ali-lover1.blogfa.com

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - "یادمان رفت"

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-15.aspx

سرمشق های آب،بابا یادمان رفت. رسم نوشتن هم خدایا یادمان رفت. شعر خدای مهربان را حفظ کردیم. اما خدای مهربان را یادمان رفت. نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۰ساعت 15:26 توسط Rainy. خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم. میگشایی ندانسته نبندم و. درهایی که به رویم میبندی. به اصرار نگشایم . . . دلسوخته هما تمنای برگشت محمدجواد. HASTI and MOHAMMAD JOON.

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - تولد

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-17.aspx

نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۰ساعت 14:57 توسط Rainy. خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم. میگشایی ندانسته نبندم و. درهایی که به رویم میبندی. به اصرار نگشایم . . . دلسوخته هما تمنای برگشت محمدجواد. HASTI and MOHAMMAD JOON.

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - پيش از اينها فکر مي کردم خدا...

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-14.aspx

پيش از اينها فکر مي کردم خدا. پيش از اينها فکر مي کردم که خدا. خانه اي دارد کنار ابرها. مثل قصر پادشاه قصه ها. خشتي از الماس خشتي از طلا. پايه هاي برجش از عاج و بلور. بر سر تختي نشسته با غرور. ماه برف کوچمي از تاج او. هر ستاره، پولکي از تاج او. اطلس پيراهن او، آسمان. نقش روي دامن او، کهکشان. رعدو برق شب، طنين خنده اش. سيل و طوقان، نعره توفنده اش. دکمه ي پيراهن او، آفتاب. برق تيغ خنجر او مهتاب. هيچ کس از جاي او آگاه نيست. هيچ کس را در حضورش راه نيست. بيش از اينها خاطرم دلگير بود. آن خدا بي رحم بود و خشمگين.

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - داستان شیطان و خدا

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-23.aspx

داستان شیطان و خدا. استاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند:. آیا خدا هر چیزی که جود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: بله او خلق کرد. استاد پرسید: آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟ شاگرد پا سخ داد:بله آقا. استاد گفت: اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات. خدا نیز شیطان است! شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد. شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: استاد میتوانم از شما سوالی.

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - برای خدای خوبم!

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-25.aspx

خدا جونم یه سوال:چرا دنیا این شکلیه؟ بعد تازه وقتی میای اونی که دوسش نداری و دوست داره رو دوسش. خدا جونم،اصلا چرا عشقو آفریدی؟ وقتی تمام اتفاقات بالا می افته. اصلا عشق چه معنی میده؟ منو راضی کن به حکمت خودت. نوشته شده در جمعه یازدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 19:40 توسط Rainy. خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم. میگشایی ندانسته نبندم و. درهایی که به رویم میبندی. به اصرار نگشایم . . . دلسوخته هما تمنای برگشت محمدجواد. HASTI and MOHAMMAD JOON.

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - 2 داستان آموزنده

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-21.aspx

مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار تعریف می کرد که یک روز. سوار تاکسی می شود. و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را. که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد . می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت. اضافه را برگردانم یا نه! آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم. آقا این را زیاد دادی. گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم. به خاطر آن ...

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ!

http://www.rain-over-me.blogfa.com/9006.aspx

روی آن شیشه ی تب دار تو را "ها" کردم،. اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم،. شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد،. شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم،. باسر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را،. عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم. تو کاری به باران نداری. چه ببارد چه نه. چیزی از من به یاد نمی آوری. من اما هزاری هم که از یادت ببرم. به خودم می آیم که. نه نخ داشت با خود نه سوزن. به من چشم دوخت. چیزی شبیه زمینلرزه آمد. مرا زیر و رو کرد! نوشته شده در چهارشنبه سی ام شهریور ۱۳۹۰ساعت 10:10 توسط Rainy. داستان شیطان و خدا.

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - درس عاشقی!

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-20.aspx

حتما این داستانو بخونید". دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند،. از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را. می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی. کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل. برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری. روی قفسه ...

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ! - انشا یک کودک ابتدایی با موضوع ازدواج

http://www.rain-over-me.blogfa.com/post-16.aspx

انشا یک کودک ابتدایی با موضوع ازدواج. موزو انشا : عزدواج. هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ. که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را. به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده. که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من. مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان. همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند. در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. اگر آدم زن خان...

rain-over-me.blogfa.com

خدا...و دیگر هیچ!

http://www.rain-over-me.blogfa.com/9009.aspx

خدا جونم یه سوال:چرا دنیا این شکلیه؟ بعد تازه وقتی میای اونی که دوسش نداری و دوست داره رو دوسش. خدا جونم،اصلا چرا عشقو آفریدی؟ وقتی تمام اتفاقات بالا می افته. اصلا عشق چه معنی میده؟ منو راضی کن به حکمت خودت. نوشته شده در جمعه یازدهم آذر ۱۳۹۰ساعت 19:40 توسط Rainy. خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم. میگشایی ندانسته نبندم و. درهایی که به رویم میبندی. به اصرار نگشایم . . . دلسوخته هما تمنای برگشت محمدجواد. HASTI and MOHAMMAD JOON.