tinylittlefishes.wordpress.com
همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/2013/04/07/همهی-چیزهایی-که-ابرها-نمیدانند
زادههای کوچک ماهی بزرگ. آوریل 7, 2013. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. Raquo; چشمهای قهوهای به سمت او چرخید.»با کی کار داشتید؟ Raquo; به هر حال بعد از پانزده سال توی این لابی نشستن و رفت و آمدها را دیدن، همهی ساکنین و فک و فامیل و دوست و آشنایشان را میشناخت و میتوانست به شرافتاش قسم بخورد که این صاحب چشمهای قهوهای، در هیچکدام از هجده واحد آپارتمان زندگی نمیکند. چشمها فقط به او زل زدند. دو قدم جلو رفت و باز گفت: «شازده، با کی کار داری؟ بهمن نود و یک. من آن یک نفری بودم که سیگار کشیدن بلد نبود. شما در حال ...
tinylittlefishes.wordpress.com
افسانههای ماستی شهری – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/2013/06/15/افسانههای-ماستی-شهری
زادههای کوچک ماهی بزرگ. ژوئن 15, 2013. Raquo; زن مو شرابی از همه بلندتر داد زد «دزد خودتی و جد و آبادت. بیشخصیت! Raquo; چند نفر نچ نچ کردند. پیرزنی گفت «دزد زیاد شده. خیر ندیدهها! Raquo;. تاکسی زردی از طرف دیگر خیابان رد شد. مرد جوانی که هدفون را در گوشش گذاشته بود، دید که زن جوان و مرد زرد کفش، از داخل تاکسی زرد به اتوبوس نگاه میکردند. مرداد نود و یک. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. نشانی هرگز عمومی نمیشود). درحال اتصال به %s.
tinylittlefishes.wordpress.com
avang – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/author/avang
زادههای کوچک ماهی بزرگ. ژوئن 15, 2013. Raquo; زن مو شرابی از همه بلندتر داد زد «دزد خودتی و جد و آبادت. بیشخصیت! Raquo; چند نفر نچ نچ کردند. پیرزنی گفت «دزد زیاد شده. خیر ندیدهها! Raquo;. تاکسی زردی از طرف دیگر خیابان رد شد. مرد جوانی که هدفون را در گوشش گذاشته بود، دید که زن جوان و مرد زرد کفش، از داخل تاکسی زرد به اتوبوس نگاه میکردند. مرداد نود و یک. آوریل 7, 2013. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. Raquo; چشمهای قهوهای به سمت او چرخید.»با کی کار داشتید؟ ساعت دو و پانزده دقیقهی بعد از ظهر، همهی هجده خانوا...
avang17.blogspot.com
BIG fish: March 2013
http://avang17.blogspot.com/2013_03_01_archive.html
زادههای کوچک ماهی بزرگ. جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۹۲. با حس نوستالژیک فراوان برای بلاگر عزیز،. و با بغضی در گلو و چشمان حباب گرفته،. به جهت "نا فارسی" بودن بلاگر و دردسرهای آن،. ماهی بزرگ به وردپرس مهاجرت کرد. این لیست قابل گسترش است. عکاسی کاری است که باید انجام بدهم امسال. قیف و قیر بالاخره حاضر شده. داستاننویسی را ادامه باید بدهم و ژانگولرهای جدید یاد بگیرم. اول نود و سه باید نوشتههای بهتری از اول نود و دو داشته باشم. باید درس بخوانم. کمی بیشتر. کمی مفیدتر. کمی با ملاحظهتر. باید خواندهتر بشوم. یادم ب...
tinylittlefishes.wordpress.com
ژوئن 2013 – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/2013/06
زادههای کوچک ماهی بزرگ. ژوئن 15, 2013. Raquo; زن مو شرابی از همه بلندتر داد زد «دزد خودتی و جد و آبادت. بیشخصیت! Raquo; چند نفر نچ نچ کردند. پیرزنی گفت «دزد زیاد شده. خیر ندیدهها! Raquo;. تاکسی زردی از طرف دیگر خیابان رد شد. مرد جوانی که هدفون را در گوشش گذاشته بود، دید که زن جوان و مرد زرد کفش، از داخل تاکسی زرد به اتوبوس نگاه میکردند. مرداد نود و یک. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. من آن یک نفری بودم که سیگار کشیدن بلد نبود. وبنوشت روی وردپرس.کام. پوسته: Misty Lake کاری از WordPress.com.
tinylittlefishes.wordpress.com
من آن یک نفری بودم که سیگار کشیدن بلد نبود – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/2013/03/29/من-آن-یک-نفری-بودم-که-سیگار-کشیدن-بلد-نب
زادههای کوچک ماهی بزرگ. مارس 29, 2013. من آن یک نفری بودم که سیگار کشیدن بلد نبود. شاید وقتی در روزنامه بنویسند «مرد شصت و هشت ساله در آپارتمانش در غرب تهران، خودکشی کرد.»، چند نفری هم بخندند که آخر آدم شصت و هشت ساله را چه به خودکشی؟ با خودمان ببریم توی قبر؟ همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند →. پاسخی بگذارید لغو پاسخ. دیدگاهتان را اینجا وارد نمایید. در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی شمایلها کلیک نمایید:. نشانی هرگز عمومی نمیشود). درحال اتصال به %s. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند.
tinylittlefishes.wordpress.com
مارس 2013 – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/2013/03
زادههای کوچک ماهی بزرگ. مارس 29, 2013. من آن یک نفری بودم که سیگار کشیدن بلد نبود. شاید وقتی در روزنامه بنویسند «مرد شصت و هشت ساله در آپارتمانش در غرب تهران، خودکشی کرد.»، چند نفری هم بخندند که آخر آدم شصت و هشت ساله را چه به خودکشی؟ با خودمان ببریم توی قبر؟ همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. من آن یک نفری بودم که سیگار کشیدن بلد نبود. وبنوشت روی وردپرس.کام. پوسته: Misty Lake کاری از WordPress.com. زادههای کوچک ماهی بزرگ. ساخت یک وبگاه یا وبنوشت رایگان در وردپرس.کام.
tinylittlefishes.wordpress.com
آوریل 2013 – زادههای کوچک ماهی بزرگ
https://tinylittlefishes.wordpress.com/2013/04
زادههای کوچک ماهی بزرگ. آوریل 7, 2013. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. Raquo; چشمهای قهوهای به سمت او چرخید.»با کی کار داشتید؟ Raquo; به هر حال بعد از پانزده سال توی این لابی نشستن و رفت و آمدها را دیدن، همهی ساکنین و فک و فامیل و دوست و آشنایشان را میشناخت و میتوانست به شرافتاش قسم بخورد که این صاحب چشمهای قهوهای، در هیچکدام از هجده واحد آپارتمان زندگی نمیکند. چشمها فقط به او زل زدند. دو قدم جلو رفت و باز گفت: «شازده، با کی کار داری؟ بهمن نود و یک. همهی چیزهایی که ابرها نمیدانند. زادههای کوچک ماهی بزرگ.