1madar.persianblog.ir

detari.blogfa.com

... برگ برگ تقویم زندگی

http://www.detari.blogfa.com/9208.aspx

برگ برگ تقویم زندگی. کودکی که آشتالو نام نهادمش ! جمعه مورخ 92/08/24 ساعت 11:22 شب کودکی به جمع خاندان ص . وارد شد! کوچولو پسر برادر کوچکم :. نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۲ساعت 20:58 توسط سپیده. مداح یا ناظم مسجد . این صحنه رو تو ذهنت تصور کن :. تو مسجد نشستی داری به مرثیه روضه خون گوش میدی! تو حسو اشک چشمات داره جاری میشه که یهو روضه خون وسطای. روضه با عصبانیت داد میزنه بچه نخند! اونوقت تو پکی بزنی زیر خنده! البته با توجه به موقعیت خودتو زود جمع وجور. اصلا شاید به مدل خوندن تو خندیده! اگه میخ...

detari.blogfa.com

... برگ برگ تقویم زندگی

http://www.detari.blogfa.com/9404.aspx

برگ برگ تقویم زندگی. از دیروز صبح که ساعت 9 بیدار شدم تا الان که ساعت 4:23 دقیقه صبح فرداش هست چشامو رو هم نذاشتم. به خاطر نوشتن مقاله . امیدوارم مورد تایید استاد گرامی واقع شود! نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم تیر ۱۳۹۴ساعت 4:29 توسط سپیده. چرا تو بلاگفا هیچی سر جای خودش نیست؟ مطالب و پست های سال 93 ام کجان؟ کی باید جوابگو باشه؟ نوشته شده در دوشنبه هشتم تیر ۱۳۹۴ساعت 14:6 توسط سپیده. برای خودت زندگی کن ! روزهای زندگیم سرد شدن سرد تر از روزهای زمستون! مثل مرده متحرک شدم . یاد بگیر که برای خودت زندگی کنی .

detari.blogfa.com

... برگ برگ تقویم زندگی - تا حالا براتون اتفاق افتاده ..!

http://www.detari.blogfa.com/post-347.aspx

برگ برگ تقویم زندگی. تا حالا براتون اتفاق افتاده ! تا حالا شده ماشینتونو یه جایی پارک کنین بعد از اینکه برگشتین با اعتماد به نفس به اینکه جایی که ماشینو. پارک کردین خوب یادتونه و سمت ماشین مورد نظر برین بعد هر چقدر دکمه سوییچ رو فشار میدین میبینین که. در باز نمیشه و حتی اون لحظه به همه چی شک میکنین جزء حافظه خودتون و شاید اشتباه کرده باشین ،. بعد لحظه ای که کلافه شدین و همچنان دستتون رو کلید پشت سر هم دکمشو میزنین ، سرتونو بالا میارین و. شدین خیلی ریلکس برین سمت ماشینتون؟ میزنن که تورو خدا یه شاخه گل بخر!

detari.blogfa.com

... برگ برگ تقویم زندگی

http://www.detari.blogfa.com/9211.aspx

برگ برگ تقویم زندگی. تا حالا براتون اتفاق افتاده ! تا حالا شده ماشینتونو یه جایی پارک کنین بعد از اینکه برگشتین با اعتماد به نفس به اینکه جایی که ماشینو. پارک کردین خوب یادتونه و سمت ماشین مورد نظر برین بعد هر چقدر دکمه سوییچ رو فشار میدین میبینین که. در باز نمیشه و حتی اون لحظه به همه چی شک میکنین جزء حافظه خودتون و شاید اشتباه کرده باشین ،. بعد لحظه ای که کلافه شدین و همچنان دستتون رو کلید پشت سر هم دکمشو میزنین ، سرتونو بالا میارین و. شدین خیلی ریلکس برین سمت ماشینتون؟ میزنن که تورو خدا یه شاخه گل بخر!

naderkamyab.blogfa.com

ناگفته های یک راننده ترانزیت -

http://www.naderkamyab.blogfa.com/post-19.aspx

ناگفته های یک راننده ترانزیت. اون روزا حریم خصوصی نبود حتی حمامش عمومی بود.ولی چشمها انقدر هرزه نبود. اون روزا پای کسی جلو کسی دراز نبود ولی پشت پازدن هم نبود. اون روزا حرفی توی دلها نبود که هیچ"حرفی هم پشت سر کسی نبود. اون روزا برگر و چنچه و بختیاری نبود"ژله و پای سیب نداشت نون و پنیر بود اوج کلاسش توی سبزی و انواع ترشی واش بود. اون روزا رنگ سال نبود مانتوهای رنگارنگ نبود پیرهن شیک و بی خط و یقه نبود هرچی بود توی بقچه بود. اون روزا پولی نبود ولی دلها خوش بود خوش به حال اون روزا. کاش اون روزا خریدنی بود.

naderkamyab.blogfa.com

ناگفته های یک راننده ترانزیت - اولین دیدار من با دوستان وبلاگ نویس

http://www.naderkamyab.blogfa.com/post-9.aspx

ناگفته های یک راننده ترانزیت. اولین دیدار من با دوستان وبلاگ نویس. نهم اسفند سال هزاروسیصدونود رو هیچ وقت فراموش نمی کنم. یکی از بهترین روزهای زندگیم بود برای اولین بار با دوستان وبلاگ نویس آشنا شدم که تا قبل از این فقط در دنیای مجازی میشناختمشون واز "لیلا" خانم ممنونم که به من هم خبر داد و تونستم توی جمع حاضر باشم. آقا گرگه" از شما هم ممنون واقعا خیلی زحمت کشیدی. از دیدن "ستاره" خیلی خوشحال شدم چون تا قبل از این فکر می کردم پسره. بهزاد" " علی گمگشته" "ناهید" " اعظم" از دیدن شما هم خوشحال شدم.

naderkamyab.blogfa.com

ناگفته های یک راننده ترانزیت - اگر بود و نبودها

http://www.naderkamyab.blogfa.com/post-8.aspx

ناگفته های یک راننده ترانزیت. اگر بود و نبودها. اگر دروغ رنگ داشت،هر روز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست وبی رنگی کمیاب ترین چیزها بود. اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت،عاشقان سکوت شب را ویران میکردند. اگر به راستی خواستن توانستن بود،محال نبود وصال! و عاشقان که همیشه خواهانند همیشه می توانستند تنها نباشند. اگر گناه وزن داشت،هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و من شاید کمر شکسته ترین بودم. اگر عشق نبود،به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ به علت مشغل...

naderkamyab.blogfa.com

ناگفته های یک راننده ترانزیت

http://www.naderkamyab.blogfa.com/9103.aspx

ناگفته های یک راننده ترانزیت. و خدایی که درین نزدیکی است. از اینکه دیر مطلب مینویسم شرمنده ام، از روزی که اومدم مرتب به تعمیرگاه میرم امروز هم تعمیرگاه بودم و حدودا ساعت 10 شب به خونه رسیدم از شما دوستان عزیز ممنونم که بهم سر میزدید وبرام کامنت میذاشتید از دیدن کامنتهاتون خیلی خوشحال میشدم و از طرف دیگه شرمنده، چون نمیتونستم بهتون سر بزنم اما از این به بعد سعی میکنم براتون کامنت بذارم.خوب بگذریم میخوام یکی از خاطرات سفرم رو بنویسم. حتی روز تعطیل دنبال میکانیک نگردی و با یک تلفن بیاد اینجا؟ اونجاهم چندتا ...

naderkamyab.blogfa.com

ناگفته های یک راننده ترانزیت

http://www.naderkamyab.blogfa.com/9102.aspx

ناگفته های یک راننده ترانزیت. برگشت از سفر کاری. جای همتون خالی بود. فعلا خیلی خسته ام، به زودی یه پست جدید خواهم نوشت. راستی سال نو مبارک. نوشته شده در دوشنبه یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ساعت 20:31 توسط نادر. سلام من نادر هستم متولد اسفند ماه 1349. راننده ترانزیتم،عاشق شغلم هستم و این جا در باره ی خیلی چیزها خواهم نوشت. به امید روزی که وقتی اسم راننده ترانزیت میاد دیگه کسی تصویر لنگ و شلوار کردی و زیرپوش سیاه و سیگار و . به ذهنش نرسه. و هر کسی جسارت انتخاب اون چیزی رو که دوست داره داشته باشه. عینک رانندگی در شب.

naderkamyab.blogfa.com

ناگفته های یک راننده ترانزیت

http://www.naderkamyab.blogfa.com/9401.aspx

ناگفته های یک راننده ترانزیت. اون روزا حریم خصوصی نبود حتی حمامش عمومی بود.ولی چشمها انقدر هرزه نبود. اون روزا پای کسی جلو کسی دراز نبود ولی پشت پازدن هم نبود. اون روزا حرفی توی دلها نبود که هیچ"حرفی هم پشت سر کسی نبود. اون روزا برگر و چنچه و بختیاری نبود"ژله و پای سیب نداشت نون و پنیر بود اوج کلاسش توی سبزی و انواع ترشی واش بود. اون روزا رنگ سال نبود مانتوهای رنگارنگ نبود پیرهن شیک و بی خط و یقه نبود هرچی بود توی بقچه بود. اون روزا پولی نبود ولی دلها خوش بود خوش به حال اون روزا. کاش اون روزا خریدنی بود.