arachne-rebel-cobweb.blogspot.com

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - شستن صورت یک سایه با آب سرد/داستان کوتاه

http://www.pejman64.blogfa.com/post-57.aspx

داستان کوتاه شعر و. شستن صورت یک سایه با آب سرد/داستان کوتاه. به ناگاه درآیینه تصویری خیره شد به من. آنقدر گنگ و مبهم که. چهره اش را به وضوح نمی دیدم. مانند سایه ای ناموزون کلافه ازآفتاب داغ تابستون.از آینه صدایی. شنیدمصدایی که گویی مرزمیان خندیدن و گریستن بود. با پیشانی خیس و لب های خشک بهت زده به تصویری گنگ خیره. ماندمناگهان نوشته ای بر آیینه ظاهر شد:. آب و خاک را هستم برده. دستانم برارابه ی زمان بسته. هرگاه از گریستن شوم خسته. با صدای بلند می زنم زیر خنده. به کجا می روی؟ آهی کشید وگفت نامعلوم. به خاطر...

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - انزوا

http://www.pejman64.blogfa.com/post-59.aspx

داستان کوتاه شعر و. تندیس خوش تراش خویش را می تراشید. دورتر از افکار پوک. که تباهی را با لباسی از واژگان قرن های ماضی می پو شانند. و با خنده های وقیح قانون دار را بر سپیدی صبح ها می آویزند. تندیس خوش تراش خویش را می تراشید. در دوردست ترین های نا پیدا. آنجا که زمان کوتاه می آمد و آخرین منظره ها ممکن. جایی که می شد هوا را نفس کشید. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:35 توسط پژمان تایکندی. استفاده از آثار درج شده در این وبلاگ با ذکر نام صاحب اثر بلامانع است. جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان.

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - تن ها/داستان کوتاه

http://www.pejman64.blogfa.com/post-53.aspx

داستان کوتاه شعر و. بار دیگر سکوت تاریک و آرامش بخش شب بر سر شهر سایه افکند. من دور خلوت خودم. حلقه بزنم و تنها ییم را با فوت کردن دود سیگار. جشن بگیرم.اما مدتیست که پیش از. آغاز این مراسم پیش. به روال هرشب قصه ای کوتاه برای نوه ام می خوانم . نوه ام می خوابد ومن. تا انتها تنها ادامه می دهم. شب های زیادی اینچنین سپری شدند.دیگر شوق و ذوق شب های. برحسب عادت ناچار بودم به اجرای این مراسم! بعضی از قصه ها به نظرم تکراری می آمدند و خیلی های دیگرهم. با اینکه همگی کوتاه بودند. مسیر را پیشگویی می کرد و لبانش گلوی.

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - طرح عریان

http://www.pejman64.blogfa.com/post-55.aspx

داستان کوتاه شعر و. تلنگر شعور بر اندیشه ی چشمانی وحشی. آن زمان که غروب را در خون خود می سراید. نه واژه ای همچون تابوت برای اجساد حروفش. زیر آسمان که نه. در نقطه ای ناپیدا میان کهکشان ها می شود عریان شد. در میان مردمانی که مجاز امنیت را در واژه ای سه حرفی می جویند. تا ناخودآگاه مجازاتگر پندار شان را تسلی خاطری جویند. آری در میانشان می شود ماشه ای را به سوی شقیقه ی خویش. و مرد برای همیشه و نوشت برای همه مانند مایاکوفسکی جوان. در میانشان تنهایی هرگز تراژدی نیست. و قطره قطره های خونم را رها خواهم ساخت.

pejman64.blogfa.com

سایه روشن

http://www.pejman64.blogfa.com/8907.aspx

داستان کوتاه شعر و. گاه و بی گاه به گا همگان. داد و بیداد بر دلی به امید باد. چاه و ابر و مهتاب و انتظار و جبر. چماق و چپق چرخش فلک. چرتکه ای به چربیه کره. چینش اشیاء در شعور هندسه نگاه. شبه واژه های پرستش امنیت. در کسوف کسوت کلمات. گاه و بی گاه. جناره ای خاموش در خاک. عریانیه خاکستر بر باد حقیر پیش از این. کرمی به روی جنازه مدعی کرمچاله ای در آسمان پر کار. دست هایی به سمت مریخ یا زحل! شاه شاتوت به لب شلاق بر دست. نیاز وافر داردبه بقای خوش طعم. طناب و تعریف و سلسله فلسفه. گیسوی یار و شرافت خلق و اسلحه.

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - خاطره ای مبهوت(نوستالژی)

http://www.pejman64.blogfa.com/post-50.aspx

داستان کوتاه شعر و. رشت بود و باران. و آسمان کوچکی که هفته ای ۵ بار گیسوانش را بر صورتم می گستراند. برهنگی در نهایت روزگار. اسپرسوی تلخ خوب می چسبید. و از بوسه های شیرین آن عشق هر لحظه زندگی می رویید. رشت بود و باران. در هر قدم رها بودم همچون ابری آن گوشه بالا. عشق مرا در آغوش خوبش می فشرد. و طعنه های شلوغ میدان شهر غروب تنهایی را نوازش می کرد. رشت بود و باران. کافه ای در جای امنی انتهای خیال خستگی را از تن می چید. خلوت گرم چند رفیق پر دود! و افشین که نمی دانست هر حرفش برایم شعری تازه بود! رشت بود و .

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - لبخند که می شوی

http://www.pejman64.blogfa.com/post-56.aspx

داستان کوتاه شعر و. لبخند که می شوی. لبخند که می شوی. بی نشان کنار می برد مرا نسیم هوشیار لحظه ها. لبخند که می شوی. هزار گندم زار نفس می کشم از شانه های تو. تا باد های دیر آشنای کوتاه عمر. کنار تصویر چشم هایت. خوابم می بری هنوز. لبخند که می شوی. خنده ی سرشار آفتاب را می کشم روی زمین. نوشته شده در یکشنبه هفدهم بهمن ۱۳۸۹ساعت 18:28 توسط پژمان تایکندی. استفاده از آثار درج شده در این وبلاگ با ذکر نام صاحب اثر بلامانع است. جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان. کمی قهوه کمی دود. تلخ وشیرین گاهی ملس(حسین ناز فر).

pejman64.blogfa.com

سایه روشن

http://www.pejman64.blogfa.com/9203.aspx

داستان کوتاه شعر و. تندیس خوش تراش خویش را می تراشید. دورتر از افکار پوک. که تباهی را با لباسی از واژگان قرن های ماضی می پو شانند. و با خنده های وقیح قانون دار را بر سپیدی صبح ها می آویزند. تندیس خوش تراش خویش را می تراشید. در دوردست ترین های نا پیدا. آنجا که زمان کوتاه می آمد و آخرین منظره ها ممکن. جایی که می شد هوا را نفس کشید. نوشته شده در یکشنبه نوزدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:35 توسط پژمان تایکندی. استفاده از آثار درج شده در این وبلاگ با ذکر نام صاحب اثر بلامانع است. جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان.

pejman64.blogfa.com

سایه روشن - باران که می بارید

http://www.pejman64.blogfa.com/post-58.aspx

داستان کوتاه شعر و. باران که می بارید. باران می برد خواهشش را با خویش. پاک می کرد رد پای سکوتش را. و وزن باکره ی نوازشی را که انتظارش را می کشید. با چند پرتو از آفتاب به مردمک های چشم می رسید. قهوه اش را می نوشید. و بعد های هایش را با کمی سکوت هم می زد. آیا کسی آنجا بود که لبخند می زد؟ باران که می بارید. آیا کسی آنجا ؟ نوشته شده در شنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۰ساعت 16:56 توسط پژمان تایکندی. استفاده از آثار درج شده در این وبلاگ با ذکر نام صاحب اثر بلامانع است. جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان. کمی قهوه کمی دود.

pejman64.blogfa.com

سایه روشن

http://www.pejman64.blogfa.com/8908.aspx

داستان کوتاه شعر و. بار دیگر سکوت تاریک و آرامش بخش شب بر سر شهر سایه افکند. من دور خلوت خودم. حلقه بزنم و تنها ییم را با فوت کردن دود سیگار. جشن بگیرم.اما مدتیست که پیش از. آغاز این مراسم پیش. به روال هرشب قصه ای کوتاه برای نوه ام می خوانم . نوه ام می خوابد ومن. تا انتها تنها ادامه می دهم. شب های زیادی اینچنین سپری شدند.دیگر شوق و ذوق شب های. برحسب عادت ناچار بودم به اجرای این مراسم! بعضی از قصه ها به نظرم تکراری می آمدند و خیلی های دیگرهم. با اینکه همگی کوتاه بودند. مسیر را پیشگویی می کرد و لبانش گلوی.