zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - دل داده ام بر باااااااد........
http://www.zahrazari88.blogfa.com/post/30
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. دل داده ام بر باااااااد. دل داده ام بر باد،بر هر چه باداباد. مجنون تر از لیلی،شیرین تر از فرهاد. ای عشق از آتش اصل و نسب داری. از تیره ی دودی،از دودمان باد. آب از تو طوفان شد،خاک از تو خاکستر. از بوی تو آتش،در جان باد افتاد. هر قصر بی شیرین،چون بیستون ویران. هر کوه بی فرهاد کاهی به دست به باد. هفتاد پشت ما از نسل غم بودند. ارث پدر مارا، اندوه مادر زاد. از خاک ما در باد بوی تو می آید. Weblog Themes By Pichak.
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - زندگی با جانِ جان....
http://www.zahrazari88.blogfa.com/post/25
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. زندگی با جان جان. عاقبت ما کشتی دل را به دریای جنون انداختیم. عاقبت عشق زمینی را به عشق آسمانی باختیم. تا رها گردیم از دلواپسی ، در آن سوی خط زمان. ما در عرش کبریایی ، خانه ای از جنس ایمان ساختیم. با توام بانی عالم ، با تو ام ای مهربانم. ای تو خورشید فروزان، من شبم شب را بسوزان. کوچکم با قطره بودن ، راهی ام کن سوی دریا. عاقبت باید رها شد ، روزی از زندان دنیا. سیر در دنیای معنا ، بی زمان و بی مکان.
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - دلنوشته
http://www.zahrazari88.blogfa.com/category/1
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. در بهبوهه ی کنکور. ز دست این ریاضی داد و بیداد. که از دستش کنم در چاله فریاد. بسازم چوبه ی داری ز پولاد. کنم خود را خفه تا گردم آزاد. تاريخ : پنجشنبه 1 خرداد1393 13:26 نویسنده : زهرازری. پ ر کن پیاله را. گاهی آنقدر تشنه می شوم که میخواهم دریا را تماما سربکشم! افسوس که هیچگاه دریا در لیوان جا نمی شود! در بهترین حالت فقط میتوانم لیوانم را پر کنم. باید ظرفیتم را بالا ببرم. باید ظرفم را بزرگتر کنم. پدرم ای که ...
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - شکوِه...
http://www.zahrazari88.blogfa.com/post/29
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. من آن گمراه و سرگردان ، درین دنیای ماتم زا. من آن دیوانه ی رسوا ، درین مرداب وحشت زا. دلم از غصه ها خون است ، دلم پر درد و محزون است. ازین عالم دلم خون است ، از آدمهای حیلت زا. چه رسمش بود این دنیا ، که با من این چنین تا کرد؟ چه دردی بود در جانم ، که درمان بود ناپیدا! خدایا زار و دربندم ، منم زندانی دنیا. رهایم کن ازین زندان ، رها، آزاد و بی پروا. که جز نیرنگ مکاران ، به جز ظلم ستمکاران. اولین شعر این شاعرک.
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - السلام علیک یا اباعبدالله الحسین....
http://www.zahrazari88.blogfa.com/post/26
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. السلام علیک یا اباعبدالله الحسین. با تو احساس می کنم موجی، از نگاه پدربزرگم را. همسفر، صبر کن ببوسم من، بوسه گاه پدربزرگم را. راهی قتل گاه هر کس شد، آرزوی فدا شدن را داشت. هر که می رفت با دلش می رفت، سر که قصد جدا شدن را داشت. قطره ای آب هم نمی خواهد، تا بگوید شهادتینش را. از لب تشنه اش پذیرا باش، السلام علی الحسينش را. مرد تنها و لشکری سنگی، اوج صد درد را تماشا کن. Weblog Themes By Pichak. زندگی با جان جان.
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - مناسبت ها
http://www.zahrazari88.blogfa.com/category/4
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. من نمیدانم چه شد! هر که میداند بگوید، من نمیدانم چه شد. مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد. من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است. دیگر از آنجا به بعد اصلا نمیدانم چه شد. آنچنان از شوق او سر تا به پا رفتن شدم. در شتاب رفتنم توسن نمیدانم چه شد. روبه روی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست. در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد. سنگ باران بود و من یکسر رجز بودم رجز. ناله از من دور شد، شیون نمیدانم چه شد. ظهر داغ و شراره ...
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - من نمیدانم چه شد!!!
http://www.zahrazari88.blogfa.com/post/27
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. من نمیدانم چه شد! هر که میداند بگوید، من نمیدانم چه شد. مست بودم مست، پیراهن نمیدانم چه شد. من فقط یادم میآید گفت: وقت رفتن است. دیگر از آنجا به بعد اصلا نمیدانم چه شد. آنچنان از شوق او سر تا به پا رفتن شدم. در شتاب رفتنم توسن نمیدانم چه شد. روبه روی خود نمیدیدم به جز آغوش دوست. در میان دشمنان، دشمن نمیدانم چه شد. سنگ باران بود و من یکسر رجز بودم رجز. ناله از من دور شد، شیون نمیدانم چه شد. من نمیدانم چه شد!
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها - اشعار
http://www.zahrazari88.blogfa.com/category/5
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. من آن گمراه و سرگردان ، درین دنیای ماتم زا. من آن دیوانه ی رسوا ، درین مرداب وحشت زا. دلم از غصه ها خون است ، دلم پر درد و محزون است. ازین عالم دلم خون است ، از آدمهای حیلت زا. چه رسمش بود این دنیا ، که با من این چنین تا کرد؟ چه دردی بود در جانم ، که درمان بود ناپیدا! خدایا زار و دربندم ، منم زندانی دنیا. رهایم کن ازین زندان ، رها، آزاد و بی پروا. که جز نیرنگ مکاران ، به جز ظلم ستمکاران. اولین شعر این شاعرک.
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها
http://www.zahrazari88.blogfa.com/1393/11
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. دل داده ام بر باااااااد. دل داده ام بر باد،بر هر چه باداباد. مجنون تر از لیلی،شیرین تر از فرهاد. ای عشق از آتش اصل و نسب داری. از تیره ی دودی،از دودمان باد. آب از تو طوفان شد،خاک از تو خاکستر. از بوی تو آتش،در جان باد افتاد. هر قصر بی شیرین،چون بیستون ویران. هر کوه بی فرهاد کاهی به دست به باد. هفتاد پشت ما از نسل غم بودند. ارث پدر مارا، اندوه مادر زاد. از خاک ما در باد بوی تو می آید. Weblog Themes By Pichak.
zahrazari88.blogfa.com
دل نوشته ها
http://www.zahrazari88.blogfa.com/1393/09
سخن کزدل برآید لاجرم بردل نشیند! نکته ها و اشاره ها. شعری که ناسروده ماند. خانوم و آقای همیشه بهار. اولین شعر این شاعرک. میان این همه دلهای فارغ. دل من همچو مجنون گشته عاشق. شدم عاشق به چشمان سیاهت. به آن شیدایی و طرز نگاهت. نگاهت آتشی در دل به پا کرد. که با هجر تو این آتش نشد سرد. تو رفتی و دلم دیوانه تر شد. ز شوق دیدنت بی بال وپر شد. ز درد هجرتت دل گشته نالان. و از درد فراق بی حال و بی جان. بیا و درد این دل را دوا کن. نگاه آتشینی سوی ما کن. که دل جان گیرد از برق نگاهت. ز دیدار دو چشم و روی ماهت. Weblog...