22250065.blogfa.com

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - ولنتاین مبارک...

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-326.aspx

می خواهم یک درخت را نقاشی کنم. تکیه داده ای و نشسته ای. تو با پیران آبی گلدار زردت چه زیبا شده ای! با موهای طلایی ات کنار سادگی من. چه به چشم می آیی! انگار آن قدر از هم سرشار شده ایم. که زیر درخت سب. با هم درخت را از صفحه ی چشمانمان می شوییم. چشمایمان هم در سبزی دشت پیش رو. زیبا شده اند، با آن گلوله قرمز ها ، سیب های رسیده. در چشمان ما زیبای جاودانه زیستن کنار هم. انگار زمان دشمنی اش بی نتیجه بوده. انگار دیگر منتظر مرگ نیستیم بدون هم. نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۸۸ساعت 16:11 توسط مژگان.

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - کوهنوردی

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-329.aspx

میخواست به قلهای بلندی صعود کند. پس از سالها تمرین. را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده. نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه و ستارهها. پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در. حالی که چیزی به فتح قله نمانده. بود، پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد. سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار. طنابی که به دور کمرش حلقه خورده بود بین شاخه های درختی در شیب. غیر ممکن کردن یا...

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - از دل نوشته های پرفسور حسابی

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-335.aspx

از دل نوشته های پرفسور حسابی. بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم. تو دیگری را. دیگری مرا. و همه ما تنهاییم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،. این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،. پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم. انسان عاشق زیبایی نمی شود،. بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست! انسان های بزرگ دو دل دارند. دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است. همه دوست دارند که به بهشت بروند،.

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - حتی گلها هم عاشق میشوند پس چرا انسانها نه!!

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-331.aspx

حتی گلها هم عاشق میشوند پس چرا انسانها نه! یکی بود یکی نبود. سالها پیش یه باغچه بود سر سبز و قشنگ. پراز گل های رنگارنگ.پر از گل های خوشبو ، اما میون گلای باغچه دو تا گل سرخ بودن که از همه گلا قشنگتر و زیباتر بودن. از همه گلا سر بودن و تو دنیا گلی به زیبایی اونا پیدا نمیشد. دو تا گل سرخ همدیگرو خیلی دوست داشتن طوری که بقیه گل ها به عشق و علاقه ی اونا حسودیشون می شد تااینکه یه روز اتفاق بدی افتاد.یه روز خزون نا مهربون یکی از گلا رو چید و با خودش برد. به آسونی آب خوردن . چرا امسال از اومدن من خوشحال نیستی؟

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - چه جلب

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-328.aspx

وقتی راه رفتن آموختی، دویدن بیاموز. و دویدن که آموختی ، پرواز را. راه رفتن بیاموز، زیرا راه هایی که می روی جزیی از تو می شود و سرزمین هایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند. دویدن بیاموز ، چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زودباشی، دیر. و پرواز را یاد بگیر نه برای اینکه از زمین جدا باشی، برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی. من راه رفتن را از یک سنگ آموختم ، دویدن را از یک کرم خاکی و پرواز را از یک درخت. آنها از حسرت به درد رسیده بودند و از درد به اشتیاق و از اشتیاق به معرفت.

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم...

http://www.maryame-abi.blogfa.com/8906.aspx

حتی گلها هم عاشق میشوند پس چرا انسانها نه! یکی بود یکی نبود. سالها پیش یه باغچه بود سر سبز و قشنگ. پراز گل های رنگارنگ.پر از گل های خوشبو ، اما میون گلای باغچه دو تا گل سرخ بودن که از همه گلا قشنگتر و زیباتر بودن. از همه گلا سر بودن و تو دنیا گلی به زیبایی اونا پیدا نمیشد. دو تا گل سرخ همدیگرو خیلی دوست داشتن طوری که بقیه گل ها به عشق و علاقه ی اونا حسودیشون می شد تااینکه یه روز اتفاق بدی افتاد.یه روز خزون نا مهربون یکی از گلا رو چید و با خودش برد. به آسونی آب خوردن . چرا امسال از اومدن من خوشحال نیستی؟

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - دلبستۀ کفشهایم بودم ..!!

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-332.aspx

دلبستۀ کفشهایم بودم ! دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند دلم نمي آمد دورشان بيندازم .هنوز همان ها را مي پوشيدم اما کفش ها تنگ بودند و پایم را مي زدند قدم از قدم اگر بر مي داشتم زخمی تازه نصیبم مي شد سعي مي کردم کمتر راه بروم زيرا که رفتن دردناک بود. مي نشستم و زانوهایم را بغل مي گرفتم و مي گفتم:چقدر همه چیز دردناک است چرا خانه ام کوچک است و شهرم و دنيایم . مي نشستم و می گفتم : زندگیم بوي ملالت مي دهد و تکرار . پارسايي از کنارم رد شد عجب! من مژگان از شهر ساحلی و زیبای نور ...

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم...

http://www.maryame-abi.blogfa.com/8806.aspx

داشتم وبلاگ گردی می کردم اینو خوندم باحال بود شمام بخونین:. گلبول سفيد: از خودت بگو و اينكه چه برنامهاي داشتي؟ ميکروب اول: من در خارج از کشور در يک دستشويي فرنگي مشغول تحصيل بودم. براي موضوع پايان نامه، قرار شد طي يك عمليات محرمانه به اينجا سفر كرده و خيليها را آلوده كنم. گلبول سفيد:چگونه از مرز رد شدي؟ مگر عاقبت سوسک چه شد؟ ميکروب اول (بغض کرده و با چشماني اشکبار):يک روز در حالي که در جكوزي داشتيم آبميوه(! چون مواد استفاده کرده بود جواب بي ربطي به من داد و گفت فيلم تايتانيک چهقدر قشنگ بود! ميکروب اول:يک...

maryame-abi.blogfa.com

بیا بخندیم... - sms

http://www.maryame-abi.blogfa.com/post-327.aspx

دروغ نیست اگر بگوی. بی تو زنده مانی میکنم. به غم کسی اسیر. که ز من خبر ندارد. عجب از محبت من که در او اثر ندارد. غلط است هر که گوید دل به دل راه د. دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد. این پیام جهت ح. در دفتر رفاقت بود که. بی تو هر گز نمی توانم بمیرم. پس بیا با هم گور به گور بشیم. از هر کی بپر30. به این جمله میر30. ه من همه ک30. نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۸۸ساعت 16:24 توسط مژگان. من مژگان از شهر ساحلی و زیبای نور هستم(استان مازندران)22سالمه و خوشحال می شم نظراتتونو بخونم. آدمک آخر دنیاست بخند.