1484.blogfa.com

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/86043.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. وقتی کوچیک بودم . مامانم هميشه واسم قصه شنگول و منگول و حبه انگور رو تعريف مي كرد. تو قصه مامانم هيچ وقت هيچ خبري از شاهزاده اي كه با اسب سفيدش. مياد و من رو با خودش مي بره نبود. مي دونم آخرش هم يه روز. گرگه مياد منو مي خوره! نوشته شده در جمعه پانزدهم تیر 1386ساعت 2:2 توسط قاصدك. بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند. بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند. حداقل خودم را آرام می کند تا حدی.

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/90123.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. من میان همهمه های تمام بادهای جهان. میان سیاهی این روز های خاکستری ام. میان تمام نمی دانم های تو و می دانم های دلم. دارم غرق می شوم. حالا تو هی بنشین آن گوشه دنیا. و دست هایت را باز کن که یعنی بیا. من این گوشه دنیا میان تمام دلخوشی های کودکانه از دست رفته ام. دارم تمام می شوم. پ ن: تو می روی دنبال زندگی پرطنینت و من مسخ می شوم مثل درد به زیر پوست تو. نوشته شده در چهارشنبه هفدهم اسفند 1390ساعت 22:41 توسط قاصدك. حداقل خودم را آرام می کند تا حدی.

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/post-26.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. صداي پاي تو كه مي روي. و صداي پاي مرگ كه مي آيد. ديگر چيزي را نمي شنوم. همه چیز با هبوط اغاز شد ، شبهای شعر دلتنگیهای بی دلیل ، به پناهی که رسیدم اما . پناهی برای من بهانه ای شد برای دلتنگی ، با خودم گفتم شاید پناهی داغ تنهایی تو را هم تازه کرده . نوشته شده در یکشنبه چهاردهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 12:34 توسط قاصدك. بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند. بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند. هفته چهار...

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/86083.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. حرف های ما هنوز ناتمام. تا نگاه می کنی. باز همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه با خبر شوی. لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود. ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان چقدر زود دیر می شود. نوشته شده در یکشنبه بیستم آبان 1386ساعت 15:39 توسط قاصدك. بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند. بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند. بعضی هم مثل من می نشینند اینجا و در وبلاگشان چیز می نویسند. حداقل خودم را آرام می کند تا حدی.

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/86041.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. امروز تولد منه.(تولدم مبارک). خود را به ثبت رساندم. خود را به نامي در يك شناسنامه، مزين كردم. و هستي ام به يك شماره مشخص شد. فاتح شدم بله فاتح شدم. اكنون به شادماني اين فتح. در پاي آينه ، با افتخار 18 شمع نسيه مي افروزم. و مي پرم به روي تاقچه تا، با اجازه چند كلامي. درباره فوا يد حيات به عرض حضورتان برسانم. و اولين كلنگ ساختمان رفيع زندگيم را. همراه با طنين كف زدني پر شور. بر فرق خويش بكوبم! من زنده ام ، بله مانند زنده رود، كه يك روز زنده بود.

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/85064.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. برای پرنده ای که آگاهانه قفس را برگزید. نشسته بر لب دريا ولي هوايش نيست. چگونه گريه کند او که چشمهايش نيست. هوس نموده که آوازهاي دورش را. براي باد بخواند ولي صدايش نيست. در ابتداي افق گم شدهاست خورشيدش. کرانههاي ز ابر و ز مه رهايش نيست. به نقش نام کسي روي ماسهها مشغول. نشستهاست و به جزر و مد اعتنايش نيست. پر است سينهاش از جستجوي ماهيها. به شوق بوسه به اسمي که ابتدايش نيست. دلش ادامه دريا شدهاست و ميداند. که بعد از اين دگر اين خاک تيره جايش نيست.

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/85061.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. من همان دخترك نقره پوش شب هاي سياه. من همان دختركي هستم كه اگر مانند ستاره اي بر تمام آدم ها لبخند زند شاد است. و هيچگاه رنگ خزان نديده است و هميشه خوشحال و بهاري است. دختركي هستم كه تاب ديدن مرواريد هاي غلطان نشسته بر صورت خردسال را ندارد. من همان هستم كه پادشاه سياهي و ظلمت به من لقب فرشته داده است. آري من همان فرشته اي هستم كه از جايي دور براي مهرباني آمده ام. و روزي هم از همان راهي كه امده ام باز خواهم گشت. حداقل خودم را آرام می کند تا حدی.

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/89062.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. صداي پاي تو كه مي روي. و صداي پاي مرگ كه مي آيد. ديگر چيزي را نمي شنوم. همه چیز با هبوط اغاز شد ، شبهای شعر دلتنگیهای بی دلیل ، به پناهی که رسیدم اما . پناهی برای من بهانه ای شد برای دلتنگی ، با خودم گفتم شاید پناهی داغ تنهایی تو را هم تازه کرده . نوشته شده در یکشنبه چهاردهم شهریور 1389ساعت 12:34 توسط قاصدك. بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند. بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند. هفته چهار...

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/86064.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. خوب می شد اگر خاطره آدمها این قدر سنگین و بزرگ نبود. این قدر سبک که می گذاشتند در چمدان به هنگام رفتن،. این قدر کوچک که جا می شد در قبرشان به هنگام مردن. نوشته شده در پنجشنبه بیست و دوم شهریور 1386ساعت 2:9 توسط قاصدك. بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند. بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند. بعضی هم مثل من می نشینند اینجا و در وبلاگشان چیز می نویسند. حداقل خودم را آرام می کند تا حدی. هفته او...

senorita.blogfa.com

در قیر شب

http://www.senorita.blogfa.com/88023.aspx

Looking at me, tell me what do you see, yes I lost my mind. شهامت گذشتن از تو را تنها به نام من نوشتند. اگر گذشتن از تو تقدير شجاعانه ي من نبود. دست هايم به هيچ جوهري آلوده نمي گشت- كاغذها مچاله نمي شدند -. روزگار آنها كه آرزويشان من بودم. اين گونه سياه نمي شد! نوشته شده در جمعه هجدهم اردیبهشت 1388ساعت 2:7 توسط قاصدك. بعضی از آدم ها هستند وقتی ناراحت هستند سگ می شوند و پاچه بقیه را می گیرند. بعضی دیگر بی ادب می شوند و به زمین و زمان فحش می دهند. بعضی هم مثل من می نشینند اینجا و در وبلاگشان چیز می نویسند.