doshnamafrinesh.blogfa.com
زمستان است
http://www.doshnamafrinesh.blogfa.com/91093.aspx
یاد روزهای خوش گذشته مرحمی است بر درد امروز تادردامروز مرهم کدام زخم باشد. بسترم بوی کافورمی دهد. باد میپیچد در برگهای افتاده. باغ ها بوی کافورمی دهد. تن می سپارم به دریا درآن موج نیست. خیره در آسمان در جستجوی روشنی. سرخی قبل از طلوع رنگ ذبح بوی کافورمی دهد. یارانم ،لحظه هایم عطرمرگ بوی کافور می دهد. نوشته شده در شنبه هجدهم آذر 1391ساعت 17:52 توسط مانی. من تنها از یک چیز میترسم وان اینکه شایستگی رنجهایم را نداشته باشم. هفته چهارم مهر 1392. هفته سوم اردیبهشت 1392. هفته دوم اسفند 1391. هفته او ل دی 1391.
asheganvagei.blogfa.com
ஜ❤ هَمسَر عشق ❤ஜ - مَتن عاشِقانهِ
http://asheganvagei.blogfa.com/category/1
ஜ ه مس ر عشق ஜ. آشنای دیروز . . . نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۵ ساعت 20:6 توسط behzad. دل ت نگ توام . . . دلم برای تو تنگ شده است. همان قد همیشگی فقط. بازهم شبها گریه می کنم. همان قد همیشگی فقط. همان قد همیشگی فقط. نوشته شده در چهارشنبه بیستم مرداد ۱۳۹۵ ساعت 17:30 توسط behzad. ایناندیم . . . ایستردیم فقط تصور ا لی م. نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۵ ساعت 19:43 توسط behzad. س نین ایچین . . . چوخ یاشایامام بو دنیادا. غریب ا ورییم س نی ایستیر. گوزلریمین یاشی م نه ا مان ورمییر. من کنار كس...
zoooooo3.blogfa.com
درد و دل های دوستان مجازی(وب گروهی) - دوست داشتن زیباست!!!
http://www.zoooooo3.blogfa.com/post-44.aspx
درد و دل های دوستان مجازی(وب گروهی). درد و دل دوستان. امشب از آسمان دیده ی تو. روی شعرم ستاره می بارد. در زمستان دشت کاغذها. پنجه هایم جرقه می کارد. شعر دیوانه ی تب آلودم. شرمگین از شیار خواهشها. پیکرش را دو باره می سوزد. عطش جاودان آتش ها. آری آغاز دوست داشتن است. گرچه پایان راه ناپیداست. من به پایان دگر نیندیشم. که همین دوست داشتن زیباست. از سیاهی چرا هراسیدن. شب پر از قطره های الماس است. آنچه از شب به جای می ماند. عطر سکر آور گل یاس است. آه بگذار گم شوم در تو. کس نیابد دگر نشانه ی من. قبل از عضویت به ...
zoooooo3.blogfa.com
درد و دل های دوستان مجازی(وب گروهی) - داستان : مخ زنی!!
http://www.zoooooo3.blogfa.com/post-42.aspx
درد و دل های دوستان مجازی(وب گروهی). درد و دل دوستان. داستان : مخ زنی! نه ، تنها چیزی که میده پول . مشکل اینجاست که فردا دارم می رم بروکسل، اونوقت این آقا گیر داده بمون توی شرکت کار داریم . با گفتن این جملات توسط پسر جوان ، دخترک، با اینکه سعی می کرد به چهره اش هویدا نشود ، اما کاملا چهره اش دگرگون شد و با لحنی کنجکاوانه پرسید: ". ا ه، بروکسل چی کار داری؟ دایی ام چند سالی هست که اونجاست . بعد از سه چهار ماه کار مداوم ، می خواستم برم اونجا یه استراحتی بکنم؟ دخترک بادی به غبغب انداخت و سریع پاسخ داد:.
sayehroman.javanblog.ir
رمان سایه::در وبلاگ شخصی من
http://sayehroman.javanblog.ir/cat-56000-رمان%20سایه.html
رمان سایه: در وبلاگ شخصی من. رمان سایه فصل اول قسمت هشتم. Script src="http:/ feed.zarshop.biz/feedwithcode.aspx? قسمت هشتم از فصل اول. با ترس و لرز و البته با ندا وارد خونه شدیم . داشتم از کاری که کردم پشیمون می شدم! ولی دیگه نمی تونستم برگردم . کم مونده بود اشکم در بیاد! به لبه ایوون رسیدیم . از پله ها که بالا رفتیم بهناز از در بیرون پرید و ندا رو تو آغوش کشید . انگار چند ساله که همدیگه رو میشناسند . ندا از یه طرف تعجب کرده بود و از یه طرف به خاطر برخورد خوب بهناز خوشحال بود.این وسط. تازه کلی هم خوشگله!
sayehroman.javanblog.ir
رمان سایه _ فصل اول _ قسمت سوم
http://sayehroman.javanblog.ir/327485-رمان%20سایه%20_%20فصل%20اول%20_%20قسمت%20سوم.html
رمان سایه: در وبلاگ شخصی من. رمان سایه فصل اول قسمت سوم. Script src="http:/ feed.zarshop.biz/feedbaner.aspx? نزدیکای ساعت یازده بود که کیارش اومد . برای یه کار بانکی صبح زود از شرکت زده بود بیرون . کیارش – سلام داداش . چطوری؟ کیارش – خوب نمی خواد بگی چطوری! خبرا زود پخش میشه! کیارش – الکی جو نده! فکر کردی خیلی شخصیت مهمی هستی؟ به سایه زنگ زدم گفت امروزم با ندا بگو مگو داشتی! کیا یه بار بهت نگفتم اسم این دختره رو جلوی من نیار! کیارش – ببین من این ندا رو خوب می شناسم! با مامانم رفیق شده! ولی خوب کیسیه ها!
sayehroman.javanblog.ir
رمان سایه _ فصل اول _ قسمت اول
http://sayehroman.javanblog.ir/325804-رمان%20سایه%20_%20فصل%20اول%20_%20قسمت%20اول.html
رمان سایه: در وبلاگ شخصی من. رمان سایه فصل اول قسمت اول. Script src="http:/ feed.zarshop.biz/feedbaner.aspx? برگرفته از زندگی یک دوست صمیمی. توجه : این رمان برگرفته از یک زندگی واقعی است ، البته بیشتر قسمت های آن زاده ی فکر نویسنده و دغدغه های روزانه جوانان ایران عزیزمان است. تا حالا خونه خودمو اینجوری ندیده بودم . بیخود هم نیست که اینقدر درهمو برهمه! چند وقته که تو حال و هوای دیگه ای هستم . اصلا تو این دنیا نیستم . شروع کردم به تروتمیز کردن خونه . خونه که نه! ببینم نکنه زیر سرت بلند شده؟ گوشی رو پرت کرد...
sayehroman.javanblog.ir
حالم خرابه
http://sayehroman.javanblog.ir/342458-حالم%20خرابه.html
رمان سایه: در وبلاگ شخصی من. Script src="http:/ feed.zarshop.biz/feedwithcode.aspx? حالم اصلا خوب نیست . ترس ، تردید و غم شده همه زندگیم! با شک زندگی کردن اصلا حس جالبی نیست . کاش میشد فکر دیگران رو بخونیم! که به احساس بقیه اهمیت میده؟ به قول یکی از دوستام که میگفت :« هر کی به فکر خویشه - کوسه به فکر ریشه! هیچکس به فکر دیگران نیست! تویی که مثل کفتار افتادی به جون دیگران و فقط میخوای از هرکس یه گاز بزنی تا فقط خودتو سیر کنی! هیچ فکر کردی با این کارت ذره ذره وجود یکی دیگه رو تموم میکنی؟
sayehroman.javanblog.ir
رمان سایه _ فصل اول _ قسمت پنجم
http://sayehroman.javanblog.ir/331828-رمان%20سایه%20_%20فصل%20اول%20_%20قسمت%20پنجم.html
رمان سایه: در وبلاگ شخصی من. رمان سایه فصل اول قسمت پنجم. Script src="http:/ feed.zarshop.biz/feedbaner.aspx? عاجزانه ازتون معذرت می خوام که اینقدر دیر آپ کردم! ممنون از همه نظراتون . چه اونایی که ایمیل میدن ، چه اونایی که تو وبلاگ نظر میذارن و چه اونایی که شمارمو دارند و sms میدن . به همه نظراتتون احترام میذارم و همه رو می خونم و ازشون استفاده می کنم . متشکر. یه خواهش هم ازتون دارم! بی صبرانه منتظر نظراتتون هستم . رمان سایه . قسمت پنجم از فصل اول. تکرار و تکرار و تکرار؟ اما چه میشه کرد؟ بقیه راه رو پیاد...
zoooooo3.blogfa.com
درد و دل های دوستان مجازی(وب گروهی) - خاطرات خاک گرفته ام...
http://www.zoooooo3.blogfa.com/post-46.aspx
درد و دل های دوستان مجازی(وب گروهی). درد و دل دوستان. خاطرات خاک گرفته ام. تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را. اگر می خواهی جست و جو کنی. به حتم در میان پستوهای بی حوصلگی ام می یابی. اما بی محابا در نزن که گرد دلم. تا ابد به سرفه ات می اندازد. و عزای سیاه پوشش به گریه ات. اول از ایینه تنهایی بپرس از کدام سو. انگاه به نرمی قدم بردار. که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم. پای برهنه ات را به خراش نیندازد. به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست. تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم. که ان هم استراحتگاه ناامنی است.