habibnazari.persianblog.ir
دریاچه ی قو
http://habibnazari.persianblog.ir/post/4
1662;نجشنبه ٧ مهر ،۱۳۸٤. فرا رسيدن ماه زلال رمضان گواراي وجودتان، درياچهي قو را هم از دعاهاي خود بينصيب نگذاريد. ميخواستم باز هم با يك غزل و چند دوبيتي به روز كنم اما . به وبلاگ يكي از دوستان كه سر ميزدم با غزلي از خودم برخوردم كه متاسفانه به نام. دوست ديگري خورده بود، وبلاگ آب وكاشي. در تاريخ دوشنبه 10مرداد 1384با غزلي با رديف به جاي چاي به روز شده بود البته ميدانم كه اين فقط يك اشتباه است و هيچ قصدي در كار نبوده، اين غزل را من. جهان، دلتنگي بسيار، من، تو. غريبي، عاشقي، گيتار، من تو. يك استكان خيال...
habibnazari.persianblog.ir
دریاچه ی قو
http://habibnazari.persianblog.ir/post/7
1662;نجشنبه ۳ فروردین ،۱۳۸٥. بهار نو مبارک، امیدوارم همیشه سبز و خرم و بهاری باشید. مرا با هر چه میخواهی عوض کن. اگر جای دوبیتیهات تنگ است. مرا با دفتری کاهی عوض کن. دلم با آب و نان راضی نمیشد. به حرف دیگران راضی نمیشد. اگر این دل پرستو بود هرگز. به مرگ آسمان راضی نمی شد. به اشک من چکیدن یاد میداد. به دل حسرت کشیدن یاد میداد. خدا ای کاش یک ذره به من هم. کبوتر آفریدن یاد میداد. تو بارقص نئونها رقص کردی. برای میکروفونها رقص کردی. برایت دف زدم مثل همیشه. تو با آکاردئونها رقص کردی. از این به بعد.
habibnazari.persianblog.ir
دریاچه ی قو
http://habibnazari.persianblog.ir/post/9
1580;معه ٢۸ مهر ،۱۳۸٥. شب باران شب فنجان قهوه. تب تو یا تب فنجان قهوه؟ اگر امشب نیایی میگذارم. لبم را بر لب فنجان قهوه. دوبیتی بود، نایش را به من داد. نیاش را، نینوایش را به من داد. دو دستم را که خالی دید فورا. یکی از بیتهایش را به من داد. و دو عاشقانه ی به هم پیوسته:. به دست بادها افکنده گیسو. پسین یک سه شنبه، ادکلن، سیب. هوای گریه، نسکافه، النگو. با من آشنا تو. نگفتی تا کجا من تا کجا تو. شکست، افتاد، پرپر شد، رها شد. چه فرقی میکند من بود. هوا کمی سرد شده. قطار آدم برفیها میگذرد. کسی را در خاکها برف.
myfeelings.blogfa.com
احساسی سرنوشت ساز - در یابیم همین حوالی چه میگذرد!!!!
http://www.myfeelings.blogfa.com/post-83.aspx
قرار نبود چشمای من خیس بشه قرار نبود هرچی قرار نیس بشه. در یابیم همین حوالی چه میگذرد! احساس میکنم همین حوالی دختری میرقصد. با اهنگی از باخ! انگار دارد در خودش می تند. همچنان که من تار و پودی در جنوب ذهنم می تنم. خودش را مانند گلی خود رو آزادانه در آغوش بداهه ی با. و دلش را گرم زمین. و نمی هراسد هرگز. نوشته شده در پنجشنبه پنجم اسفند ۱۳۸۹ساعت 18:6 توسط تارا. پنهان تر از سکوتیم و ساخته ی ذهن. احساسی به رنگ شعر. تارا جون دوستت دارم عزیزم! آنچه شما مي خواهيد. هنرمندان قدیم و جدید ایرانی. آی اس پی عشق.
myfeelings.blogfa.com
احساسی سرنوشت ساز
http://www.myfeelings.blogfa.com/8912.aspx
قرار نبود چشمای من خیس بشه قرار نبود هرچی قرار نیس بشه. در یابیم همین حوالی چه میگذرد! احساس میکنم همین حوالی دختری میرقصد. با اهنگی از باخ! انگار دارد در خودش می تند. همچنان که من تار و پودی در جنوب ذهنم می تنم. خودش را مانند گلی خود رو آزادانه در آغوش بداهه ی با. و دلش را گرم زمین. و نمی هراسد هرگز. نوشته شده در پنجشنبه پنجم اسفند ۱۳۸۹ساعت 18:6 توسط تارا. پنهان تر از سکوتیم و ساخته ی ذهن. احساسی به رنگ شعر. تارا جون دوستت دارم عزیزم! آنچه شما مي خواهيد. هنرمندان قدیم و جدید ایرانی. آی اس پی عشق.
habibnazari.persianblog.ir
دریاچه ی قو
http://habibnazari.persianblog.ir/post/5
1670;هارشنبه ٩ آذر ،۱۳۸٤. با چند دوبيتی و چند غزل؟ با دو دوبيتی و يک غزل. مسافر چتر خود را بست، تر شد. نگاهم کرد باران بيشتر شد. نگاهش کردی از من دست برداشت. به من خنديد، با تو همسفر شد. مسافر حرف خود را رک زد و رفت. به سيگارش دوباره پک زد و رفت. کلاغی آمد از آن سوی جاده. به رويای مسافر نک زد و رفت. باران پرنده نيست، کبوتر پرنده نيست. در ذهن حوض، ماه شناور پرنده نيست. در بادهای زخمی اين شهر مدتی ست. پيراهن رهای تو ديگر پرنده نيست. خود را پرنده فرض کن و در قفس بمير! اما بدان پرنده ی بی پر پرنده نيست.
bita-hd.blogfa.com
شوخی - head in the clouds
http://www.bita-hd.blogfa.com/post-16.aspx
Head in the clouds. اتفاق عجیبی انگار توی زندگیم افتاده. خیلی عجیبه.ولی خودم میدونم که بالاخره یه روزی یه کسی بوده که چنین اتفاق عجیبی براش افتاده و اونم فکر میکرده که تنها کسی هستش که این اتفاق براش افتاده، اما بعد اون هم یاد این میفتاد که مطمئنا کسی قبل از اون بوده که همین اتفاقات عجیب براش افتاده. و آخرشم کسی نمیفهمه که آیا واقعا این اتفاق فقط برای خودش عجیب ترین اتفاقه یا هزاران نفر قبل از اون و هم زمان با خودش همین اتفاقات براشون افتاده. باد می وزد ، شیشه ی پنجره میشکند.پنجره از من می پرد!
habibnazari.persianblog.ir
دریاچه ی قو
http://habibnazari.persianblog.ir/post/2
1588;نبه ٢٩ امرداد ،۱۳۸٤. و اما شكلكي براي مرگ. مجموعهي شعر دوست عزيز همهي ما جليل صفر بيگي. سال 1382 آنرا به زيور طبع آراسته است. جليل در شعرهايش زباني ساده و صميمي و دلنشيني دارد و هماره در پي كشفي تازه است رباعيهاي او را بيشتر دوست دارم او سعي ميكند جاني تازه به رباعي ببخشد و تاحدودي هم موفق بوده است و. شب و تنهايي و باران. عنوان آخرين فصل شكلكي براي مرگ است كه13 دوبيتي را در مشت دارد از اين دست:. خودت را شكل دلقك دربياور. اداي يك عروسك دربياور. سر هر فرصتي تا زنده هستي. براي مرگ شكلك در بياور.
habibnazari.persianblog.ir
دریاچه ی قو
http://habibnazari.persianblog.ir/post/6
1580;معه ٢۳ دی ،۱۳۸٤. دوستان هميشه مهربانم سلام! چند شعر کوتاه زمستانی.و ديگر هيچ! غرق در اندوه ابرهاست. بيگانه نيستی با من! اين گونه که آدم های برفی هستند. آدم برفی ها نيستند. از آسمان تا دريا راهی نيست. با ابرها می آيند. با رودها می دوند. نه مهربانی سر انگشتان من. نه گرمای دستان تو. آدم برفی را ابرها آورده بودند. چشم هايی از گيلاس ما را بس. و شالگردنی از مهربانی. آدم برفی ها بهار نمی خواهند. بگو فصل ها نيايند. ما را زمستانی بس. و اندوهی که جاودانه سپيد است. بيهوده برف ها می بارند. آن سوی پنجره ها برف.
bita-hd.blogfa.com
شوخی
http://www.bita-hd.blogfa.com/8611.aspx
اده است نوازش سگی ولگرد. شاهد آن بودن که. چه گونه زیر غلتکی میرود. و گفتن که "سگ من نبود". نوشته شده در 2008/1/22. ساعت 11:44 توسط بیتا! خیره به سازم می مونم. روز مرگی های ملایم. آن سوی آب ها. روزهای من و غول. تفکرات یک کلاغ مرده. دست نوشته های دلتنگی های یک شاعر. لونه ی جغد نادون. هرچیزی که از سلول های خاکستری مغز من رد میشه. My SouL's lOnEly grave.