021021021.blogfa.com

jalaste.blogfa.com

مرد آویزان، در خیابان لیز

http://www.jalaste.blogfa.com/9004.aspx

مرد آویزان، در خیابان لیز. چند و چون حیرانی آن مرد آویزان ، که در خیابانی لیز ، به نیفتادن می اندیشید! 41- not only بازگشت . but Also عارفانه ! الا اي برادران مذکور و هلا اي خواهران مأنوث! حضار عزيز و عزيزان حاضر . و درود بر شما، اي ساير دوستان و بستگان و الباقي آشنايان اين محفل بي ريا! علي الخصوص سر رفتگان اين جمع! که همينجا م ن باب حسن مطلع، مناسب مي دانم جهت علو درجات از در گذشتگان! مجددا پاسخ حضار ) مرسي . بعله . اوکي . خب ديگه حالا! ظرفيت هم خوب چيزي است والله! سکوت حضار ) . خدا حفظ تان کند! دوستان ...

jalaste.blogfa.com

مرد آویزان، در خیابان لیز - 38- اشطباح ننویصیم ... قلت قولوت بلقور نکنیم ...

http://www.jalaste.blogfa.com/post-38.aspx

مرد آویزان، در خیابان لیز. چند و چون حیرانی آن مرد آویزان ، که در خیابانی لیز ، به نیفتادن می اندیشید! 38- اشطباح ننویصیم . قلت قولوت بلقور نکنیم . عندکی در باب آصیب شناثی ضبان کطبی و شفاحی امروظ ما. تو که صنی ازط گزشته است . تو که یک عمری برای خودت رفطی وعامدی و انگار نه انگار . تو که مدرک داری . تو که منسب داری . تو که معلمی خیر سرت . تو که شاگردی ارواح عمه ات! ای درد و بلایت بخورد توی کاصه سر خودط! آخر مگر مرظ داری؟ چرا افطاده ضیر پا؟ اسلن می فهمی داری چیکار می کنی؟ آصمون که نیومده ضمین! گزشته از اینه...

jalaste.blogfa.com

مرد آویزان، در خیابان لیز

http://www.jalaste.blogfa.com/8812.aspx

مرد آویزان، در خیابان لیز. چند و چون حیرانی آن مرد آویزان ، که در خیابانی لیز ، به نیفتادن می اندیشید! 36- من وقت مردن ندارم. برای او که بزرگ زیست و هرگز حقارت مرگ را ندید . تا رفت . رهایم کن ای مرگ. من با تو حرفی ندارم. مرا کار و باری به جز زیستن نیست. هرگز نبوده ست -. من با تو کاری ندارم. رهایم کن ای دیرپا تا هنوز و همین جا. رهایم کن ای خصم دیرینه. من وقت مردن ندارم. و حتی مجال دمی همکلامی و هم صحبتی با تو را هم. تو در بطن تابوت تنگ فراموشی و ناخوشی خانه داری. تو در قلب معیوب وامانده از رفت و آمد.

jalaste.blogfa.com

مرد آویزان، در خیابان لیز

http://www.jalaste.blogfa.com/8808.aspx

مرد آویزان، در خیابان لیز. چند و چون حیرانی آن مرد آویزان ، که در خیابانی لیز ، به نیفتادن می اندیشید! 32- و شاید اگر ما بدانیم . و تو نمی دانی . و تو چه می دانی . آوار مصیبت مهیب پیری یک شبه را. که از فهم هزار هزار سال، جوانی برباد رفته. بر سرت خراب می شود . پس به آنچه که داری و دانی، مناز. و فرصت امروز را، در قمارکده ی حسرت دیروز و وعده ها ی فردا، مباز. و تو نمی دانی . رنج پایان ناپذیر زیستن را. در سرزمینی که هیاهوی بی توقف مردگان سخنگوی متحرکش. مجلس ختم زندگانی را به جشن نشسته است. نه تو نمی دانی .

ayenehaydahr.blogfa.com

شعر و داستان

http://www.ayenehaydahr.blogfa.com/8908.aspx

من به یک پلک بر هم زدن عصر مسافر شده ام. من به اسفار زمان ها. من به میعاد خدا خواهم رفت! به سکوت تلخ او. سفر خواهم کرد به اوج. به آشیانه ی ققنوس. و عبور می کنم به پس پنجره. از دری که دگر پشت سرم نیست. می روم به ملاقات قاصدک پیر. افتاده از پا ز فرط اخبار. من به مهمانی یک سبد اندیشه خواهم رفت. توشه ی اسفار من انگورهای نارس گندیده اند. من عروسک می شوم. هم بازی دخترک بازیگوش. من بازیچه ی دست کودک خلاقم. من لعبت قصه های پیرمردم. من همسفر آئینه های معکوسم. صد دروازه به رویم گشوده اند. من و من مانی.

ayenehaydahr.blogfa.com

شعر و داستان

http://www.ayenehaydahr.blogfa.com/8911.aspx

گوشه ای دنج آرام گرفته سربازی. زیر لب وجدان خاموشی. در بین سایه های مخدوش. تنها سکوت در فهم هوش. خوره ایست بر پیکرش. و تاسف سنگ به دلیل موجهی. شعله ی رمیده ی امید. دخمه ی متروک ذهن. نمی گنجد حتی حسی از پرواز. در تن پر غرور. غرق واج آرایی شب،زمان،. بوی تعفن آرزوها بر خواسته از افکار. منهدم می شود بغض سرباز. ای دایره ی محدود افکار! به کدام زاویه ات تکیه کنم؟ دلم برای شطحیات کودکانه ام تنگ است،. دستی که هم پنبه را. و هم سنگ را لمس کرده. رویایت را با محلول مرگ. بر فریاد خواسته ها. بر التماس بادبادک خموش.

mahpishoni.blogfa.com

پیش تو جا مونده دلم - شمارش...

http://www.mahpishoni.blogfa.com/post-152.aspx

پیش تو جا مونده دلم. غضنفر با دوستش داشتن با ماشین توی جاده میرفتن كه یه گله گوسفند از جلوشون رد شد. دوست غضنفر ازش پرسید : اگه گفتی تعداد گوسفندای این گله چند تاست؟ غضنفر بلا فاصله جواب داد : هفتصد و چهل و نه تا! دوستش با تعجب از غضنفر پرسید : اخه چطوری با این سرعت تونستی اینهمه گوسفندو بشمری؟ غضنفر جواب داد : خیلی راحت. چون پاهاشون رو شمردم و تقسیم بر چهار كردم! نوشته شده در پنجشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 21:55 توسط ماه پیشونی. امیر دوردونه ی مامان. تمام دانسته های من. در کوچه پس کوچه های دلتنگی.

mahpishoni.blogfa.com

پیش تو جا مونده دلم - سال گذشته را چگونه گذراندید؟؟؟؟

http://www.mahpishoni.blogfa.com/post-148.aspx

پیش تو جا مونده دلم. سال گذشته را چگونه گذراندید؟ قلم بر قلب سفيد كاغذ مي گذارم و فشار مي دهم تا انشاءام آغاز شود. سال گذشته سال بسيار پربركتي بود. سال گذشته پسرخاله ام زير چرخ تريلي رفت و له گشت و ما در مجلس ترحيمش خيلي ميوه و خرما و حلوا خورديم و خيلي خوش گذشت. ما خيلي خاك بازي كرديم. من هر چي گشتم پسرخاله ام را پيدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بيل زد ,. من در پارسال خيلي درس خواندم ولي قبول نشدم. من در خيلي از كارهاي خانه به مادرم كمك مي كنم. مادرم مرا خيلي دوست مي داشت و مرا خيلي ماچ مي كرد. خوشبختی...

mahpishoni.blogfa.com

پیش تو جا مونده دلم - آقای نور.....

http://www.mahpishoni.blogfa.com/post-147.aspx

پیش تو جا مونده دلم. کسی خبر از آقای نور دارد؟ خبر از آن اسب سوار شمشیر به دست پرغرور دارد؟ کسی می داند راه کدام جمعه را بسته ایم؟ پل رسیدن به کدام صفر عاشقی راشکسته ایم؟ کسی می داند کدام معصیت هفته این جمعه را هم از آمدنت بی نصیب کرده؟ کسی می داند چه کسی دوباره هوس چیدن سیب کرده؟ مگر دعای فرج را نمی خوانیم؟ مگر او را دوای دردهایمان نمی دانیم؟ دستهایمان به سوی کدام آسمان دراز است؟ کدام راه برای آمدنش باز است؟ کدام خدا را صدا می زنیم؟ جمعه ها منتظر ظهور کدام نوریم؟ رو به سوی کدام قبله نسشته ایم؟

mahpishoni.blogfa.com

پیش تو جا مونده دلم - آیا تو خوشبختی؟

http://www.mahpishoni.blogfa.com/post-153.aspx

پیش تو جا مونده دلم. آیا سقفی بالای سرت هست؟ و ساعتی برای خوابیدن داری؟ نامی برای خوانده شدن. و دانشی برای یاد دادن داری؟ بدنی سالم برای برداشتن سبد یک پیرزن. سقفی برای شاد کردن یک کودک. دهانی برای خندیدن و خنداندن داری؟ لحظهای برای حس کردن. قلبی برای دوست داشتن. و خدایی برای پرستیدن داری؟ پس خوشبختی بسیار خوشبخت. نوشته شده در پنجشنبه هجدهم فروردین ۱۳۹۰ساعت 21:58 توسط ماه پیشونی. امیر دوردونه ی مامان. تمام دانسته های من. در کوچه پس کوچه های دلتنگی. دنیای از خاطرات مهسا. زرین دیگر چشم به راه نیست.