360grad.blogfa.com

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: September 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_09_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه. چند روز پیش برنامه ای از بی بی سی دیدم که به شدت تاثیر گذار و تفکر برانگیز بود.همه از. خلاقیت مردی به نام کریستین بولتانسکی.که فرانسوی ها میگویند یکی از بزرگترین هنرمندان. و به نظر من هم اغراق نیست.اولین صحنه ،کوهی از لباس های کهنه ی. شده بود با دستی. بزرگ و آهنین بر فرازش که چند لحظه یکبارمقداری لباس را. خودش میگفت این کار. درباره ی دست خدا یا تقدیر است.اینکه چرا شما زنده می مانید و دوست شما می میرد و. اینقدر بد است؟ اما. خدا کاری به کار ما ندارد . خدا ما را نمی بیند! اما نمی توا...

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: February 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_02_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه. متن زیر از برتولت برشت. شاید کمی طولانی و خسته کننده باشه. از خوندنش لذت بردم:. دختر کوچولی مهماندار کافه از آقای کوینر پرسید:اگر کوسه ماهی ها انسان بودند آنوقت نسبت. به ماهی های کوچک تر مهربان تر نبودند؟او پاسخ داد:یقینا! اگر کوسه ماهی ها انسان بودند دستور. ساخت انبارهای بزرک مواد غذایی را برای ماهی ها می دادند.اتاقک هایی مستحکم پر از انواع و. اقسام خوراکی.ترتیبی می دادند تا آب اتاقک ها همیشه تازه باشد و میکوشیدند تا تدابیر بهداشتی. داد سریع به کوسه ماهی ها اطلاع داده شود.ا...

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: April 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_04_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۹, پنجشنبه. مردی زندانی شده بود.جرمش این بود که اعتراض می کرد. او را در آغل گوسفندان زندانی. کردند تا از آنها یاد بگیرد که اعتراضی. نداشته باشد.یک سال بعد فرد را به دار آویختند زیرا. گوسفندان دیگر شیر نمی دادند. یک هفته ای سفر میرم.اگر عمری بود دوباره بر میگردم. ه‍.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه. حکایت مردی که نه میگفت:. بود در کشور افسانه کسی. شهره در نه گفتن. نام می خواهی ؟ نه. کام می جویی؟ نه. تو نمی خواهی یک تاج طلا بر سر؟ نه. تو نمی خواهی از سیم قبا بر تن؟ نه. روزی آیینه به دستش دادند.

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: October 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_10_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه. برای تو لکاته ای ست. که به روز،بر میز کافه های جاهلیت می رقصد. میان نعره و تف خنده های جاهلان چماق دارت. زن ِ بی کس ِ تنهایی. سر به بالش غم هایش فرو می برد. و تلخ می گرید. مخاطبش همه ی جانورهایی که زندگی آدم ها رو جهنم میکنن! وقتی بارون میاد انگارهمه چیز قابل تحمل تر میشه! ه‍.ش. ۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه. حرامزاده بودن طغرل نه برای خودش تازگی داشت نه برای مردم. وقتی به دنیا آمد موهای. قرمزش همه را به یاد مرد قد بلند و مو قرمزی انداخته بود که سال پیشش، یکی دوماهی. روزی فضولی دید و.

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: July 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_07_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه. سرزمینی بود که همه ی مردمش دزد بودند.شبها هرکسی شاه کلید و چراغ. دستی اش را برمی داشت و میرفت به دزدی خانه ی همسایه اش.در سپیده ی. سحربازمیگشت به انتظاراینکه خانه ی خودش هم غارت شده باشد.و چنین. بود که رابطه ی همه با هم خوب بود و کسی هم از قاعده نافرمانی نمیکرد. این از آن میدزدیدو آن از دیگری و همینطور تا آخرو وآخری هم از اولی. خرید و فروش در آن سرزمین کلاهبرداری بود.همه فروشنده و هم خریدار. سرهم کلاه می گذاشتند .دولت سازمان جنایتکارانی بود که مردم را غارت. میگذاشت که از او ب...

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: December 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_12_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه. خيلي كم پيش مياد كه خواب ببينم.يا صبح كه بيدار شدم چيزي ازش يادم بمونه. اما ديشب بعد از مدت ها خواب ديدم. از وقتي مادربزرگم رفت شايد اين بار دوم. بود كه خوابشو ميديدم. با هام حرف نزد اصلا.تمام مدت فقط نگاهم ميكرد. برام اسپند دود كرد.مثل هميشه.ميدونست چه قدر از بوش خوشم مياد و اون چيزايي. كه هميشه زير لب زمزمه ميكرد و من هيچوقت نميفهميدم دقيقا چي ميگه.و چيزي كه. خوب يادم مونده اين بود كه كنارش نشستم و دستشو گرفتم و نوازش كردم. چه قدر. ه‍.ش. ۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه. عر و تيز كني؟

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: May 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_05_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ خرداد ۹, یکشنبه. صاحب دیوان پهلوان عوض را گفت:( یکی را عقلی داشته باشد. بطلب به جایی فرستادن میخواهم! گفت:( ای خواجه هرکه را عقل بود. از این خانه رفت.). اینقدر ذهنم درگیر و آشفته ست که نوشتنم نمیاد.به اون یقینی که قبلا گفتم. شدید احتیاج دارم اما نمیتونم.اصلا هیچ چیز اینجا یقین آور نیست! ه‍.ش. ۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه. اعتراف میکنم دلم میخواد در این هوای گرم گیسوانم را به دست باد بسپارم. حتی اگر جرم باشد و گشت ارش.اد باشد و ! ه‍.ش. ۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه. احساس میکنم در بدترین دقایق این شام مرگ زای.

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: January 2011

http://nargol-a.blogspot.com/2011_01_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه. فكر نميكنم هرگز در اين دنيا موزيكي آرام بخش تر از صداي بارون وجود داشته باشه! و من به شبگردي كه توي خيابون ِ خلوت ِ شب داره زير بارون راه ميره حسادت ميكنم! اين وبلاگ تا 30 بهمن كه نويسنده ي خسته ش كمي به آرامش برسه(اگر برسه! ه‍.ش. ۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه. چه قدر دلم ميخواد اين روزهاي آخر از اين سال ِ شوم زودتر بگذره و تموم شه. بگذره تا شايد تموم شه همه كابوس هايي كه در بيداري ديديم.مي بينيم،فقط مي بينيم! تموم شه تا دلم خوش بشه كه ميخوام كوله پشتي م رو بردارم و مثل هميشه چند تيكه.

nargol-a.blogspot.com

فصل سرد: January 2010

http://nargol-a.blogspot.com/2010_01_01_archive.html

ه‍.ش. ۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه. امروز صبح اومدم پست جدید بزارم و تولد وبلاگم رو تبریک بگم. مثل همیشه اول رفتم بالاترین. رو چک کنم ببینم خبر جدیدی هست یا. نه؟خبر ِ جدید بود.گرچه تیتر تکراری بود اما اینبار. قربانی ها جدید بودن. جلوی مونیتور خشکم زد.سرم گیج رفت و اصلا یه لحظه نفهمیدم کجا هستم. وقتی عکساشون رو دیدم بدتر شدم.خیلی جوون بودن,خیلی! این اوضاع بازم جایی برای. تبریک تولد باقی میمونه یا نه؟ البته باید بگم به لطف بلاگفای محترم که در راستای آزادی اندیشه. و بیان وبلاگ قبلیم رو نیست. که امروز صبح رفتند.