AMIRGH.BLOGFA.COM

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو ..

http://www.banoye-baran.blogfa.com/9112.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . سپاس دوستان مهربان ،. به خاطر نگاه های زیبایتان . این بار به دو سپید کوتاه میهمانید . حرف های بنجل را سوا کرد. و در حاشیه ی خیابان تنهایی اش انداخت. عاشقانه ها دیگر خریدار ندارند . سال ها فاصله دارم. با ثانیه های آرامش. کمی از استقامتت را به من بده. هر چقدر هم دونده ی خوبی باشم. این جاده قرار نیست تمام شود. نوشته شده در پنجشنبه دهم اسفند ۱۳۹۱ساعت ۹:۳۰ قبل از ظهر توسط رها ص. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . نزديك مي شوم به تو و دور مي شوي .

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو .. - نزديك مي شوم به تو و دور مي شوي ...

http://www.banoye-baran.blogfa.com/post-1.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . نزديك مي شوم به تو و دور مي شوي . نزديك مي شوم به تو و دور مي شوي. با رنج بي امان زمان جور مي شوي. تا تكه تكه هاي خودم را وصل مي كنم. با ضربه هاي حادثه ساتور مي شوي. هي قطره قطره رنج عطش مي كشد مرا. هي جرعه جرعه مي خوري ام مغرور مي شوي. من مرده ام درون خودم دفن مي شوم. تو زنده اي درون خودت نور مي شوي. من ميوه هاي كال زمين را جمع مي كنم. اما تو هم پياله ي انگور مي شوي. در من بهشت درد تو تكرار مي شود. درماني از سلاله ي كافور مي شوي؟ صدای قلب خودم بود.

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو ..

http://www.banoye-baran.blogfa.com/9005.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . با تو هستم . كسي نفس نكشد. كسي براي من امشب در قفس نكشد. پ ر از صدايم و خاموش مي ن شان د م اشك. كه من نفس كه ندارم ترا هوس نكشد. به سمت آن طرف عشق هاي خالي و سرد. به سمت حادثه هايي كه از تو دس نكشد. ترا كه ساكت و معصوم طرح مي ريزي. كه مثل پاكي روح تو هيچكس نكشد. سكوت كن كه دل از عشق پاي پس نكشد. نوشته شده در شنبه بیست و دوم مرداد ۱۳۹۰ساعت ۱۲:۱۹ بعد از ظهر توسط رها ص. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . نزديك مي شوم به تو و دور مي شوي . صدای قلب خودم بود.

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو ..

http://www.banoye-baran.blogfa.com/9211.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . به نگاه مهربانت . این روزها به یاد توام نازنین من. این روزهای سربه هوای سپید تن! تا انتهای چله ی برفی نشسته اند. گنجشکهای یاد تو بی قصد پر زدن. اینجا به جز صدای خودم حرف تازه نیست. فریادها درون گلو بغض کرده ان. با این همه چقدر دلم بی قرار توست. با این همه سکوت و سکون کمرشکن. محض رضای عشق بیا و کمی بزن -. ساز شکسته ی نفست را برای من. این روزها برای خودم گریه می کنم. این روزهای خالی از حس رها شدن. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . هرگز با غروب نیامدی.

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو .. - شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی ...

http://www.banoye-baran.blogfa.com/post-2.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . شبیه قصه ی دیو و پری بیراهی. شریک حادثه ای شوم می شوی گاهی. حریص طعم صدای توام نمی فهمی؟ بگو که از تپش قلب من چه می خواهی؟ بگو که رنج نبودت پر از گلایه کند. تمام بودن این قلب خسته را گاهی. چقدر فاصله بین من و تو افتاده ست. که من قدم نگرفته تو آخر راهی. کسی که قصه ی ما را کشید می داند. نمی شکان د م این دیو . این غم واهی. همین که عشق با تو شروع می شود کافی ست. همین که با نفس خیس خانه همراهی. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی .

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو ..

http://www.banoye-baran.blogfa.com/9002.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . شبیه قصه ی دیو و پری بیراهی. شریک حادثه ای شوم می شوی گاهی. حریص طعم صدای توام نمی فهمی؟ بگو که از تپش قلب من چه می خواهی؟ بگو که رنج نبودت پر از گلایه کند. تمام بودن این قلب خسته را گاهی. چقدر فاصله بین من و تو افتاده ست. که من قدم نگرفته تو آخر راهی. کسی که قصه ی ما را کشید می داند. نمی شکان د م این دیو . این غم واهی. همین که عشق با تو شروع می شود کافی ست. همین که با نفس خیس خانه همراهی. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی .

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو ..

http://www.banoye-baran.blogfa.com/9011.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . مدتهاست با شعر فاصله گرفته ام. فاصله ای به بلندای اندوه بی پایان زندگی ام. فاصله ای به اندازه ی مشرق ایران زمین تا مغرب یونان! چگونه شد که میراث دار افسانه ی تکرارت شدم؟ خدایان به کدام گناه نابخشودنی مجازاتم کرده اند؟ به کدام گناه . نوشته شده در یکشنبه نهم بهمن ۱۳۹۰ساعت ۱۷:۱۹ بعد از ظهر توسط رها ص. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . نزديك مي شوم به تو و دور مي شوي . هرگز با غروب نیامدی. پیچیده در جامهی ستارهها. اگر که خانه میلرزید. صدای قلب خودم بود.

banoye-baran.blogfa.com

با مــــن از عــشـــق سخــــن بگــــو .. - *** غزل ***

http://www.banoye-baran.blogfa.com/post-7.aspx

با من از عشق سخن بگو . تا به فراسوی احساسم میهمانت کنم . به نگاه مهربانت . این روزها به یاد توام نازنین من. این روزهای سربه هوای سپید تن! تا انتهای چله ی برفی نشسته اند. گنجشکهای یاد تو بی قصد پر زدن. اینجا به جز صدای خودم حرف تازه نیست. فریادها درون گلو بغض کرده ان. با این همه چقدر دلم بی قرار توست. با این همه سکوت و سکون کمرشکن. محض رضای عشق بیا و کمی بزن -. ساز شکسته ی نفست را برای من. این روزها برای خودم گریه می کنم. این روزهای خالی از حس رها شدن. شبیه قصه ی دیو و پری بی راهی . هرگز با غروب نیامدی.