shamseparande.persianblog.ir
شمس پرنده
http://shamseparande.persianblog.ir/1386/4
ساعت ٢:۳۳ ق.ظ روز پنجشنبه ٢۸ تیر ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. از تو به یک اشاره. از من به سر دویدن. یک روز جبرئیل به حضرت ابراهیم گفت : خداوند فرموده است تا. در راه او صدقه دهی. حضرت ابراهیم که در آن زمان گوسفندان بسیاری داشت تمام آنها را آزاد کرد . چند روز بعد جبرئیل به نزد حضرت ابراهیم آمده و گفت : خداوند فرموده است این. امتحانی برای تو بود اکنون همه گوسفندانت را به تو باز می گردانیم . حضرت ابراهیم فرمود :. من چیزی را که در راه خداوند داده ام هرگز پس نخواهم گرفت . . . ما چو پیمان با کسی بستیم دیگر نشکنیم.
shamseparande.persianblog.ir
شمس پرنده
http://shamseparande.persianblog.ir/1386/2
خاطره ای از خدا. ساعت ۱:٤٤ ق.ظ روز دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم. یا نامه نمی خوانی یا راه نمیدا نی. تا حالا شده پیام خدا رو ببینی یا بشنوی؟ تا حالا شده چیزی رو از خدا بخواهی وبا تمام وجودت پاسخ خداوند را دریافت کنی؟ نمیدونم اسم یوسف اسلام رو شنیدین یا نه؟ او قبلآ خواننده معروف پاپ بوده و بر اثر معجزه ای خداوند جان او رو نجات داده و او. دین مقدس اسلام رو انتخاب کرده او. میگوید : وقتی وسط دریا در حال غرق شدن بودم. وحشت از مرگ تمام وجودم رو. فرا گرفت و در. اما ایا...
shamseparande.persianblog.ir
حجت ابن الحسن - شمس پرنده
http://shamseparande.persianblog.ir/post/41
ساعت ۳:۱٩ ق.ظ روز دوشنبه ٥ شهریور ،۱۳۸٦ کلمات کلیدی:. پیر من و مراد من، درد من و دوای من. فاش بگویم این سخن شمس من وخدای من. ازتوبه حق رسیده ام،ای حق حق گزارمن. شکر تو را ستاده ام شمس من و خدای من. مات شدم زعشق تو زانکه شه دو عالمی. تا تو مرا نظر کنی شمس من و خدای من. محو شدم به پیش تو تا که اثر نماندم. شرط ادب چنین بود شمس من و خدای من. کعبه من کنشت تو دوزخ من بهشت تو. مونس روزگار من شمس من و خدای من. برق اگرهزار بارچرخ زند به شرق وغرب. از تو نشان کی آورد شمس من و خدای من. پروفایل مدیر : رها.
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - عکس پست جدید
http://mshz0.blogfa.com/post-39.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. ما یه خبطی کردیم این مهندسه رو آوردیم سر کار. حالا دیگه خواب و خوراک برامون نگذاشته. همش دستور آپ صادر می کنه. مام مجبوریم واسه حفظ جونمون و جوونیمون لبیک بگیم. نوشته شده در شنبه چهارم خرداد ۱۳۸۷ساعت ۱۲:۳۷ ق.ظ توسط محمدمهدي. فروشگاه اینترنتی ست فیلم. از خلق فضا تا فضای خلاق. انجمن تخصصی عمران رازی. کاکتوس- نشریه طنز دانشگاه رازی. مهندسی گاز86 صنعتی کرمانشاه. تراوشات ذهنی یک ابله. مهندس ها بیان تو.
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - اگه چشماتون ضعیف ، تنبل یا آستیگماته ، از خوندن این پست جدا‘‘ خودداری کنید...( قسمت اول! )
http://mshz0.blogfa.com/post-42.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. اگه چشماتون ضعیف ، تنبل یا آستیگماته ، از خوندن این پست جدا‘ خودداری کنید.( قسمت اول! ادامه ی سوتیا ( البته بعضیاشون در واقع سوتی. نیستن ، اما به نظرم خاطرات جالبی. هستن امیدوارم نظر شما هم همین باشه. ):. یه بار یکی از اساتید گروه عمران ، تو ایام فرجه ، قول کلاس فوق العاده میدن و تشیف نمیبرن.دودر کردن کلاس اونم چی؟ فوق العاده ، اونم کی؟ استاد ، اونم که ی؟ بنویسین دیگه.،۴۵ ، ۴۴ ، ۴۳ ، ۴۲ ،۴۱( هنوزم نفهمیدین؟ اینکه یه بار رف...
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - داستان های کوتاه
http://mshz0.blogfa.com/post-55.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. دو راهب و یک دختر زیبا. دو راهب در مسیر زیارت خود ، به قسمت کم عمق رودخانه ای رسیدند. لب رودخانه ، دختر زیبائی را دیدند که لباس گرانقیمتی به تن داشت. از آنجائی که ساحل رودخانه مرتفع بود و آن دختر خانم هم نمیخواست هنگام عبور لباسش آسیب ببیند ، منتظر ایستاده بود . یکی از راهبها بدون مقدمه رفت و خانوم را سوارکولش کرد. سپس او را از عرض رودخانه عبور داد و طرف دیگر روی قسمت خشک ساحل پائین گذاشت . راهبها به راهشان ادامه دادند.
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - اگه چشماتون ضعیف ، تنبل یا آستیگماته ، از خوندن این پست جدا‘‘ خودداری کنید... ( قسمت آخر! )
http://mshz0.blogfa.com/post-43.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. اگه چشماتون ضعیف ، تنبل یا آستیگماته ، از خوندن این پست جدا‘ خودداری کنید. ( قسمت آخر! دوران دبیرستان یه مشاور داشتیم که یه نوشته ی تایپی قابدارو نصب کرده بود رو دیوار اتاقش با این مضمون: همواره با خردمندان مشورت کنید تا احتمال موفقیتتان دو چندان شود. و واقعا‘ استادمون باشه؟ فضولهههه. چشم استاد حتما‘ حتما‘ - - راستی بچه ها با هر جلسه غیبت یه نمره تون میپره رو هوا. - - استاد تاخیر چی؟ وایسین بذارمش براتون.یه امشب شب عشق...
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - هنوزم نفس میکشم!!! (شرمنده ی همه ی دوستان خوبم)
http://mshz0.blogfa.com/post-47.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. شرمنده ی همه ی دوستان خوبم). امروز یکی از همون روزهاست. به حضور انورت عارضم که ، کلا‘ در توالتهای عمومی ، هر وقت انتظار داری که در قفل داشته باشه ،. عمرا‘ بتونی روش یه سنجاق قفلی هم پیدا کنی و هر وقت انتظار نداشته باشی که قفل داشته باشه ،. قفل پیدا می کنی به بزرگی قلعه خیبر. اما اغلبشون متاسفانه از این نعمت بی بهره هستن! برای همین هر وقت داری کار خرابی میکنی ،. والا من داداشت نیستم! می گفتی با هم می رفتیم! برای ما خاطره س!
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - سوتی و تشکر و گیر!!!
http://mshz0.blogfa.com/post-41.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. سوتی و تشکر و گیر! مدت زیادیه که دست به کیبورد نشده بودم. تو این مدت هم شرمنده ی الطاف دوستان شدم و نیز خرابیه ویندوز هم باعث شده بود که نتونم تو هیچ سایت و وبلاگی نظر بذارم و این شرمندگیم را فزونی بخشید. خلاصه تو این پست هم میخوام جواب نظرای دوستامو بدم هم یکم به میتی گیر بدم و هم یه چند تا سوتی (اگه سوتیم بیاد) بنویسم بره پی کارش. الی خانوم هم که همیشه لطف داشتن و جا داره ازش تشکر کنم. شقایق هم که دیگه جای خود داره.
mshz0.blogfa.com
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی - شما شبیه شارون استون هستین؟
http://mshz0.blogfa.com/post-49.aspx
دست نوشته های محمدصالح و محمدمهدی. خوش اومدی عزیزم (به وبلاگمون) فقط نظر یادت نره. شما شبیه شارون استون هستین؟ همتونم وبلاگای خوبی دارین. به منم سر بزنین. مرد از زن که به شدت احساس زیبایی میكرد، پرسید:. ببخشید، شما "شارون استون" نیستین؟ زن با عشوه گفت: نه . ولی. و پیش از آنكه ادامه بدهد، مرد گفت: بله، فكر میكردم. چون. زن حرفش را برید، ولی همه میگن خیلی شبیهشم. اینطور نیست؟ زن تازه فهمید كه رو دست خورده، با عصبانیت فریاد كشید: بیشرف! مگه خودت خواهر و مادر نداری؟ زن همچنان معترض گفت: خب، كه چی؟ زن بر سر مر...