4620.blogfa.com

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - خدا

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-30.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. خدایا هرچی میخوای ازم بگیری بگیر به جز. و هرچی که میخوای بهم بده به جز. نوشته شده در 2011/3/10. ساعت 16:30 توسط سارا. امید وارم از وبم خوشتون بیادم. سایت رسمی سید مهدی رحمتی. نیلگون به رنگ دریای آسمان.

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - خیلی جالب که

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-3.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. زنان و مردان از نظر ترتیب نشستن باهم تفاوت دارند: مردها ترجیح میدهند روبروی کسی که. دوستش دارند بنشینند و زنها ترجیح میدهند کنار کسی که دوستش دارند بنشینند. مردان ترجیح می دهند کنار غریبه ها بنشینند و زنها ترجیح می دهند روبروی غریبه ها. پس آقایون محترم اگر ما دخترا اومدیم روبروی شما نشستیم فکر نکنید ازتون خوشمون میاد. و اگر یه پسر اومد کنارمون نشست نباید ما احساساتی بشیم و کلی تحلیل و تفسیر کنیم که.

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - حرف دلم

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-24.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. از صدا افتاده تار و کمونچه. مرده میبرند کوچه به کوچه. امید باید که داشت. صبور باید که بود. خوبی باید که کرد. اما انتظار خوبی نباید داشت. نوشته شده در 2011/3/3. ساعت 16:3 توسط سارا. امید وارم از وبم خوشتون بیادم. سایت رسمی سید مهدی رحمتی. نیلگون به رنگ دریای آسمان.

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - سارا

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-33.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. یه شب توی ماشین تو حس بودم و مثل همیشه ساکت. مامانم یه دفعه گفت سارگلم سیب میخوری؟ من خیلی خوشحال شدم از اینکه مامان بهم گفت سارگل. چون فقط خاله من را اینجوری صدا میکنه. وقتی اومدیم خونه گفتم مامان همیشه به من بگو سارگلم چون خیلی خوشم میاد. جالب اینجاست که از اون به بعد حتی مامان یه بار هم با اون اسم صدام نکرد. حتی اگه از دهنش هم بپره درستش میکنه و میگه سارا. خیلی جالبه مگه نه. نوشته شده در 2011/3/17.

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - خواستگاری

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-34.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. دیروز داییم اینا رفتند خواستگاری. فکر کنم اولین پسری بود که رو قولش با دوست دخترش وایساد و رفت خواستگاری. در کل حرفم اینه که آدم به دنبال چیزی میره که ازش خوشش بیاد. لباس مد روز شلوار شیش جیب شلوار جین ابر و بادی دختر خوشگل پسر خوش تیپ. هر چیزی هم که خواستیم فراهم شده باپول بابا یا از جیب دوستمون که تیغش زدیم. میریم دنبال دختره خونشون را یاد میگیریم یا کاری می کنیم پسره از ما خوشش بیاد. چقدر با خودمون دوستیم؟

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - سال خرگوش

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-22.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. میگند امسال سال خرگوشه. در مورد خرگوش یه خاطره یادم افتاد. من و خواهرم ۱۰-۱۱ سالی تفاوت سنی داریم. وقتی ۵ سالش بود گفت من خرگوش میخام. خیلی بهش ور می رفت. بر عکس من حیون هارا خیلی دوست داره. خرگوش بیچاره میخواست بیاد بیرون من انقدر میزدم تو سرش تا بره تو. بعد وقتی صبا من را میدید یه دعوای حسابی که چرا خرگوشه را زدم. واسه این که از تو دل خر گوشه در بیاره می آوردش بیرون. دوتا گوش های این دربه. کلا بچمون خیلی باحاله.

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - دکمه

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-9.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. در زمانی که دکمه و لباس های دکمه دار اختراع شد فقط اشراف و خانواده های سلطنتی. لباس دکمه دار می پوشیدند همین طور خانم های این طبقه خودشون کار خطیر لباس. پوشیدن را انجام نمی دادند و خدمه لباس ها را بر تنشان میکردند پس دکمه ها به سمت. مخالف منتقل میشود تا خدمتکار گرامی راحت تر باشد ولی پس از اتمام این سوسول بازی ها. یادشون میره دکمه به سمت راست منتقل بشه و همین میشه که هست. خدایی جز غرغر کردن بلد نیستند.

salavin-shab.blogfa.com

من.تو.ما - یه اتفاق جالب

http://www.salavin-shab.blogfa.com/post-31.aspx

می گویند شیشه ها احساس ندارند.اما وقتی روی شیشه ی بخار گرفته ای نوشتم دوستت دارم آرام گریست. یک اتفاق جالبی که توی یکی از دیرستان های غیر انتفاعی مرداویج اصفهان. افتادخبرش همه جا پخش شد ماجرا از این قرار بود که:. روز اول که دبیر دینی رفته بود سر کلاس یکی از دختر ها بلند شد گفت. من سر کلاس دینی نمیشینم. دبیر ازش دلیل اش را پرسید. دختر در جواب گفت من خدایی را میخوام بپرستم که فارسی هم. بفهمه فقط عربی حالیش نباشه. دبیر هم گفت آفرین برو اون خدایی را پیدا کن که فارسی هم بتونه بفهمه. نوشته شده در 2011/3/17.