ATENASHOKOLAT.BLOGFA.COM

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه

http://farsima-lovestory.blogfa.com/8904.aspx

استاد اعلام کرد که کلاس به پايان رسيده . کتاب و جزوه هامو توي کيفم گذاشتم و همراه بقيه دانشجويان از کلاس بيرون آمدم ، از محوطه گذشتم و از دانشگاه خارج شدم که صدايي از پشت سر منو متوقف کرد . برگشتم و ديدم بهزاد پشت سرم ايتساده . بهزاد يکي از دوستان و همکلاسيهام بود که بيشتر از بقيه باهاش صميمي بودم ، البته بهتره بگم تنها دوستم در دانشگاه به حساب ميامد . بهزاد : با اين سرعت کجا ميري آقاي نابغه ، نکنه با زيد ميدات قرار داري؟ خنديدم و گفتم : نه بابا منو چه به اين کارا ، داشتم ميرفتم خونه . بهزاد : اوه ، چيه ...

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه -

http://farsima-lovestory.blogfa.com/post-8.aspx

بهزاد : گقتي اسمه دختره چيه؟ پارميدا ، يعني اين اسم رو من روش گذاشتم . بهزاد با تعجب : يعني چي؟ مگه خودش اسم نداشت؟ نميدونم ، خودش ازم خواست براش اسم انتخاب کنم . بهزاد : چه جالب تا حالا اينجوريشو نديده بودم . من هم همين طور . بهزاد : خب چه شکليها هست . خوشگل يا نه؟ آره ، خيلي خوشگله . بهزاد : از اون تيريپ لاواست يا فاکها؟ تيريپه لاوه لاو . بهزاد : پس اين طور که تو ميگي بايد به عقل دختره شک کرد! با تعجب گفتم : براي چي؟ بهزاد : براي اينکه بين اين همه پسر خوش تيپ و خر پول ، اومده به تو عتيقه گير داده که چي؟

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه -

http://farsima-lovestory.blogfa.com/post-1.aspx

این داستان ها رو بخونید و عاشقی رو یاد بگیرید:. ۱مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم. مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره. زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم. مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری. زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی. مرد جوان: منو محکم بگیر. زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری. مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه -

http://farsima-lovestory.blogfa.com/post-3.aspx

که زانو می زنم درآن. ودعامی خوانم که دوست بیاید. علف های کاشی حیاط. و مطبخی با ظرف های رازآمیز. چای می خورده ای و عکسی. قاب شده شاید که کسی ازتو به یادگار برتاقچه می گذارد. که هر چه قدر. تورا فریاد کردم نشنیدی. و تنهایی دردی ست بی صدا که در سکوت می پوسد. نوشته شده در چهارشنبه دوم تیر ۱۳۸۹ساعت 12:47 توسط Farsima. I checket my pocket,I found nothing.I checket my wallet,I found a few coins.Then,I checket my heart.I found a dear friend like u and I realized How am I rich. تبادل لینک خودکار دانلودپا.

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه - بی کس

http://farsima-lovestory.blogfa.com/cat-4.aspx

مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:. اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی. مرد ایستاد و در همان لجظه اجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:. مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.بازم نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد من فرشته نگهبان تو هستم. مرد فکری کرد و گفت:. گيرنده : همسر عزيزم. خدا خواس...

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه -

http://farsima-lovestory.blogfa.com/post-5.aspx

بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود. اهل زمين نبود نمازش شكسته بود. برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود. تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود. بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود. چشمان او كه دائما از اشك شسته بود. بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت. عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود. بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر. پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود. نوشته شده در چهارشنبه دوم تیر ۱۳۸۹ساعت 13:25 توسط Farsima. تبادل لینک خودکار دانلودپا. دانلود جدید ترین موزیک ویدیو ها. كسب درآمد 100% مطمئن و تضميني از اينترنت.

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه - تنها

http://farsima-lovestory.blogfa.com/cat-3.aspx

مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:. اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی. مرد ایستاد و در همان لجظه اجری از بالا افتاد جلوی پاش.مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دوروبرشو نگاه کرد اما کسی رو ندید.بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد.به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:. مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد.بازم نجات پیدا کرد.مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد من فرشته نگهبان تو هستم. مرد فکری کرد و گفت:. گيرنده : همسر عزيزم. خدا خواس...

farsima-lovestory.blogfa.com

عاشقانه -

http://farsima-lovestory.blogfa.com/post-7.aspx

وقتی کسی رو دوست داری. وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی. حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی. به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی. رو همه چی خط بکشی،حت ی رو برگ زندگی. وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه. فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه. قید تموم دنیارو به خاطر اون می زنی. خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی. حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم. ام ا صداشو بشنوی ، شب از میون دوتا سیم. حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو. فقط خدا نکرده اون ، یه وقت بهت نگه برو. غرورتو بشکنی و باز خودتو ...