tilebia2.blogfa.com
tile - چقدر سخته...
http://www.tilebia2.blogfa.com/post-29.aspx
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدیده و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوز هم دوسش داری. چقدر سخته دلت بخواد سر تو باز به دیواری تکیه بدی که یک بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده. چقدر سخته تو خیالت ساعت ها با هاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی بگی. چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه اما مجبور بشی بخندی تا نفهمه که هنوز هم دوسش داری. نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 19:7 توسط آتنا.
shamim-kh.blogfa.com
عشق -
http://www.shamim-kh.blogfa.com/post-67.aspx
ز كه باید پرسید؟ واژه عشق و پرستیدن چیست؟ جان اگر هست چرا در من نیست؟ من كه خود می دانم . راه من راه فناست. قصه عشق فقط یك رویاست. اه ای راه سكوت. اه ای ظلمت شب. من همان گمشده ی این خاکم. به خدا عاشق قلبی پاكم. نوشته شده در جمعه بیست و نهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 13:34 توسط شمیم. حرفای مونده رو زبون.
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/post-94.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. برای کسیکه رفت حتی دست هم تکان نمیدهم بدرقه آدمهارامغرورترمیکند! هرکه ماندجایش روی سرم هرکه رفت بسلامت. نوشته شده در یکشنبه هفتم تیر ۱۳۹۴ ساعت 13:0 توسط زینب تنها. روزگاراکه چنین سخت بمن میگیری. باخبرباش که پژمردن من آسان نیست. گر چه دلگیر تر از دیروزم. گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند. لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست. زندگی بایدکرد دوست می باید داشت. آنگونه زنده ام بدارکه نشکند. دلي از زنده بودنم. و آنگونه بميرانم که به. وجد نيايد کسي از نبودنم.
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/post-93.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. چیزایی که من یاد گرفتم . تواین مدت یادگرفتم که سکوت تنها توسینه که ما نمی تونیم یاد بگیریم . یادگرفتم که بخودم احترام بذارم . یادگرفتم ترس از مشکلاته که آدمومیکشه نه خود اون . من یادگرفتم حفظ کردن دشوار تر از پیدا کردنه . یادگرفتم که آزاد باشم . تنوع ایجاد کنم بجا یادگرفتم:آموختم که نذارم عصبانیت بر من چیره شه. آموختم که نمیشه یهو همه چیو تغییر داد . آموختم که خونسرد باقی بمونم . یادگرفتم که یطرفه به قاضی نرم . روزگاراکه چنین سخت بمن میگیری.
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/post-92.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. برف چادرشب زمهریر میبافد. و نیمه شب روی بامها پهن میکند. در رویای روزهای گرم. مادر با زنجیر داستانهای بی پایانش. حلقه حلقه قلاب بافی میکند. و تو روبروی من در آنسوی چراغ گردسوز. و چهره ات خورشیدی است. برای من در این تاریکی. لب خنده ات کوره ای است. برایم در این سرما. و دستان سفیدت برایم امید میبافند. در این هجوم یاس. نوشته شده در جمعه هجدهم بهمن ۱۳۹۲ ساعت 14:38 توسط زینب تنها. روزگاراکه چنین سخت بمن میگیری. باخبرباش که پژمردن من آسان نیست. داستان ...
salamzendegi8.blogfa.com
سلام تازه به زندگی
http://www.salamzendegi8.blogfa.com/post-18.aspx
سلام تازه به زندگی. کشتی در طوفان شکست و غرق شد.فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره کوچکی شنا کنند و نجات یابند. دو نجات یافته دیدند که هیچ نمیتوانند بکنند،با خود گفتند بهتر است از خدا کمک بگیریم.بنا بر دست به دعا شدند و برای اینکه ببینند دعای کدامیک مستجاب میشود هر کدام به گوشه ای از جزیره رفتند. نخست،از خدا غذا خواستند.فردا مرد اول درخت میوه ای یافت و از ان خور و نفر دوم چیزی نیافت. هفته ی بعد مرد اول از خدا همسر خواست،فردا کشتی دیگری غرق شد و زنی نجات یافت وبه سمت مر اول آمد اما مرد دوم چیزی نیافت.
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/post-88.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. در این راه طولانی. که ما بی خبریم. و چون باد می گذرد،. بگذار خرده اختلاف هایمان، با هم باقی بماند. مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی. مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت، دوست داشته باشم. و هر چه من دوست دارم، به همان گونه، مورد دوست داشتن تو نیز باشد. مخواه که هر دو، یک آواز را بپسندیم. یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را. و یک شیوه نگاه کردن را. مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه مان یکی، و رویاهامان یکی. بیا حتی اختلافهای ...
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/92114.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. چیزایی که من یاد گرفتم . تواین مدت یادگرفتم که سکوت تنها توسینه که ما نمی تونیم یاد بگیریم . یادگرفتم که بخودم احترام بذارم . یادگرفتم ترس از مشکلاته که آدمومیکشه نه خود اون . من یادگرفتم حفظ کردن دشوار تر از پیدا کردنه . یادگرفتم که آزاد باشم . تنوع ایجاد کنم بجا یادگرفتم:آموختم که نذارم عصبانیت بر من چیره شه. آموختم که نمیشه یهو همه چیو تغییر داد . آموختم که خونسرد باقی بمونم . یادگرفتم که یطرفه به قاضی نرم . روزگاراکه چنین سخت بمن میگیری.
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/post-89.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. کاش وقتی زندگی فرصت دهد. گاهی از پروانهها یادی کنیم. کاش بخشی از زمان خویش را. وقف قسمت کردن شادی کنیم. کاش وقتی آسمان بارانی است. از زلال چشمهایش تر شویم. کاش دلتنگ شقایقها شویم. به نگاه س رخشان عادت کنیم. کاش شب وقتی که تنها میشویم. با خدای یاسها خلوت کنیم. کاش گاهی در مسیر زندگی. باری از دوش نگاهی کم کنیم. فاصلههای میان خویش را. با خطوط دوستی مبهم کنیم. کاش مثل آب ،. گونه نیلوفری را تر کنیم. ما همه روزی از اینجا میرویم. قلبهای نقرهای را نشکنیم.
zeynabjafarpor.blogfa.com
من خودم باخدای خودم
http://www.zeynabjafarpor.blogfa.com/92061.aspx
من خودم باخدای خودم. زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد. ذهن ما باغچه است. گل در آن باید کاشت. گر نکاری علف هرز در آن می روید. زحمت کاشتن یک گل سرخ. کمتر از زحمت برداشتن هرزگی آن علف است. نوشته شده در چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 11:56 توسط زینب تنها. روزگاراکه چنین سخت بمن میگیری. باخبرباش که پژمردن من آسان نیست. گر چه دلگیر تر از دیروزم. گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند. لیک باور دارم دلخوشی ها کم نیست. زندگی بایدکرد دوست می باید داشت. آنگونه زنده ام بدارکه نشکند. دلي از زنده بودنم. هفته دوم دی ۱۳۹۳.