3nafaraneh.blogfa.com

sepandbanoo.blogfa.com

سپندبانو - آتليه

http://sepandbanoo.blogfa.com/post-46.aspx

وبلاگ ثبت خاطرات و عكسهاي آرنيكا جون، متولد 30 بهمن 1389. واي كه چقدر سخته هي فيگور عوض كني تا يكي ازت عكس بگيره.آخه مگه مامان محبوبه و بابا حسين نميدونن من كوچولوام و زود بي حوصله ميشم؟ حتما بايد قيافم اينجوري بشه كه باور كنن خسته شدم؟ البته از اولش كه بي حوصله نبودم.وقتي حسابي شنگول بودم ،عكسم عين خودم شاد و پرانرژي شد. نوشته شده در سه شنبه 20 اسفند1392ساعت 7:31 بعد از ظهر توسط مامان و باباي آرنيكا. یادداشتهای یک روزنامه نگار. برای مرد فردا علی. مادرانه های من برای تو. پارسا فندق مامان و بابا.

sepandbanoo.blogfa.com

سپندبانو - سالروز ازدواج مامان و بابا

http://sepandbanoo.blogfa.com/post-32.aspx

وبلاگ ثبت خاطرات و عكسهاي آرنيكا جون، متولد 30 بهمن 1389. سالروز ازدواج مامان و بابا. امروز برای مامان و بابا یه روز خاص و پر از خاطرست.به گفته خودشون ۲۸ اردیبهشت سالروز ازدواجشونه. به طور دقیق نمیدونم ازدواج یعنی چی.ولی از عکسها و فیلمهایی که دیدم فکر میکنم روزیه که مامانها لباس عروس میپوشن و باباها کت و شلوار و کل فامیل دور هم جمع میشن و نینای نای میکنن.بعدش شام و کیک میخورن و هر کی میره خونه خودش. منم به افتخار این روز قشنگ یه سری عکس که همراه بابا جون و مامان جونم تو ۱۵ ماه عمرم گرفتم رو اینجا میذارم .

danyarmarddanesh.blogfa.com

روزمرگی های دانش مرد کوچک - مامان جون نیازمند

http://www.danyarmarddanesh.blogfa.com/post/56

روزمرگی های دانش مرد کوچک. دانیار هر دوره از زمان به یه چی گیر می ده. الان دو سه ماهی هست که به پول جمع کردن برا نیازمندا گیر داده. از هر کی و هر راه پول می خواد اونم فقط سکه که بندازه تو قلک جمع بشه بده به نیازمندا. یه روز با مامانم می ره خرید و بعد از تموم شدن خرید در حالی که از کنار بازار ماهی فروشا رد می شده دانیار عاشق ماهی گیر می ده به مامان که مامان جون تورو خدا ماهی بخر. یه ثانبه بعدش می گه مامان جون شما نیاز مندی که پول نداری؟ نوشته شده در شنبه هفتم تیر 1393ساعت 11:27 توسط مامانی.

danyarmarddanesh.blogfa.com

روزمرگی های دانش مرد کوچک - غار غار کلاغا

http://www.danyarmarddanesh.blogfa.com/post/53

روزمرگی های دانش مرد کوچک. کلاغا چرا اینقدر غار غار می کنین؟ خوب برید پیش مامان جونتون! اشکال نداره مامانتون رفته سرکار! مامان خودمم رفته سرکار. منم اومدم خونه مامان جونم.اصلا هم گریه نمی کنم . شما هم اینقدر غار غار نکنید حوصله آقا دانیار رو سر می برید.ا ه. اینا رو پسرک من خطاب به کلاغای روی درخت خونه مامان اینا صبح روز 16 فروردین بعد از کلی باهم بودنمون تو تعطیلات عید گفته و چه مظلومانه پسرک من به این طریق خودش رو دلداری داده. نوشته شده در سه شنبه نوزدهم فروردین 1393ساعت 7:41 توسط مامانی.

queenava.blogfa.com

"آوا" ملودی زندگی مامان و بابا - تصمیم آوای سی و چهار ماهه ...

http://www.queenava.blogfa.com/post-146.aspx

آوا ملودی زندگی مامان و بابا. تصمیم آوای سی و چهار ماهه . من تنهایی به خانه برگشتم .جای آوا خانم خیلی خالی بود با این وجود به این فکر می کردم که چطور می تونم از این فرصت پیش آمده نهایت استفاده رو ببرم و با خودم خلوتی داشته باشم. اینقدر به این موضوع فکر کردم که هیچ کار خاصی انجام ندادم. دو سه ساعتی گذشت و من داشتم به همسرم می گفتم فکر کنم دیگه آوا رو می تونیم دو سه شبی کرج بذاریم و با هم بریم دبی که تلفن زنگ زد. بله! نوشته شده در یکشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۲ساعت 11:46 توسط مامان پروانه. به نام خالق زیبایی ها.

queenava.blogfa.com

"آوا" ملودی زندگی مامان و بابا - تولد سه سالگی

http://www.queenava.blogfa.com/post-155.aspx

آوا ملودی زندگی مامان و بابا. آوای عزیزم، امسال روز تولدت دیگه اون نوزاد شیرخوار سه کیلو و سیصد گرمی یا نوپای یک ساله ای که هنوز برای ایستادن می بایست دستش رو به جایی می گرفت و یا کودک دو ساله ای که هنوز شیر و آغوش مادر رو طلب می کرد نبودی. بلکه توی اتاق خودت در کنار همبازیهات از روز تولدت لذت بردی، هر وقت که دوست داشتی رقصیدی و احساست رو از اینکه دور و برت شلوغ بود با من درمیون گذاشتی و می گفتی: مامان مرسی تولد گرفتی. من خیلی خوشحالم. عزیز دلم، هستی مادر، همیشه خوشحال باشی. به نام خالق زیبایی ها.

queenava.blogfa.com

"آوا" ملودی زندگی مامان و بابا - سفر به دبی

http://www.queenava.blogfa.com/post-151.aspx

آوا ملودی زندگی مامان و بابا. آوا و مادری عزیز. این هم طرح حنا روی دست آوا خانم. نوشته شده در دوشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۲ساعت 22:54 توسط مامان پروانه. به نام خالق زیبایی ها. آواخانم فرزند اولمان ساعت 7:58 صبح روز سه شنبه 89/09/08 و آندیا خانم فرزند دوم ما ساعت 00:15 صبح روز چهارشنبه 84/05/14 در شهر تهران به دنیا آمدند. آوا به معنای (آوازه، صدای خوش) و آندیا به معنای (فرشته کوچک، دختر پاک) می باشد. من و پدر بهترینها را در زندگی برای دخترانمان آرزومندیم. Sweet Radin and Rastin. خانه كودك برج ميلاد.

shokolatman.persianblog.ir

عاشقانه های ما

http://shokolatman.persianblog.ir/1390/3

دربارهء من: لیلی هستم سال 84 با بهترین مرد دنیا ازدواج کردم ما برای ساختن زندگیمون خیلی تلاش کردیم خداوند هم برامون سنگ تموم گذاشت و یه پسر سالم بهمون عطا کرد رهام عزیزمون در 12 تیر 90 پا به دنیا گذاشت و زندگی ما رو شیرین تر از قبل کرد.و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی. دو ماهگی رهام نازنیم. زندگی سه نفره ما. من یه مامان تنبلم. روز مره ها 2. یک شاخه گل سرخ. جوجه طلائی صدف جون. آوینای ناز و ملوس. توت فرنگی و عسل. مریم مامان باران گلی. سارا جون مامان آرش. خاطرات با طعم دیروز. ساعت &#17...