ARJHANG-D.BLOGFA.COM

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود

http://www.omidbahmani.blogfa.com/8704.aspx

آریو برزن یکی از سرداران بزرگ ، دلیر،. شجاع و فداکار ایرانی است که در زمان هخامنشیان و داریوش سوم (1). آخرین پادشاه هخامنشی زندگی می کرد . داریوش سوم در هیچ یک از جنگ ها. با رومیان پیروز نشد و همیشه شکست میخورد . در زمانی که اسکندر مقدونی (2) به ایران حمله کرد و شهرهایی مانند شوش (3) و بابل (4) را گرفت و می خواست از دربند پارس (5) بگذرد ، آریو برزن بر بالای صخره ها ایستاد. ولی راهی نیافت . ناگهان اسکندر از کوره در رفت و او را تهدید به مرگ کرد . چوپان هم از ترس مرگ گفت : آماده برای رفتن شوید . خلاصه اسکند...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود - آریو برزن

http://www.omidbahmani.blogfa.com/post-2.aspx

آریو برزن یکی از سرداران بزرگ ، دلیر،. شجاع و فداکار ایرانی است که در زمان هخامنشیان و داریوش سوم (1). آخرین پادشاه هخامنشی زندگی می کرد . داریوش سوم در هیچ یک از جنگ ها. با رومیان پیروز نشد و همیشه شکست میخورد . در زمانی که اسکندر مقدونی (2) به ایران حمله کرد و شهرهایی مانند شوش (3) و بابل (4) را گرفت و می خواست از دربند پارس (5) بگذرد ، آریو برزن بر بالای صخره ها ایستاد. ولی راهی نیافت . ناگهان اسکندر از کوره در رفت و او را تهدید به مرگ کرد . چوپان هم از ترس مرگ گفت : آماده برای رفتن شوید . خلاصه اسکند...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود - مسابقه لباس ها

http://www.omidbahmani.blogfa.com/post-7.aspx

وندی می گه:فردا تو مدرسه مسابقه لباس هاست. ام ی می پرسه:آیا تو لباس داری؟ وندی می گه:بله یه لباس دارم.این یه رازه. ام ی می گه:من لباسی ندارم.اصلا من هیچ نظری ندارم. وندی می گه:سلام بن.آیا تو لباسی داری؟ بن می گه:بله من امروز درستش می کنم. ام ی می پرسه:اون چیه؟ بن می گه:ببخشید من نمی تونم بگم.این یه رازه. ام ی می پرسه:اون چی می خواد درست کنه؟ وندی می گه:بن رفت داخل اون رستوران. ام ی می گه:اون نمی تونه تو رستوران یه لباس بخره. ام ی می گه:اون اومد بیرون.قایم شیم. وندی می گه:بن تعدادی بشقاب کاغذی داره. بن می...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود

http://www.omidbahmani.blogfa.com/8808.aspx

سپهبد سورنا (رستم سورن پهلو) (۵۲-۸۲ پیش از میلاد) یکی از سرداران دلیر سپاه ایران در زمان اشکانیان است.بر پایه گفته پلوتارک [۱] سورنا در دلیری و توانایی پیشروترین پارتی/ایرانی دوران خود بود. ژول سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، بهطور مشترک اداره میکردند. آنها در سوم اکتبر سال ۵۶ پیش از میلاد در نشست لوکا (Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند[۵]. جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شم...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود

http://www.omidbahmani.blogfa.com/8805.aspx

ماجرای کلاه آقای بهروزی. آقای بهروزی کلاهی داشت که با ارزشترین چیزش بود و یادگار پدر مرحومش بود. او هر جا که می رفت کلاهش را با خود می برد. او بعد از ماه ها فرصت این را پیدا کرد که مسافرت برود. از این رو بلیط اتوبوسی خرید. در میان راه که به شهری رسیده بودند او سرش را از پنجره بیرون کرد تا شهر را خوب ببیند اما باد کلاهش را برد. او از راننده خواهش کرد که نگه دارد اما راننده گفت. توقف در این محل ممنوع است و پس از مدتی نگه داشت وآقای بهروزی پیاده شد. او همه جا را دنبال کلاهش گشت اما آن را پیدا نکرد. آقای بهر...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود -

http://www.omidbahmani.blogfa.com/post-12.aspx

شب بود و باران بود و صاعقه اي خاموش و تو بودي و سايه ي سياهي ات كه بر ديوار خانه ي. مادربزرگ دوران بچگي من افتاده بود. تو بودي و سايه روشنت كه هميشه بر طراحي چهره. ات ميزدم ، تو بودي ،او بود ولي من كجا بودم؟ من همان جا بودم كمي نزديك تر از سايه ات ولي تو نديده بودي آن سايه ي ترس و وحشتي. كه از نبودنت بر من افتاده بود و درازاي آن به قدري بود كه فهميدم پايان شب سيه تاريكتر و. تاريكتر مي شود تا مرا به درون خود بكشد تا بدوم و بدوم و بدوم و بگويم كه شب بود و باران. نشدتكه ي اول،تكه ي دوم، تكه ي سوم.

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود

http://www.omidbahmani.blogfa.com/8706.aspx

وندی می گه:فردا تو مدرسه مسابقه لباس هاست. ام ی می پرسه:آیا تو لباس داری؟ وندی می گه:بله یه لباس دارم.این یه رازه. ام ی می گه:من لباسی ندارم.اصلا من هیچ نظری ندارم. وندی می گه:سلام بن.آیا تو لباسی داری؟ بن می گه:بله من امروز درستش می کنم. ام ی می پرسه:اون چیه؟ بن می گه:ببخشید من نمی تونم بگم.این یه رازه. ام ی می پرسه:اون چی می خواد درست کنه؟ وندی می گه:بن رفت داخل اون رستوران. ام ی می گه:اون نمی تونه تو رستوران یه لباس بخره. ام ی می گه:اون اومد بیرون.قایم شیم. وندی می گه:بن تعدادی بشقاب کاغذی داره. بن می...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود - مهمانی شام

http://www.omidbahmani.blogfa.com/post-11.aspx

لیندی غرولند کنان وارد اداره ی ثبت احوال شد ، واز هفتاد پله که همچون سدی عظیم دربرابرش قدرت نمایی میکردند ،با پاهای کوتاه و مربعی شکل که در کفشی پاشنه بلند بود بالا رفت تا به طبقه ی ششم رسید .او ابتدا مانند موش صحرایی اندکی خم شد و از سوراخ کلید در به داخل نگاه کرد تا. اگر ارباب رجوعی داخل بود فورا پا به فرار بگذارد،ولی خوشبختانه کسی در آن جا جز چند همکار مرد او که خود را با پیراهن پشمی ، شلوار مشکی و. کفش های چرمی واکس نشده آراسته بودند. و چرا های دیگر او دیگر به آخر خط رسیده بود و از این زندگی سرطانی ن...

omidbahmani.blogfa.com

يكي بود،يكي نبود

http://www.omidbahmani.blogfa.com/8912.aspx

لیندی غرولند کنان وارد اداره ی ثبت احوال شد ، واز هفتاد پله که همچون سدی عظیم دربرابرش قدرت نمایی میکردند ،با پاهای کوتاه و مربعی شکل که در کفشی پاشنه بلند بود بالا رفت تا به طبقه ی ششم رسید .او ابتدا مانند موش صحرایی اندکی خم شد و از سوراخ کلید در به داخل نگاه کرد تا. اگر ارباب رجوعی داخل بود فورا پا به فرار بگذارد،ولی خوشبختانه کسی در آن جا جز چند همکار مرد او که خود را با پیراهن پشمی ، شلوار مشکی و. کفش های چرمی واکس نشده آراسته بودند. و چرا های دیگر او دیگر به آخر خط رسیده بود و از این زندگی سرطانی ن...