2950301.blogfa.com

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید... - زندگی

http://omidevasl.blogfa.com/post-26.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. زندگي را دوست دارم به شرط آنکه : (ز) آن زندان نباشد (ن) آن ندامت. نباشد (د) آن درماندگي نباشد (گ) آن گورستان نباشد (ي) آن ياس نباشد. دوستي يک حادثه و جدايي قانون است. بيا حادثه آفرين و قانون شکن باشيم. نگو بار گران بوديم و رفتيم. نگو نامهربون بوديمو رفتيم آخه اينها دليل. محکمي نيست بگو با ديگران بوديم و رفتيم. براي هزارمين بار پرسيد: تا حالا شده من دلت رو بشکنم؟ هزارمين بار به دروغ گفتم : نه! نمونه سوالات د...

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید... - سوالات کنکور 87 لو رفت!!

http://omidevasl.blogfa.com/post-33.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. سوالات کنکور 87 لو رفت! سوالات کنکور ۸۷ لو رفت! خواهشا نظر یادتون نره. نام دیگر گازهای بی اثر مثل هلیم،نئون؟ ب)گازهای سر به زیر. د)کلا بچه های خوبی هستن. کدام دانشمند جاذبه زمین را کشف کرد؟ ج)متر بر مجذور ثانیه. ماری کوری کاشف چه بود؟ در بیت زیر چه صنعتی به کار رفته است؟ بی وفایی،بی وفایی،دل من از غصه داغون شده. فعل خوردن را صرف کنید؟ یکی از وسایل مربوط به فیزیک که در عینک،تلسکوپ و میکروسکوپ هم به کار میرود؟

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید...

http://omidevasl.blogfa.com/8612.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. دعوت نامه جي ميل. سلام به همه دوستان عزيز و گرامي! اگر مي خواهيد براي خود جي ميل بسازيد. ايميل و نام خود را در قسمت نظرات بنويسيد تا در اسرع وقت براي شما ارسال شود. متشكر. نوشته شده در پنجشنبه دوم اسفند ۱۳۸۶ساعت 18:38 توسط علي قدیریان. الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. امام سجاد(ع). به وبلاگ بهداشت محيط خوش آمديد. عکس عاشقی ( آقا فرهاد).

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید... - پيغام خود را بگذاريد!!!

http://omidevasl.blogfa.com/post-29.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. پيغام خود را بگذاريد! لطفا پس از شنیدن صدای بوق و پیام های زیر پیغام بگذارید. رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور. تا مگر بینم رخ جانانه ی خود غم مخور. زآن زمان کو باز گردم. از آوای دل انگیز تو مستم. نباشم خانه و شرمنده هستم. به پیغام تو خواهم گفت پاسخ. فلک را گر فرصتی دادی به دستم. نمی باشم امروز اندر سرای. که رسم ادب را بیارم به جای. به پیغامت ای دوست گویم جواب. چو فردا بر آید بلند آفتاب. به حقیقت با...

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید...

http://omidevasl.blogfa.com/8610.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. اگر دروغ رنگ داشت هر نور شاید. ده ها رنگین کمان از دهن ها نطفه می بست. و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود. اگر عشق ارتفاع داشت. من زمین را زیر پای خود داشتم. و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی. آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی. اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد. اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد. و تمام محتوای سفره سهم همه بود. اگر خواب حقیقت داشت.

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید...

http://omidevasl.blogfa.com/8703.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. دلم را سپردم به بنگاه دنیا. و هی آگهی دادم اینجا و آنجا. مشتری آمد و رفت. و هی این و آن. سرسری آمد و رفت. ولی هیچ کس واقعا. اتاق دلم را تماشا نکرد. کسی قفل قلب مرا وا نکرد. پر از دود و آه است. چه دیوارهایش سیاه است. چرا نور اینجا کم است. و انگار هر آجرش. فقط از غم و غصه و ماتم است. دلم ماند بی مشتری. ومن تازه آن وقت گفتم. خدایا تو قلب مرا می خری؟ و فردای آن روز. خدا آمد و توی قلبم نشست. و در را به روی همه.

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید... - تب ثانیه ها

http://omidevasl.blogfa.com/post-35.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. پشت پرواز تب ثانیه ها جاری بود. یک پرنده قفسش ساعت دیواری بود. شب به انگیزه ی پایان خودش پاسخ داد. ماه در مزرعه مشغول سحر کاری بود. پشت هر ثانیه ای تازه نشستم که هنوز. دلم آماده ترین قسمت بیداری بود. ساعت از سبز گذشت و دلم از حوصله پر. ی دلم خلوت اجباری بود؟ تیک تاک از نفس افتاد ودلم پر پر زد. باز هم لحظه شماری .وچه تکراری بود. سیب در چشم تو آغاز شد ودست شدم. چیدن چند غزل گریه که ناچاری بود.

omidevasl.blogfa.com

و خداوند عشقمان! را آفرید... - خدای من...

http://omidevasl.blogfa.com/post-34.aspx

الهی در کلبه گدائیم چیزی دارم که تو در بارگاه ملکوتی خود نداری. من تو را دارم و تو چون خودی نداری. دلم را سپردم به بنگاه دنیا. و هی آگهی دادم اینجا و آنجا. مشتری آمد و رفت. و هی این و آن. سرسری آمد و رفت. ولی هیچ کس واقعا. اتاق دلم را تماشا نکرد. کسی قفل قلب مرا وا نکرد. پر از دود و آه است. چه دیوارهایش سیاه است. چرا نور اینجا کم است. و انگار هر آجرش. فقط از غم و غصه و ماتم است. دلم ماند بی مشتری. ومن تازه آن وقت گفتم. خدایا تو قلب مرا می خری؟ و فردای آن روز. خدا آمد و توی قلبم نشست. و در را به روی همه.