقعا من کی هستم؟ احساس در عشق به کمال می یابد و عشق نتیجه اش در م...

khatkesh.blogfa.com

کوچه ی بارانی

http://www.khatkesh.blogfa.com/8912.aspx

همه همیشه یک چیزیشون هست. یک دهه گذشت و یک عمر کوتاهی که نفهمیدیم از کجا اومدیم و حالا واقعا کجاییم؟ یک سال گذشت و کلی خاطره و تجربه رو دستمون گذاشت و حافظه ای کوتاه و زمانی کوتاه تر برای مرور و شاید یک دهه ی بعد که امیدواریم زنده باشیم استفاده کنیم. کلاس چهارم یا پنجم ابتدایی می خوندم که. کاستش رو گوش می داد.چیزی از عشق نمی دونستم چیزی از موسیقی هیچی ولی خوشم می اومد.خیلی از دکلمه هایی که پرویز پرستویی. خونده بود رو یا گوش نمی دادم یا نمی فهمیدم ولی. کلا گوش می دادم. ناصریا. بگم گریه کردم ،نه؟ کلی فیلم ...

de-ena.blogfa.com

دئنا (فرشته نیایش) - چند (!) سکانس

http://www.de-ena.blogfa.com/post-15.aspx

واقعا این خدا چه قدر بزرگ است! سریع آرزوهای آدم را برآورده می کند! سکانس دوم (بهار یعنی الآن! نشسته ام ساکت و .ساکت. بهار در تنفس ثانیه ها جا خوش کرده است. می خواهم در این سال تازه از راه رسیده فقط مثبت و امیدوار فکر کنم. اما چه کنم که تو هنوز ؟ تلفنم دارد زنگ می زند! من کاملا کودک می شوم و زیبا. وقتی به تو فکر می کنم زیبا می شوم چه برسد به این که با تو صحبت کنم .نمی فهمم چه واکنشی چند لحظه پیش نشان دادم وقتی صدای خوش رنگت را از آن سوی خط شنیدم! ولی می دانم که طبیعی نبود! راستی چرا آن قدر تکیده شده ای!

de-ena.blogfa.com

دئنا (فرشته نیایش) - سکانس های بی مخاطب...

http://www.de-ena.blogfa.com/post-18.aspx

سکانس های بی مخاطب. دیگر از خیر ضمیر دوم شخص مفرد، گذشتم! من تمام سعی خودم را کردم تا به مخاطب این صفحه بگویم که دوستش دارم ولی. این روزها که نشسته ام در چارچوب سکوت و خیره مانده ام به سمت انتقاد.این روزها که بی پروایی دارد امانم را می برد از درون.این روزها که من بدم آمده از ارتباط برقرار کردن با تمام موجودات دنیا. این روزها که روانداز بهانه، روی حرف هایم کشیده ام. دیگر هیچ وقت با هیچ مخاطبی کار ندارم، هیچ وقت! من فقط دارم از ضمیر سوم شخص مفرد استفاده می کنم! من دارم به سوی خودم می روم، به سمت اراده....

de-ena.blogfa.com

دئنا (فرشته نیایش) - تیک تاک... تیک تاک

http://www.de-ena.blogfa.com/post-22.aspx

تیک تاک. تیک تاک. تیک تاک. تیک تاک. شهریور دارد قدم می زند در این حوالی. و من امروز با نور قرار دارم! تیک تاک. تیک تاک. جنب سلام های چند صدم ثانیه ای،. از انگشت اشاره دست چپ تو. دارد نور می رود به سمت آسمان! می خواهم به روی خودم نیاورم. می شود رد نور را گرفت. از انگشت اشاره دست چپ تو. تا آخرین پله های مفهوم! هنوز شهریور ته نکشیده است. در بطن سلام چند صدم ثانیه قبل تر. خورشید دارد می رود از لحظه های عرق کرده. کجای مسیر ایستاده ام؟ من امروز با نور قرار داشتم! و نور هم چنان می تابد به سمت بالا. روزه های این...

de-ena.blogfa.com

دئنا (فرشته نیایش)

http://www.de-ena.blogfa.com/8707.aspx

Welcome to my kingdom. و پاییز می آید به استقبال. که با دست های کوه. دو سلام فاصله دارد! درخت های این حوالی ،. به عطسه های پاییز. خیلی خیلی حساس هستند! درخت پشت پنجره آشنا را. جا گذاشتم در روزهای دور! نمی توانست کنار بیاید با این روزگار مرتفع! با سونامی تنهایی و سکوت! Loneliness is my best friend. می بینی در این ارتفاع زندگی ،. به کجای جغرافیای باور رسیده ام. به خودم می گویم :. بی خیال توی بی خیال. هیچ اتفاقی نمی افتد! همانطور که تا به امروز نیفتاده است! اگر من بی خیال تو بشوم ،. اگر تو خودت را از من دریغ.

de-ena.blogfa.com

دئنا (فرشته نیایش)

http://www.de-ena.blogfa.com/9009.aspx

من دارم به سوی خودم می روم، به سمت اراده. دیگر بی خیال دلتنگی، که به کنج انزوا می کشانمش به زور. من هستم و من و جاده ای رو به آفتاب و امید. نوشته شده در یکشنبه سیزدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 7:41 توسط دئنا. رب اشرح لی صدری. وحلل عقده من لسانی. خدا با من است. خدا میدونه چی میشه. و خدایی که در این نزدیکی است. عشق خدائی و اندیشه های زیبا. آمده ، یار آمده در بگشایید. كمكم كن خ دا. عشق می بايد اين روزگاران خدا را.