pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/9208.aspx
دوشنبه صبح ، سر کلاس فيزيک، تقابل فکري مفرحي پيش آمد که قطعا هيچ ارتباطي با مبحث نوسانگرها که تدريس مي شد، نداشت. زهرا قهرمان شنا، از دل درد به خودش مي پيچيد، انگاري آب استخر قورت داده بود، تريپ مهرباني برداشتم و نشاندمش کنار بخاري و فرستادم مستخدم برايش چاي و نبات آورد. ساختمان کناري مدرسه در جال ساخت و ساز بودند و سر و صداي زيادي مي آمد آنقدري که صداي من به سختي به بچه ها مي رسيد. چند دقيقه اي بي خيال درس دادن شدم و رفتم بالاي سر زهرا! ديه تون دو برابر مي شد! 1 پنج دقيقه آنتراکت مي دهم. زهرا جعبه ش...
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/9207.aspx
دنياي مجازي، ديدار حقيقي. يادم نمي آيد اولين کامنت کي و کجا بين من و نوشين. رد و بدل شد بعد از فوت نادر ابراهيمي يا سر مباحثي که در وبلاگ شمس پرنده از فلسفه و عرفان مطرح مي شد و هميشه بهترين کامنت را نوشين مي نوشت و من که هميشه فقط خواننده بودم هوس دوستي با نوشين به سرم زد. دختري که هم خوب فکر مي کرد و هم افکار زيبايي داشت. دم درب حرم به خودم نهيب زدم: کسي که اساس دوستي ش با تو فکر، عقيده و علايق مشترک است چه اهميتي به ظاهرت خواهد داد. در طول ديدار مشترک مامان و نوشين نگران بودم نوشين حرفي از نحوه آشنايم...
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/9210.aspx
مریم پرسید:" دست بخیر یعنی چه؟ آنقدر جدی سوالش را پرسید که انگاری مهمترین سوال حل نشده دنیاست. عادت همیشگی ش است موضوعی دغدغه ذهنی ش می شود و آنقدر از آدم های مختلف می پرسد که به جواب برسد! گاهی سوالش آنقدر بدیهی است که جوابی ندارد و گاهی سماجتش برای برای جواب گرفتن آنقدر است که لج ت را در آورد. کلا زیاد فکر می کند، هر چند خط فکری منظمی ندارد که اگر داشت اندیشمندی، نویسنده ای، چیزی فراتر از یک فوق لیسانس ژنتیک می شد. گفتم: دست بخیر یعنی احمد آقا، شوهر خاله من. Design By : Night Melody. اسپرسو با قند حبه.
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين - روزنوشت
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/post-269.aspx
1 پنج دقيقه آنتراکت مي دهم. زهرا جعبه شکلات کاکويي رو از کيفش درمياره و بازش مي کنه و به من و بچه ها تعارف مي کنه. با تعجب نگاهش مي کنيم و علت اين ضيافت رو مي پرسيم: مي گه مدال طلاي مسابقات شناي استان را گرفته ام. صداي جيغ و کف مان بلند مي شود بعد ياد محرم مي افتيم و خودمان را جمع مي کنيم. اولين بار است که معلمي يک قهرمان را تجربه مي کنم به ته کلاس مي روم و بغلش مي کنم. يکي غر مي زنه! شکلاتمان را که مي خوريم به سمت تابلو مي روم. ريحانه با سادگي و مهرباني هميشگي ش مي گويد: زهرا! فقط دلم مي خواد بزنم بيرون!
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين - روزنوشت
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/post-267.aspx
1 ديروز ر احله. دانش آموز شيطان پارسال، آمده بود مدرسه. شيريني ازدواجش، به تعداد معلم هاي مدرسه بستني خريده بود اما يک چيز را مختص من آورده بود، آلبوم عکس هاي جشن ش. سه تا از کلاس اولي ها را از روي صندلي هاي تراس بلند کرديم و جاي شان رو به حياط نشستيم و عکس ديديم. از اينکه به جشن راحله نرفته بودم، غصه دار شدم. علت نرفتنم هم اصلا موجه نبود و راحله همچنان از اين موضوع شاکي بود. نوشته شده در چهارشنبه دهم مهر ۱۳۹۲ساعت 12:22 توسط پرده نشين. Design By : Night Melody. اسپرسو با قند حبه. خط خطي ( يک حقوق دان).
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين - مجری رادیو
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/post-274.aspx
شده کسانی را گم کنی. یا فراموش کنی. یا سعی کنی از ذهنت بیرونشان بیندازی؟ این آخری سخت تر است. گاهی موفق می شوی اما بعد از دوازده سال وقتی داری رادیو گوش می دهی تا وقتت به بطالت نگذشته باشد و احساس کنی هنوز با جامعه و آدمهایش در ارتباطی، صدایش را می شنوی که خیلی شاد و سرحال و لوس دارد برنامه اجرا می کند و از خلاقیت می گوید و ابتکار. کاری که قطعا در آن تبحر دارد. گوشی هنسفری را روی گوشم جابه جا می کنم. خانم مجری می گوید : امروز برای شما یه غافلگیری دارم. . Design By : Night Melody. اسپرسو با قند حبه.
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/9206.aspx
دو سال اولي که قم دانشجوي ليسانس بودم، مامان و بابا ساکن استان فارس بودند و من در قم فقط يک برادر و يک دوست دوران دبيرستان داشتم. دوستم دانشجوي اميرکبير بود و معمولا جمعه ها قم بود و برادرم آن سالها طلبه حوزه علميه بود. هر وقت دلم تنگ مي شد با برادرم در حرم قرار مي گذاشتم مهم نبود که او کلاس و کار دارد مهم اين بود که من دلم تنگ بود. محل قرارمان هميشه مقبره شيخ فضل الله نوري، شهيد مشروطيت بود. بايد خودتان تجربه کرده باشيد اصلا توصيف کردني نيست. تمام مدت صحبت يک پلاستيک زباله مشکي بزرگ، کنار دستمان چسبيده ...
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين - احمد آقا
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/post-271.aspx
مریم پرسید:" دست بخیر یعنی چه؟ آنقدر جدی سوالش را پرسید که انگاری مهمترین سوال حل نشده دنیاست. عادت همیشگی ش است موضوعی دغدغه ذهنی ش می شود و آنقدر از آدم های مختلف می پرسد که به جواب برسد! گاهی سوالش آنقدر بدیهی است که جوابی ندارد و گاهی سماجتش برای برای جواب گرفتن آنقدر است که لج ت را در آورد. کلا زیاد فکر می کند، هر چند خط فکری منظمی ندارد که اگر داشت اندیشمندی، نویسنده ای، چیزی فراتر از یک فوق لیسانس ژنتیک می شد. گفتم: دست بخیر یعنی احمد آقا، شوهر خاله من. Design By : Night Melody. اسپرسو با قند حبه.
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/9205.aspx
اصلا نمي توانم بنويسم. ذهنم خالي خالي ه. تمام وقت پاي اينترنت در حال خواندنم به قول خواهرم مطالعه غير مفيد. و وقتي از جايم بلند مي شوم تهي از هر انديشه ام. خيلي وقت است که کتابي نخوانده ام.شايد بي انگيزه شده ام. گرماي قم غيرقابل تحمل است. احتمالا روزهاي آينده متواري شويم و ده روزي جايي موطن کنيم. فکر مي کنم دارم گرفتار وسواس مي شوم. وسواس مثل اعتياد فلج کننده است. مثل پيله اي است که بدور خودت مي کشي و در آن گرفتار مي شوي. صبح الطلوع گدا بر تو مي گذشت. نزديک ظهر بود که عاليجناب شد. تولد کريم اهل بيت مبارک.
pardehneshin92.blogfa.com
پرده نشين - سرگذشت لباسهای من
http://www.pardehneshin92.blogfa.com/post-273.aspx
به خواهرم می گویم شاید امسال لباس نخرم! تو ذهنمه با پولم اسباب قالی بافی بخرم و یه قالی نیم در نیم کوچولوی پشمی ببافم. بعد ادامه می دهم: این تریپی نگام کن! خانم نظری گفت خودم یادت می دم، هر جاش هم خسته شدی خودم کمکت می بافم! نگاه دلسوزانه ای بهم می اندازه و می گه: بافته شه دخترهای زرنگش میان فرش دستبافت مامانشون رو می برن! می گم پس من چکار کنم؟ می گه: من جای تو بودم با پولم دو دست لباس اسپرت ساده می خریدم. اینجاست که من لباسی را که بعد دو سه سال، دو سه بار پوشیده شده را داخل کاور می گذارم و. لباس به دست ...