bahar5577.persianblog.ir
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه
http://bahar5577.persianblog.ir/post/797
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه. 1662;نجشنبه ٩ خرداد ،۱۳٩٢. بیمار گونه دلم برایش تنگ شده. انگار از وقتی فهمیدم که دیگر نمی شود ببیمنمش،که دیگر هیچ رابطی بینمان نیست دلم دائم هوایش را می کند. شاید گاهی حس زنانه ام که می داند چه روزهای سختیست این روزهایش،همراهش میشود. هر چه که هست با این یادگاری های بی حواسیش هیچ نمی دانم که چه باید بکنم! نوشته شده توسط بهار. 1777;٠:۱۱ ب.ظ. پيام هاي ديگران . اگر پاسبانی در تاریکی سوت می کشد پسر من بود.
los3r.blogfa.com
مهندس زبان
http://www.los3r.blogfa.com/9001.aspx
ادعا نمیکنم که از همه چیز خبر دارم و کاملا درکت می کنم.من آنقدر آدم با درکی نیستم که حتی افرادی که با آنها عمری زندگی کرده ام را درک کنم.ولی برایم سخت هست که ببینم کسی مثل تو این طور کنارم دود شود و من هم نتوانم کاری کنم. می دانی اصلا با کارهایی که میکنی مشکل ندارم،این گونه بودنت(بهتر بگویم شدنت) هست که سخت مرا به درد می آورد.و شاید ایراد از من باشد که آن قدر دل گنده نیستم که با چنین مساله ای کنار بیایم. پن:این را بخوان ولی باز همین نوشه گزاره ای نشود که با شدت بیشتری در این گونه بودنت فرو روی.
bahar5577.persianblog.ir
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه
http://bahar5577.persianblog.ir/post/791
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه. 1587;هشنبه ۱٥ فروردین ،۱۳٩۱. نوشته شده توسط بهار. 1777;٢:٥٦ ق.ظ. پيام هاي ديگران . اگر پاسبانی در تاریکی سوت می کشد پسر من بود.
mshahrmiany.blogfa.com
"ه"ی آخرِ تنها
http://www.mshahrmiany.blogfa.com/9012.aspx
ما راضییم به همین کوپن های عدالتی که مهرورزترین حاکمان توی کارت هایمان می ریزند. ما مردمان قانعی هستیم و هزاران سال چوب همین قناعتمان را خورده ایم. حالا خودت را بگذار جای پدری که باید همه ی عیدیش را بدهد پول اجاره و آب و برق و گاز و تلفن و نه اینکه غصه بخور. نه، فقط به احترام غرور از دست رفته ی هم وطنت جلوی زن و بچه هایش کمی سکوت کن. پی نوشت: یادم باشد از اساتید دانشکده بپرسم دویست کلمه یادداشت چقدر خودسانسوری می تواند داشته باشد. یادداشتی که سیاسی هم نیست، مربوط به گرسنگی بعضی آدم هاست. در وطن خویش غریب.
los3r.blogfa.com
مهندس زبان
http://www.los3r.blogfa.com/8907.aspx
نوشته شده در پنجشنبه هشتم مهر ۱۳۸۹ساعت 13:27 توسط فرشید.
los3r.blogfa.com
مهندس زبان -
http://www.los3r.blogfa.com/post-2.aspx
یک ماه پیش بود که حس میکردم همه چیز برایم مثل یک سالگرد شده.و در این چرخه ی همیشگی مثل همیشه عاجز مانده بودم و در عجب که چرا با وجود این همه تکرار هیچگاه در خلصه ی خلاصی راحت نمیشوم.و اکنون که می بینم قرار است این سالگرد ها هر سال.هر اربعین.هر هفته برایش تکرار شود و من مثل همیشه عاجزم از "هر روزش" خجالت میکشم. پن:او کوه بود که نلرزید مرد من. نوشته شده در یکشنبه نهم اسفند ۱۳۸۸ساعت 0:1 توسط فرشید.
bahar5577.persianblog.ir
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه
http://bahar5577.persianblog.ir/1391/9
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه. 1740;کشنبه ٥ آذر ،۱۳٩۱. مدت هاس دستم به نوشتن نمی رود،نوشته ها از پایین پل هوایی شروع می شود و نرسیده به دم در خانه تمام می شود،در را که باز می کنم یادم میرود که به چه فکر می کردم و برای که می نوشتم.برای همه ی اتفاق ها،همه ی آدم های خوب و بد این روزهایم می نویسم،اما نرسیده به کاغذ حتی یادم می رود که. تقصیر توست.تقصیر همه از توست که آنقدر به این خانه آرامش دادی که از در که تو می آیم می شوم زن خانه و یادم میرود که بهاری هم هست که کلی حرف برای گفتن دارد! نوشته شده توسط بهار.
bahar5577.persianblog.ir
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه
http://bahar5577.persianblog.ir/post/796
گاهی دلم برای خودم تنگ میشه. 1740;کشنبه ٥ آذر ،۱۳٩۱. مدت هاس دستم به نوشتن نمی رود،نوشته ها از پایین پل هوایی شروع می شود و نرسیده به دم در خانه تمام می شود،در را که باز می کنم یادم میرود که به چه فکر می کردم و برای که می نوشتم.برای همه ی اتفاق ها،همه ی آدم های خوب و بد این روزهایم می نویسم،اما نرسیده به کاغذ حتی یادم می رود که. تقصیر توست.تقصیر همه از توست که آنقدر به این خانه آرامش دادی که از در که تو می آیم می شوم زن خانه و یادم میرود که بهاری هم هست که کلی حرف برای گفتن دارد! نوشته شده توسط بهار.
daroongera.blogfa.com
در وطن خویش غریب
http://www.daroongera.blogfa.com/9006.aspx
عده ای ،دوست پسر کسانی هستند که دوست دخترشان نیستند! که در این صورت یا پسر به زور می خواهد به خود بقبولاند که آن شخص دوست دخترش است و مال اوست و یا این که آن دختر او را دوست پسر خود میداند بی آن که برایش دوست دختر باشد! که در هر دوحالت این پسر است که بعد از مدتی دچار سرخوردگی و احساس منفی نسبت به آن دختر می شود و احساس می کند که بازیچه بوده و احساساتش مورد سوءاستفاده قرار گرفته است! پ ن: بیشتر منظورم روی مورد اول بود و دوستان خودم! نوشته شده در جمعه چهارم شهریور 1390ساعت 0:27 توسط درونگرا.
daroongera.blogfa.com
در وطن خویش غریب
http://www.daroongera.blogfa.com/9011.aspx
به شانه ام زدی. تا تنهاییم را تکانده باشی. به چه دل خوش کرده ای؟ تکاندن برف از شانه های آدم برفی؟ این پست پ ن هم نمیخواهد! اصلا خواندن و توجه هم نمیخواهد! فقط عمیقا ،گفتن لازم داشت برای تبدیل شدن یک حرف نگفته ی در شرف عقده شدن، به "فراموشی"! نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم بهمن 1390ساعت 0:27 توسط درونگرا. هیچ لذتی را در شب،دلچسب تر از برداشتن عینکم و زل زدن به چراغ های رنگی چشمک زنی که نورشان را در چشمانم پخش میکنند،نیافتم! این آرامش بخش ترین منظره ایست که چشمان تیزبین،از نظاره اش عاجزند! تا بر این بالش.