asalbanoomardazad.blogfa.com
عسل بانو دختر آبادانعسل بانو دختر آبادان - - عسل بانو دختر آبادان
http://asalbanoomardazad.blogfa.com/
عسل بانو دختر آبادان - - عسل بانو دختر آبادان
http://asalbanoomardazad.blogfa.com/
TODAY'S RATING
>1,000,000
Date Range
HIGHEST TRAFFIC ON
Monday
LOAD TIME
0.2 seconds
16x16
PAGES IN
THIS WEBSITE
20
SSL
EXTERNAL LINKS
22
SITE IP
38.74.1.43
LOAD TIME
0.151 sec
SCORE
6.2
عسل بانو دختر آبادان | asalbanoomardazad.blogfa.com Reviews
https://asalbanoomardazad.blogfa.com
عسل بانو دختر آبادان - - عسل بانو دختر آبادان
عسل بانو دختر آبادان
http://www.asalbanoomardazad.blogfa.com/8606.aspx
عسل بانو دختر آبادان. همه چیز در کمتر از یک هفته اتفاق افتاد. از روزی که برای مصاحبه به اتاق آقای مدیر رفتم تا روزی که کلید اتاقی را تحویل گرفتم که روی درش نوشته بود :" واحد کامپیوتر"! خودم هم باورم نمی شد به این سرعت همه چیز تغییر کند. پسرک را فعلا گذاشتم مهد محل کارم. روزی 3-4 ساعت به صورت آزمایشی مشغولم. موقعی که تحویل مربی مهد می دمش ملتمسانه گریه می کند و من تا چند دقیقه از پشت در صدای گریه اش را گوش می دهم تا ساکت شود. سعی می کنم تا رسیدن به اتاق کارم. پوسته مادری را از وجودم می کند و من" دیگری".
عسل بانو دختر آبادان
http://www.asalbanoomardazad.blogfa.com/8604.aspx
عسل بانو دختر آبادان. از اون موقع به بعد چند بار دیگه هم دریا رو دیدم و هر بار دریا همون حس هراس توام با لذت رو در من بر می انگیخت. دریا برای من حکم پدر رو داشت و من درست مثل دختر بچه ای که پدرش رو دوست داره اما از ترس جذبه اش جرات نمی کنه بهش نزدیک بشه و خودش رو در آغوش اون جا بده همیشه از کنار ساحل ساعتها به رقص موجها نگاه می کردم. روز دوم با ماسه های کنار دریا خودش رو مشغول کرد و هر از گاهی خودش رو به سرعت به کنار آب می رسوند کمی آبها رو لگد می کرد و بعد با همون سرعت دوباره بر می گشت. رو از عقب هل بده.
عسل بانو دختر آبادان
http://www.asalbanoomardazad.blogfa.com/post-130.aspx
عسل بانو دختر آبادان. نه عبور خش خش برگهاي زرد بي جان زير كتاني. نه بوي خاك نم خورده بعد از يك بارش خفيف . نه قايم باشك بازي خورشيد صبحدم با ابرهاي بي جان . هيچ كدامش لازم نيست. كافيست اسمش بيايد تا هر پاييز من دوباره عاشق شوم. حس خوبي دارد پاييز. مثل اينكه بعد از يك روز كار دم غروب قدم زنان به طرف خانه برگردي و بداني در خانه يك ليوان چاي گرم و يك آغوش باز ميزباني ات مي كند. پاييز كه بيايد من دوباره عاشق خواهم شد. جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ توسط عسل بانو. ورنه پروردگار شوخ شاعران. این همه آفرینش تو را.
عسل بانو دختر آبادان
http://www.asalbanoomardazad.blogfa.com/8608.aspx
عسل بانو دختر آبادان. کسی می تونه یک راه کاملا عملی برای کسب درآمد از طریق اینترنت توی ایران به من معرفی کنه؟ یکشنبه سیزدهم آبان ۱۳۸۶ توسط عسل بانو. از همه دوستانی که لطف کرده و برای مطلب قبلی یادداشت گذاشتند سپاسگذارم. ضمن اینکه لازم دانستم توضیحاتی بدهم تا دوستانی را از سوء تفاهم دربیاورم. برای خودم و یک سیستم عالی و شبکه ای که مدیرش منم! خوشحال بودم . همه چیز بجز گریه های جدایی علی خوب بود و بر رفق مراد. گفتم لابد عادت خواهد کرد و وقتی که بزرگ شد برایش خواهم گفت چه موقعیت عالیی بود! حتما خواهد پذیرفت&...
عسل بانو دختر آبادان
http://www.asalbanoomardazad.blogfa.com/8607.aspx
عسل بانو دختر آبادان. روزی میان همین چند روز اخیر. سی سالگی ام تمام شد. پیش تر ها فکر می کردم از بازگو کردنش واهمه داشته باشم اما این طور نبود. شاید برای خیلی ها یک جور کابوس باشد وارد شدن به دهه چهارم زندگی! مادرم سی ساله که شد 5 تا بچه داشت . کوچکترینش یک ساله بزرگترنش ده ساله. سی سالگی اش با جنگ و آوارگی عجین شد. شاید حالا اگر از او بپرسم سی سالگی ات چطور گذشت حتی یادش نباشد. از بس که سخت گذشت. فکر می کردم وقتی سی ساله شوم. از شکایت کردن و طلب کاری. ندارد دیگر می توانم حتی هر لحظه از نو متولد شوم.
TOTAL PAGES IN THIS WEBSITE
20
کوچولوهای ناز ما
http://www.rosema.blogfa.com/8810.aspx
زندگی انسان رو عوض میکنه؟ از اون روزها خیلی میگذره.از روزهای پر از دلهره و ضطراب,نگرانی و ترس,ترس از آینده , ترس از ندیده ها , دلهره از پیش آمدها و روبروی با این پیش آمدها. به راستی چیه که آدمها رو اینقدر عوض میکنه؟ این خود آدمها هستن که میخوان عوض بشن؟ یا زندگی آدمها رو بدون اینکه بخوان و بدونن عوض میکنه؟ چقدر از دور شدن از مامان و بابا و خانواده ام دلتنگ و افسرده میشد! چقدر از فکرش هم دلم به درد می اومد! چیزی که هرگز در خودم نمیدیدم. من خودم یکی از اونها هستم. یکی از همون آدمها! دخترم آیسان ( بهاره جون).
کوچولوهای ناز ما - هفت قانون معنوی موفقیت
http://www.rosema.blogfa.com/post-115.aspx
هفت قانون معنوی موفقیت. قبلا همه این کتابها رو خوندم برای بار دوم شروع کردم بخونمشون . تقریبا از اون سالها 10 سال میگذره و برداشتم ازشون یه چیزه کاملا متفاوتیه . میدونید چرا؟ برای اینکه من دیگه اون آدم 10 سال پیش نیسیتم و از این موضوع خوشحالم . خوشحالم از اینکه عوض شدم . خوشحالم از اینکه توی جاد ه ای دارم قدم بر میدارم که فکر میکنم رو به تکامله. تکامل ، آره هدف آفرینش ما. چند تا پست برای خودم و برای هر کسی که وبلاگم رو میخونه میزارم فقط به عنوان یاد آوری و نتایجی از تجربیاتم در این زمینه . رز عزیز ما در ...
کوچولوهای ناز ما
http://www.rosema.blogfa.com/8707.aspx
کم کم رنگ درختها داره یادم میندازه که یک سال دیگه بزرگ شدم . عاشق فصل پاییزم . نمیدونم شاید برای اینکه تولدم تو فصل پاییزه.فصل پاییز استان Ontario هم که حرف نداره. کلی توریست برای دیدن این فصل به اینجا میاین .بخاطر تنوع درختان زیادی که اینجا هست همه جا مثل تابلوی نقاشی میشه. چرا فکر میکنی که همیشه یه چیزی غیر از این که هستی میشی؟ الان از اون روزها سالهای سال میگذره. هزار بار بالا و پایین .هزار فکر و هدف و پیچ و خم و تغییر جهت. نهایت اینجا! از خوشگلای نازم بگم:. به قیمت چند سال سابقه کار؟ نمیدونم شاید هم ...
کوچولوهای ناز ما -
http://www.rosema.blogfa.com/post-114.aspx
حالا دیگه رایانم 3 سال ونیمه شده و رزی خوشگلم 5 سال و نیمه به عبارتی هردو 4 ماه دیگه 4 ساله و 6 سال تموم میشن. رایان: پسر کوچولوی عزیز مهربون و خونسرد مامان که دل همه رو میبره بخصوص وقتی که میخواد جذبه بگیره و اصلا بهش نمییاد. انگشتش رو به سمت مامانش دراز میکنه و میگه : مامان من تا عصبانی نشدم به من اجازه بده کامپیوتر بازی کنم و الا دعوات میکنم هاااااااااااااااا! خدا جون شکرت . شکرت که پسرم رو دوباره به من برگردوندی. خدایا همه بچه ها رو برای مادر پدراشون حفظ کن. ساعتها باهم این خواهر و برادر بازی می کنن ...
کوچولوهای ناز ما - زندگی انسان رو عوض میکنه؟
http://www.rosema.blogfa.com/post-113.aspx
زندگی انسان رو عوض میکنه؟ از اون روزها خیلی میگذره.از روزهای پر از دلهره و ضطراب,نگرانی و ترس,ترس از آینده , ترس از ندیده ها , دلهره از پیش آمدها و روبروی با این پیش آمدها. به راستی چیه که آدمها رو اینقدر عوض میکنه؟ این خود آدمها هستن که میخوان عوض بشن؟ یا زندگی آدمها رو بدون اینکه بخوان و بدونن عوض میکنه؟ چقدر از دور شدن از مامان و بابا و خانواده ام دلتنگ و افسرده میشد! چقدر از فکرش هم دلم به درد می اومد! چیزی که هرگز در خودم نمیدیدم. من خودم یکی از اونها هستم. یکی از همون آدمها! دخترم آیسان ( بهاره جون).
کوچولوهای ناز ما
http://www.rosema.blogfa.com/8709.aspx
روی مبل نشستم و از پنجره به بارش آروم آروم برفها که از آسمون بروی زمین میبارند تماشا میکنم.بچه ها هر دوشون مثل دو تا فرشته کوچولو خوابیدن و همسر عزیزم هم فکر کنم کنار رایان خوابش برده چون که به قرار گاه نیومده.قرارگاهمون بعد خوابوندن بچهها پایین روی مبل روبروی تلویزیونه دوتا چایی گرم و یه فیلم. از کلک زدن های رز کوچولو که خودش رو تو دل مامیش بیشتر جا کنه. کپی کردن های رایان هر چی رز میگه بلافاصله اونهم ادای رز رو در میاره. به عزیز جونم گفتن های رزی که نمیدونم ازکجا این کلمه رو یاد گرفتته! همیشه همینجوری ...
کوچولوهای ناز ما
http://www.rosema.blogfa.com/8801.aspx
نوشته شده در پنجشنبه ششم فروردین ۱۳۸۸ساعت 8:13 توسط مونا. رز عزیز ما در 6 مهر ماه سال 1383 در شهر کیچینر کانادا پا به این دنیا گذاشت و زندگی و خونه ما رو با وجودش گرمتر و با نشاط تر کرد.رایان فقسلی رو هم خدا دوسال بعدش 10 شهریور 1385 در همون شهر کیچینر کانادا بهمون هدیه کرد. البته قرار بود که سوم مهر به دنیا بیاد که کوچولوی ما طاقتش سر اومد و زودتر به ما پیوست. مامان رز و رایان اینجا راجب مراحل رشد رز و رایان، شیرین کاریهاشون، خاطرات تلخ و شیرین و گاهی از احساسهای خودش مینویسه . دخترم آیسان ( بهاره جون).
کوچولوهای ناز ما -
http://www.rosema.blogfa.com/post-116.aspx
سلام دوست من مرد زندگی. پری دریای. آفتابگردون. با ناامیدی سراغ بابای فردا و مرد زندگی و ملودی عزیز و روبین عزیزم و.یاشار و درنا عزیز. یادش بخیر مرد زندگی که هر روز اسم وبلاگش رو عوض میکرد. یه روز میشد بالتازار . اولش از مرد کوچک شروع کرد. چقدر دوست داشتم ببینمش وقتی که اتفاقی یادم نمیاد کجا؟ تو یکی از این مسابقه های که می گذاشت حدس بزنیم که هر کس چه شکلیه ،دیدمش درست مثل شکلی بود که تصورش میکردم. فکر کنم که اصلا اونجورهایی که فکر میکردم هم معنوی نیستم. از دختر گلی و شاهزاده بگم. دلم برای همتون تنگ شده.
کوچولوهای ناز ما
http://www.rosema.blogfa.com/8805.aspx
سلام به دوستای خوبم و وبلاگ خاک خورده ام. خیلی وقت بود که ننوشتم ولی خیلی دلم میخواست بیام و بنویسم.خیلی وقتهام پر بود این فیس بوک حسابی ما رو مشغول خودش کرده. ولی خداییش اینجا رو هرگز فراموش نخواهم کرد. از خودم یا بچه ها؟ بچه ها که قربون جفتشون برم روز به روز شیرین تر و با نمک تر میشن .عاشق همه شیطونیی هاشونم که هر روز مدلش فرق میکنه. البته بگم ها یه روزهایی هم واقعا کم میارم. رایان عزیزم ۱۲ روز دیگه سه سالش میشه. آره سه ساله کی باورش میشه؟ دو هفته دیگه مدارس باز میشن و تابستون کوتاهمون تموم میشه. ک...
TOTAL LINKS TO THIS WEBSITE
22
عسل بانو77
از دوستان عزیزی که به این وبلاگ اومدن تقاضا میکنم به آدرس زیر رفته و در آنجا نظر گذاشته این وبلاگ پس از یک هفته حذف خواهد شد و دوستانی که لینک این وبلاگ را در سایت خود دارند تقاضا میشود آن را اصلاح کرده و بروز رسانی کنند. Http:/ hestanha74.blogfa.com/. یکشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۴. من وبلاگ مو کامل میخوام خو. یه سال از مطالبم پاک شده. امیدوارم هرچه زود تر بلاگ فا درست شه. چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴. سلام دیگه گرفتاریم تموم شد. از فردا به همتون سر میزنم. چهارشنبه دهم تیر ۱۳۹۴. دوشنبه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۲.
فصل تنهائی
نشنو از نی، نی حصیری بینواست بشنو از دل،دل حريم کبرياست. گاهی خیال میکنم روی دست خدا مانده ام. خسته اش کرده ام! خودش هم نمی داند با من چه کند! نوشته شده در چهارشنبه 12 بهمن1390ساعت 0:36 قبل از ظهر توسط سایه. در این انجماد نگاههای سرد، دلم برای جهنمت. نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن1390ساعت 7:4 بعد از ظهر توسط سایه. از تنهائی گریزی نیست. بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند. نمیخواهم کسی شال گردن اضافی اش را دور گردن آدم برفی احساسم بیندازد! نوشته شده در شنبه 24 دی1390ساعت 0:4 قبل از ظهر توسط سایه. روی تختت امشب ،.
ღღ عسل بانو ღღ
ღღ عسل بانو ღღ. یه جمله ی حسابی از دکتر حسابی. حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است*. هرچه توان انسان کمتر باشد ادعای او بیشتر است*. و هرچه توان انسان بیشتر باشد ادعای او کمتر است*. را به همه دوستان عزیزم تبریک میگم. خدایا خیلی دوست دارم. نوشته شده در سه شنبه هفتم مرداد 1393ساعت 0:54 توسط نادیا. خدایا . . ! گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک ،. این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک . . . این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور . . . گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم. و به بادش ندهیم. و تو چون قایقی فر...
عسل بانو
به عسل بانو خوش آمدین. خوشحالم که دوستانی مثل شما دارم. مهرداد صالحی گل افشانی. ﻣﻬﺮﺩﺍﺩ ﺻﺎﻟﺤﯽ ﮔﻞ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ. ترا من جستجو کردم. میان خود و تنهایی ترا من جستجو کردم. عجب می سوختم اما،دلت را آرزو کردم. تمام لحظه هایم را کنار آرزو هایم. نشستم با دلی غمگین،به دردم باز رو کردم. نماندی در میان گلستان آرزو هایم. نبودی با خیالت لحظه ها را گفتگو کردم. شکستم مردم از دست رفیقان دغل بازم. که هر شب بغض پنهانی دمادم بر گلو کردم. همیشه خاطرت مانده بیاد قلب سرد من. قیامت تا دلم را با دلت چون روبرو کردم. مهرداد صالحی گل افشانی.
عسل بانو دختر آبادان
عسل بانو دختر آبادان. نه عبور خش خش برگهاي زرد بي جان زير كتاني. نه بوي خاك نم خورده بعد از يك بارش خفيف . نه قايم باشك بازي خورشيد صبحدم با ابرهاي بي جان . هيچ كدامش لازم نيست. كافيست اسمش بيايد تا هر پاييز من دوباره عاشق شوم. حس خوبي دارد پاييز. مثل اينكه بعد از يك روز كار دم غروب قدم زنان به طرف خانه برگردي و بداني در خانه يك ليوان چاي گرم و يك آغوش باز ميزباني ات مي كند. پاييز كه بيايد من دوباره عاشق خواهم شد. جمعه سی و یکم شهریور 1391 توسط عسل بانو. اولین روز مدرسه رفتن ما. من من خوشتیپ جیگر مامان.
رویایی که هنوز با منه
رویایی که هنوز با منه. متاسفم که اینجا رو تعطیل کردم! از شما دوستای عزیز که به یاد من بودید، متشکرم. و عذر می خوام. نوشته شده در یکشنبه پانزدهم مرداد 1391ساعت 14:27 توسط عسل بانو.
نامه های پست نشده
نامه های پست نشده. دل ما رفته مهمانی! ساعت ٢:٠۸ ق.ظ روز شنبه ٥ بهمن ،۱۳۸٧. کسی آمد که حرف عشقو با ما زد. دل ترسوی ما هم دل به دریا زد. به یک دریای طوفانی. دل ما رفته مهمانی. از دور پیدا نیست. یه عمری راهه و. در قدرت ما نیست. باید پارو نزد ، وا داد. باید دل رو به دریا داد. هر جا دلش خواست. به هر جا برد. به امیدی که ساحل داره این دریا. به امیدی که آروم میشه تا فردا. به امیدی که این دریا فقط شاماهی داره. نمی بینی شباشو بی ستاره. دل ما رفته مهمانی. به یک دریای طوفانی. باید پارو نزد وا داد. ساعت ۱£...
LOVE ME ..H...
LOVE ME .H. امشب بد جور داغونم.تازه فهمیدم ک خواننده ی مورد علاقم رفت واسه همیشه. خدایا این چه شانسیه که ب من دادی اخه.هرکیو دوس دارم ازم میگیریش. مرتضی پاشایی تنها خواننده ای بود که من واقعا از عمق وجوودم دوسش داشتم.خدا رحمتش کنه. جمعه بیست و سوم آبان 1393 ] [ 20:54 ] [ ASAL ] . بعداز ظهر حمید بم زنگ زد و همه چیو واسم توضیح داد.تصمیم داشتم تموم کنم رابطمونو.ولی دله دیگه کاریش نمیکرد. الانم باهاش قهر کردم.شا جا من بودین چیکار میکردین.اینو میدونم ک اگه خودش بود دیگه حتی نگامم نمیکرد. یعنی دیگه دوسم داره؟
....عاشقانه.عکس....
نوشته شده در Mon 17 Jan 2011. نوشته شده در Mon 17 Jan 2011. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Thu 20 May 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 6 Apr 2010. نوشته شده در Tue 30 Mar 2010.
شب آفتابی
هفتم مهر 1393 ساحل. دانستن گاهی برایت محدودیت می آورد دوست جان بهتر است ندانی . میدانم از ابتدا هم نخواستی که بدانی پس متهمم نکن! معرفت همیشه آموختنی نیست . دوازدهم خرداد 1392 ساحل. خوبی روزگار گذران بودن است بگذریم . سال نو مبارک دوستان. سی ام اسفند 1391 ساحل. اين همه دلگير بودن از زندگي. اين همه خستگي و سر در گمي. پانزدهم مهر 1391 ساحل. چیزی تازه اگر یافتید. بر این دو اضافه کنید. باز شود این در گمشده بر دیوار . دکتر علیرضا نوری زاده. در انتهای کشتزاری گم مترسکی آتش زدم(برهود). متولد ماه مهر (رضا آسمانی).