ZIROHOUR.BLOGSPOT.COM

maybe.blogsky.com

نیویورک - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1391/04/10/post-425

باز من دلم گرفت یاد نوشتن افتادم. اینم شد روش؟ وقت خوشحالی اصلا یاد نوشتن نمی افتم. جالبه! هی به خودم میگم خوشیهاتم ثبت کن. اما خودم حرف خودم رو گوش نمی دم. من وسط اون شلوغی دلم خانواده م رو می خواست که دسته جمعی بگردیم. با خواهرم به ملت بخندیم و براشون داستان بسازیم. با داداشم به همه چی دقت کنیم و سعی کنیم آدمای دنیا دیده ای بشیم. بابا برامون از نقطه نظراتش بگه و مامان. مامان . مامان. . گاهی وقتا همین یه کلمه چشمامو خیس می کنه. خدا رو شکر که امشب میای و دستامو میگیری تا انرژی بگیرم واسه ی ادامه.

maybe.blogsky.com

کار - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1391/04/28/post-426

من کار پیدا کردم. خیلی خوبه خیلی احساس مفیدی بهم دست داده. چرا ما توی دانشگاهامون توی ایران کار دانشجویی نداشتیم؟ آینجا به سر کار می گن آفیس! آفیس ما خیلی خوبه. کسی که ازش دستور میگیرم به دختر سفید امریکاییه خیلی مهربونه. استفنی. دوست داره راجع به همه ی زبونا و فرهنگها بدونه. یه بار ازم خواست عددای فارسی رو براش بنویسم. به پنج که رسید گفت اینووو! شبیه یه آپ ساید دون هارت می مونه! از اون روز می گه دیس ایز مای فیووریت نامبر! چی می شه دست بدی؟ هیچی نمی شه دست بدم. هیچی نمی شه. فقط حال نمی کنم این کا...داشتم...

maybe.blogsky.com

بازگشت - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1390/12/19/post-421

نشستم اینجا توی کوک لایبری. دو ماه گذشته دیروز فهمیدم تاریخ فارسی رو کامل یادم رفته. اینجا اتفاقایی می افته که آدم اصلا فکرشم نمی کرده. بعضی وقتا برای خودم جدیدم. یه چیزی می گم می بینم چقدر جدیده. مثلا اون روز داشتم می گفتم خوبه به جای ۳۲ از ۲۹ بریم که اسپید لیمیتش بالاتره. بعد یهو فکر کردم چی گفتم؟ این حرفا کی اضافه شده به ادبیاتم؟ تو قهرمانی در نظر من! من دو هفته س تنهام مغزم اونقدر از کار افتاده که دوباره اومدم وبلاگ می نویسم! نوشته شده در جمعه 19 اسفند 1390ساعت 02:24 ق.ظ توسط مهم نیست!

maybe.blogsky.com

مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1392/03/04/post-430

خواهر و برادر چین که اینقدر آدم دوسشون داره؟ خدایا میگم تو که داشتی آدما رو می آفریدی و می دونستی آدما اینقدر ایموشنال هستن چرا فکری به حال امثال من نکردی؟ گاهی از ته دل احساس سوزش می کنم. دلم یه حس عجیبی رو تجربه می کنه برای خواهر و برادرم که هیچ وقت دیگه تجربه نکرده. خدایا! اسشون میاد مغزم سفت می شه! اسمی شبیه اسمشون میاد قلبم یه لحظه مکس می کنه! اونو دیگه ولش کن. نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392ساعت 01:09 ق.ظ توسط مهم نیست! Where the truth lies. A Man Called Old Fashion. قالب های نایت اسکین.

maybe.blogsky.com

کاشکی.. - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1390/09/06/post-416

عجب روز کسلیه. حالا خوبه فردا میرم پیش دوستام. داره برف میاد. پارسال خیلی دلم برف می خواست اما نیومد. امسال بی تفاوتم، همه ش میاد. هی به خودم میگم بشین روزا رو بنویس ببین چند روز وقت داری چی کارا داری، لیست بنویس کارات یادت نره. اما کو حس و حال؟ چی داشتم می گفتم؟ هی به روی خودم نمیارم. دیشب داشت خوابم می برد یهو با حجم عظیمی از احساسات رو به رو شدم بی اختیار اشکم درومد. شاید تاثیر صورت ماه سه دندون کشیده ای بود که اووو نشونم می داد ( oovoo به فینگیلیش چند تا و داره؟ کاشکی ویزام سینگل نبود.

maybe.blogsky.com

سیندرم؟ - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1390/07/10/post-412

دخترکی هست که حواسش زیاد بهم هست و بودنشو خوب بهم می فهمونه و حرفاش آرومم می کنه. . نوشته شده در یکشنبه 10 مهر 1390ساعت 05:36 ب.ظ توسط مهم نیست! Where the truth lies. A Man Called Old Fashion. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin. تعداد بازدید ها: 184532.

maybe.blogsky.com

نوروز - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1391/01/04/post-422

سال ۹۰ تموم شد و سال ۹۱ شروع شد. امسال اولین سالی بود که هفت سین خودمو چیدم و پیش خانواده م نبودم. شب سال نو خیلی خوش گذشت. پیاده رفتیم تا کافی شاپ نزدیک خونه. همه جا شکوفه زده و قشنگ شده بود. بعدش برگشتیم و با همدیگه سبزی پلو ماهی درست کردیم. البته من فقط زحمت سالادو کشیدم. سال تحویل ساعت ۱ نصفه شب بود. نی نی خواهرمو می بینم و کاری از دستم بر نمیاد. (چی کار مثلا؟ یعنی فقط نگاش می تونم بکنم. امروز توی خواب بهم لبخند زد. فک کنم فرشته ها اومده بودن به خوابش. فردا می شه یک ماهش. Where the truth lies.

maybe.blogsky.com

هذیان های یک هفته مانده به رفتن - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1390/09/27/post-419

هذیان های یک هفته مانده به رفتن. خل شدم. آخه از الان کدوم آدم عاقلی نگران بچه شه؟ دغدغه های مزخرف عجیب پیدا کردم. بابا چند روز پیشا بهم می گفت حالا تو بری کی بیاد وقتی برقا میاد تلویزیون رو درست کنه؟ گفتم به خنده یه زنگ می زنی عروست میاد بالا. اما همین جمله تو مغزم در حال صدا کردنه. من برم کی مامانو ببره خرید؟ نویسنده باز در تلاش برای گریه نکردن است،.، موفق شد.). دارم هذیون می گما. می خوام برم دندون پزشکی. این هفته فکر کنم دکترمو از همه بیشتر ببینم! بلد می شه بگه خاله مص و عمو نیما؟ Where the truth lies.

maybe.blogsky.com

خواب؟ - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1390/07/28/post-414

احساس می کنم خوابم. تا به حال همچین حسی نداشتم. خیلی عجیبه. گاهی انگار اصلا باورم نمی شه که اومده و پیشمه و داره حرف می زنه. حتی به سرم می زنه خودمو بشگون بگیرم ببینم حس می کنم یا نه. خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی برام عجیبه. این حس رو هیچ وقت نداشتم. اینکه همه ش فکر کنم تو رویام. نمی دونم. فقط می تونم بگم عجیبه. امروز از صب یه بغضی دارم. نوشته شده در پنجشنبه 28 مهر 1390ساعت 11:08 ق.ظ توسط مهم نیست! Where the truth lies. A Man Called Old Fashion. قالب های نایت اسکین. Design by : Night Skin.

maybe.blogsky.com

Dream - مهم نیست

http://maybe.blogsky.com/1390/09/02/post-415

خنک آن دم که نشینیم به ایوان من و تو. به دو چشم و به دو صورت به یکی جان من و تو . . . می دونستم این اتفاق برای اکثر آدما بالاخره می افته. اما نمی دونستم اینقدر شیرینه. نمی دونستم کسی که باهاش پیمان می بندم اینقدر همونیه که من می خوام. که هی تعجب کنم که انگار من تو رو اوردر دادم به خدا. همه چیز همون جوری شد که توی رویا می دیدم. با وجود کسی که کنارم بود و هست، زندگی همه جوره باهامون راه اومد. نوشته شده در چهارشنبه 2 آذر 1390ساعت 04:10 ب.ظ توسط مهم نیست! Where the truth lies. A Man Called Old Fashion.