ARCH-JDKU.BLOGFA.COM

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/8808.aspx

یک شب یک شهر. می خواست بی خیال اب خوردن شود ولی تشنگی بر ترسش غلبه کرد و رفت بسوی شیر . پسر یکدفعه از جایش بلند شد و به سمت او دوید؟ با زحمت توانست از دست پسر فرار کند . دیگر هیچ کجای شهر برای اب توقف نکرد . بعد از شهر وارد یک جنگل شد . وسط جنگل یک رودخانه دید خوشحال شد و با سرعت رفت به سمتش . تا می توانست اب خورد و برای فرار از گرما همهء بدنش را هم خیس کرد . می خواست همانجا بماند ولی باید میرفت! تا حالا این بو را حس نکرده بود؟ نوشته شده در هشتم آبان 1388 م. و همیشه با خودش می گفت من چقدر بی عرزه ام!

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/9005.aspx

یک شب یک شهر. انشب زن و شوهری روی شنهای ساحل دراز کشیده بودند خیره به اسمان و گوش به صدای نوازش موجهای دریا که به ارامی به ساحل می رسیدند . باد خنکی از سمت دریا به انها می وزید . زن چشم از اسمان بر نمی داشت دستش را بر روی شکم خود گذاشت لبخندی بر لبانش نشست . رو به شوهرش کرد و گفت : فکر میکنی فرزندمان دختر است یا پسر؟ مرد لبخندی زد و گفت : پسر . زن اخم کرد و گفت : چرا پسر! اسمش را میگذارم پری . اره پری دریا ، با وقار ، ملکه دریا بزرگ و زیبا . . اره ارشیا بود پسر لبخندی بر لب داشت و مشخص بود که او هم پری ر...

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/9205.aspx

یک شب یک شهر. نوشته شده در دهم مرداد 1392 م. Design By : Night Skin. چند ماهی بود که از تولدش میگذشت ولی هنوز دوستی پیدا نکرده بود! همه دشتو زیر پا گذاشته بود ولی کسی عاشقش نشده بود! تا اینکه چشمش به یکی افتاد که تنها روی گلی نشسته بود . رفت به سمتش . و بالاخره یه دوست پیدا کرد . با هم تو اسمون ابی پرواز می کردند . کنار هم بودند که یکدفعه متوجه میشه دوست جدیدش نیست؟ بر میگرده و میبینه که داخل یه تور گیر افتاده! میره سمتش که میبینه یه عنکبوت بزرگ با سرعت میاد به سمتشون . به عقب میره! طلوع عشق و شور.

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/8810.aspx

یک شب یک شهر. بیشتر از 7 سال از زندگیشون می گذشت . مرد نیمه شب از بی خوابی گوشه ای از پذیرایی نشسته بود و خاطرات گذشته را مرور می کرد! یاد اولین روز اشناییشون افتاد . یک زمستون سرد بود که روز قبلش برف زمین را سفید پوش کرده بود . اول صبح با ماشین از خانه خارج شد و رفت محل کارش . ماشین را گوشهء خیابان روبروی ادارش پارک کرد . از ماشین پیاده شد . بعد از قفل کردن ماشین وارد پیاده رو شد تا برود داخل اداره که یکدفعه صدای ترمزی امد و بعد ؟ سریع روش را برگرداند به سمت خیابان؟ وای نه ماشینش ! اصلا" براش مهم نبود!

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/8907.aspx

یک شب یک شهر. نوشته شده در یکم مهر 1389 م. Design By : Night Skin. چند ماهی بود که از تولدش میگذشت ولی هنوز دوستی پیدا نکرده بود! همه دشتو زیر پا گذاشته بود ولی کسی عاشقش نشده بود! تا اینکه چشمش به یکی افتاد که تنها روی گلی نشسته بود . رفت به سمتش . و بالاخره یه دوست پیدا کرد . با هم تو اسمون ابی پرواز می کردند . کنار هم بودند که یکدفعه متوجه میشه دوست جدیدش نیست؟ بر میگرده و میبینه که داخل یه تور گیر افتاده! میره سمتش که میبینه یه عنکبوت بزرگ با سرعت میاد به سمتشون . به عقب میره! طلوع عشق و شور.

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/9103.aspx

یک شب یک شهر. صدای امواج دریا و بوش ادم را مست میکنه یک احساس فوق العاده . به دریا خیره میشم به ان دور دستاش با خودم تخمین میزنم تا انجایی که چشمم یاری میکنه مال ماست یا؟ بازم مطمعن نیستم که چقدرشو بخشیدن یا بخشیدیم! بهر حال از کنار ساحل رد میشم . سمت چپم مازندرانه و پر از خانه های ویلایی کنار در یکی از ان خانه ها متوجه یک درگیری میشم! میرم سمتشون و از مشاجرشون میفهمم که هر سه مرد ادعای مالکیت میکنند! اره او منتظر غریبه ای بود که شاید بهتر از اشنا باشه! اولین کاری که کردم از ان شهر خارج شدم و به اردبیل ر...

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/9110.aspx

یک شب یک شهر. کریسمس مبارک . . نوشته شده در دوازدهم دی 1391 م. Design By : Night Skin. چند ماهی بود که از تولدش میگذشت ولی هنوز دوستی پیدا نکرده بود! همه دشتو زیر پا گذاشته بود ولی کسی عاشقش نشده بود! تا اینکه چشمش به یکی افتاد که تنها روی گلی نشسته بود . رفت به سمتش . و بالاخره یه دوست پیدا کرد . با هم تو اسمون ابی پرواز می کردند . کنار هم بودند که یکدفعه متوجه میشه دوست جدیدش نیست؟ بر میگرده و میبینه که داخل یه تور گیر افتاده! میره سمتش که میبینه یه عنکبوت بزرگ با سرعت میاد به سمتشون . به عقب میره!

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/9010.aspx

یک شب یک شهر. اخرين دكترم جواب كرد! گفت ديگه فرصتي نمونده اين يك ماه را هم در كنار هم باشيد اگه زودتر عمل ميشد شانس خوب شدنش زياد بود ولي . دختر يه نگاهي به مادرش كرد كه چادرشو گرفته بود جلوي صورتش و اشك ميريخت و بعد رو به دكتر كرد و با صداي لرزان گفت اخه اقاي دكتر ما از كجا ميتونستيم خيلي زود اين 3 ميليون را تهيه كنيم؟ دختر دست مادرو گرفت و بلندش كرد رفتند و هر چي داشتند حتي تنها النگوي دست مادرو دادند به حسابداري بيمارستان تا پدرو به خونه ببرند! 15 سال بيشتر نداشت و تنها بچه خانواده بود هميشه ادماي ضعي...

bedonebazgasht.blogfa.com

یک شب یک شهر

http://www.bedonebazgasht.blogfa.com/9109.aspx

یک شب یک شهر. مرگ یکبار بیشتر به سراغ ادم نمیاد! بهتره حواسمون به زندگی باشه که هر ثانیه در کنار و همراه ماست . درسته که خدا شاهد رفتار و اعمال ماست و هر کی رو تو قبر خودش میگذارند ولی اون دنیا برای جواب دادن همه در کنار همیم . پس اونی نباشیم که دیگرون میخوان! بلکه اونی باشیم که خودمون می خوایم و باید باشیم . مورچه ده ها بار برای بالا بردن یک دانه از دیوار تلاش میکنه خب حالا اگه عقل داشت چی؟ ما که عقل داریم چند بار روزیمونو از دست دادیم یا براش تلاش کردیم! در پناه حق شاد و پیروز باشید . طلوع عشق و شور.