AMIRHOSEIN1994.BLOGFA.COM

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - دوستت دارم...

http://www.arshia82.blogfa.com/post/15

این روها عرشیا جون به مناسبت تعطیلی مدرسه ها داره تعطیلات رو توی خونه و با داداشش می گذرونه . و اما تو این میون من یه دفترچه تلفن براش درست کردم و شماره های بابا و مامان و دادا و خاله و مادربزرگ رو با عکسهای فانتزیش براش رسم کردم. دروغ نگم تا ظهر حداقل 15 باری به من یکی زنگ میزنه حالا چند بار به بابا و خاله و مادربزرگ زنگ می زنه پیشکش . یه روز که دو هفته ای از روز مادر می گذشت بار دهم بود که داشت به من زنگ میزد و چون حرف کم اورده به من گفت :. مامان زنگ زدم تا بگم خیلی دوستت دارم روزت مبارک.

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - ظرف شستن...

http://www.arshia82.blogfa.com/post/11

تابستونا دو تا داداش با هم تو خونه اند مثل اینکه طبق مصوبات داداش امیر این هفته ظرف ناهار شستن با عرشیا جونه . اونم چه طوری عاشقه اینه که بره بالای سینک بشینه و بعدش نشسته ظرفها را بشوره و بگذاره تو سبد . بهر حال دیروز بعد از رسیدن به خونه و چقولیهای عرشیا از داداشی یه دفعه انگار که چیزی یادش اومده باشه با اون هیجان بالاش گفت :. مامان راستی راستی ظرفها رو شستم حالا ظرفها برقه برقه . عزیز دل مامان منظورش این بود که ظرفها رو برق انداختم . نوشته شده در دوشنبه هفدهم خرداد ۱۳۸۹ساعت 10:15 توسط مامان عرشیا.

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - تکواندو....

http://www.arshia82.blogfa.com/post/13

از اردیبهشت ماه88 بود که عرشیا کلاسهای تکواندویش شروع شد و ایشون تا امسال کمر بند سبزش رو داره . گل مامان پارسال هیچ اشرافی رو تکواندو نداشت وقتی که اونو تو خانه تکواندو ثبت نام کردیم با هیجانی که به قول داداشیشش جو اونو گرفته بود رو به من و باباش گفت :. مامان بابا یه جوری بازی می کنم که شما بابا خوشتون بیاد یه جوری گل میزنم تو دروازه که خوشحال بشید عزیزکم فکر میکرد که تکواندو همون فوتباله که باید گل بزنه و. الان که بهش میگیم انکار می کنه . اینا رو نوشتم تا بعد ها که بزرگ شه مستندی قوی موجود باشه .

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - کلمات عجیب غریب......

http://www.arshia82.blogfa.com/post/16

امروز صبح بعد از چندین تماس با عرشیا جون ساعت 11 باهاش تماس گرفتم و بعد از احوالپرسی به زبون خودش گفتم؟ گفت :" چرا خوب نباشم مامان به خوبی تو دارم یه بابای خوب دارم و یه داداش که حالا هنوز خوابه . داشتم شاخ در می اوردم و در حالیکه می خندیدم فکر میکردم این وروجک که این همه زبون داره و شیرین زبونی می کنه و حرفهای گنده تر از دهنش می زنه. چرا هنوز به چمن می گه چمل . به طالبی کال می گه طالبی فال . به سرباز عرب می گه سرباز عرق . به مسابقه میگه مساقبه . به نشسته میگه بدون شسته . راستی اگر بود چه می شد؟

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - چراغ قوه ...

http://www.arshia82.blogfa.com/post/14

دیشب بعد از بازی فوتبال خانوادگی در زمین فوتبال شهرک و مصدوم شدن عرشیا ( سطحی ) برگشتیم خونه. عرشیا که یه مدته سعی داریم تا ساعت خوابش رو دیر تر کنیم تا بلکه صبح دیرتر بیدار شه شدید خوابش گرفته بود همینطور که تو تختش لم داده بود و دست و پاش رو باند پیشی کرده بودو چشماش به قول خودش خمال شده بود به من گفت :. مامان چرا چشمام چراغ قوه شده . میدونید عزیزکم خوابش گرفته بود و همه جا رو سیاهی میدید مثل زمانیکه نور چراغ قوه می افته تو مردمک ( به قول خودش مردمان )چشممون و اون موقه همه جا رو تاریک می بینیم.

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - طاها و یلدا....

http://www.arshia82.blogfa.com/post/17

ما یه دوست خانوادگی داریم که خیلی خیلی بهشون اردات داریم دوتا بچه گل به نام طاها و یلدا دارند. عرشیای من متاسفانه نتونسته یه طراز منطقی بین اسماشون و جنسیتشون برقرار کنه همش وقتی اونا مهمونند یا ما مهمونشون هستیم قایمکی طوریکه غرورش جریحه دار نشه از من می پرسه :. مامان یدا دختره است یا پسره؟ مامان طاها اون پره است. ووقتی من بهش جواب میدم با غرور خاصش میگه :میدونستم میدونستم . نوشته شده در سه شنبه یکم تیر ۱۳۸۹ساعت 13:13 توسط مامان عرشیا.

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - شروع داد ....

http://www.arshia82.blogfa.com/post/18

یکسال و اندی پیش که عرشیا کوچکتر هم بود خانواده شروع کرد به دیدن سریال لاست . از اونجایی که عرشی از این سریال سر در نمی اورد یا نقاشی می کرد یا بابازی های خونگی وقتش رو پر می کرد یه وقتهایی هم حوصله اش سر می رفت و می یومد و وقتی که تیتراز اولیه سریال رو نشون می دا می گفت مامان الان سریال شروع داد یا تموم شد . نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۸۹ساعت 15:9 توسط مامان عرشیا.

arshia82.blogfa.com

خاطرات عرشیای مامان - بارسلونا

http://www.arshia82.blogfa.com/post/12

عزیزک مامان جدیدا عاشق فوتبال و بازی با توپ شده انصافا جدای از مهر مادری ( اون بچه سوسک سیاه و دست و پای بلوری.)خوب هم فوتبال بازی میکنه . پیرو اونی که همش دم باباشه عاشق بارسلونا و شماره 10 اون مسی است . اما نمیدونم که تعبیرش از بارسلونا چیه که اون روز به داداشش که رئالیه و همش با باباش کل کل داره گفت :. دادا رئال تو کدوم تیمه؟ و مثل همیشه خنده ها و دست انداختن های دادایی . نوشته شده در دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۸۹ساعت 8:36 توسط مامان عرشیا.

saba54.blogfa.com

نفس باد صبا مشک فشان خواهد کرد.... -

http://www.saba54.blogfa.com/post-146.aspx

نفس باد صبا مشک فشان خواهد کرد. زندگي تكثير ثروتی است كه نامش محبت است. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۲۶ساعت ۹:۴۱ قبل از ظهر توسط SABA.KHALEDI. محیطی است برای انچه که دلم هوای گفتنش را داشته و دارد .آموخته های روزانه ام راثبت می نمایم خواه تجربه درقالب خاطره گاه نوشته ای زیبا و گاه در دلی دوستانه . ارزویم این است که دوستان از مطالعه اش هم لذت ببرند وهم یاد بگیرند. منتظرنظرات سبزتان هستم. هفته او ل شهریور ۱۳۸۹. هفته سوم تیر ۱۳۸۹. هفته چهارم خرداد ۱۳۸۹. هفته سوم خرداد ۱۳۸۹. هفته دوم خرداد ۱۳۸۹.

saba54.blogfa.com

نفس باد صبا مشک فشان خواهد کرد.... - مادرم....

http://www.saba54.blogfa.com/post-143.aspx

نفس باد صبا مشک فشان خواهد کرد. زندگي تكثير ثروتی است كه نامش محبت است. عزیزترینم ، مهربانم و زحمتکش ترینم . چون خدا اراده کرد،. نماد عشق را در زمین قرار دهد، زن را آفرید. و چون خواست هستی، عشق را باور کند،. او را مادر قرار داد . روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای آينده تو ،دلواپسی! روز مادر يعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بيداری! روز مادر يعنی بهانه بوسيدن خستگی دستهايی که عمری به پای باليدن تو چروک شد. روز مادر يعنی باز هم بهانه مادر گرفتن.