ATROBAT.BLOGFA.COM

tardast.blogfa.com

تردستی - وقتی که نگاهش به نگاهی افتاد

http://www.tardast.blogfa.com/post-58.aspx

وقتی که نگاهش به نگاهی افتاد. وقتی که نگاهش به نگاهی افتاد. فریاد زد و شعله آهی افتاد. لبخند نزن حادثه خوبی نیست. از چاله در آمد و به چاهی افتاد. نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۰ساعت 2:10 توسط حسین کریمی. بدون تو که منی ما نمی شود هرگز. چشمانم اگر تو را نبیند، خواب است. یک شهر، به روی دوش، جانی را برد. وقتی که بخندی، تن من میرقصد. گاهی به خدا، به دور می اندیشم. ما دغدغه شکم خوراندن داریم. ساحل شدم و چشم به راهت هستم. ابرم که پر از شعر شده، می بارم. سید حمید موسوی زاده. نغمه های ترک خورده.

tardast.blogfa.com

تردستی -

http://www.tardast.blogfa.com/post-61.aspx

معصومیت سفیدت در زیر سیاهی چادر. جیغ میزند رنگی شدن ماشین را از اگزوز جلویی. تهران که خانه زیاد دارد چرا تو خالی هستی. تهران که ماشین دارد چرا تو بوق میزنی. دست تهران که زیاد است چرا تو درازش کردی. تهران که بدهکار است چرا تو طلب داری. تهران که پنجره زیاد دارد چرا اتوبوس من پنجره نداشت. نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم مهر ۱۳۹۰ساعت 13:35 توسط سید حمید موسوی زاده. بدون تو که منی ما نمی شود هرگز. چشمانم اگر تو را نبیند، خواب است. یک شهر، به روی دوش، جانی را برد. وقتی که بخندی، تن من میرقصد. سید حمید موسوی زاده.

tardast.blogfa.com

تردستی

http://www.tardast.blogfa.com/author-tardast1.aspx

کوزت سطل پر از ضجه هایش را از چاه نتردام بالا می کشد. لحظه ای دیگر خدا اینجا نیست. و در تاریکی های جنگل. ورن، نفست را برای چند لحظه ی دیگر حبس نکن! خدا اگر مرد بود با ما زندگی می کرد. نوشته شده در شنبه بیست و دوم خرداد 1389ساعت 1:11 توسط سینا عطایی. که هیاهوی مرده است. سراب کفشهایش را جفت می کند. نوشته شده در جمعه هفدهم مهر 1388ساعت 16:15 توسط سینا عطایی. صدای فاصله ها تو را می خوانند. جاده تا پشت کوچه بن بست کشیده شده است. و شب پشت در به انتظار نشسته. جیغ قطار گلوی سکوت را پاره می کند. خود را می خورم.

tardast.blogfa.com

تردستی

http://www.tardast.blogfa.com/author-tardast.aspx

بدون تو که منی ما نمی شود هرگز. بدون تو که منی، ما نمی شود هرگز. گذشتن از دل دریا نمی شود هرگز. بدون حال و هوایت همیشه تنهایم. دلم کنار تو تنها نمی شود هرگز. پلنگ زخمی دشتم، تو ماه من هستی. شبم بدون تو زیبا نمی شود هرگز. خدا گره زده من را به گیسوانت، چون. به دست هر بشری وا نمی شود هرگز. هزار قطعه شعرت درون من جاریست. که صفحه صفحه آن تا نمی شود هرگز. نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم مهر 1392ساعت 11:50 توسط حسین کریمی. چشمانم اگر تو را نبیند، خواب است. چشمانم اگر تو را نبیند، خواب است. نوشته شده در جمعه نهم...

tardast.blogfa.com

تردستی - یک شهر، به روی دوش، جانی را برد

http://www.tardast.blogfa.com/post-65.aspx

یک شهر، به روی دوش، جانی را برد. تقدیم به یکی از مردان بزرگ تاریخ شهرم. یک شهر، به روی دوش، جانی را برد. تاریخچه ای پر از معانی را برد. با مهر قدم زد و به آخر که رسید. پاییز تمام مهربانی را برد. نوشته شده در یکشنبه هفتم آبان 1391ساعت 1:1 توسط حسین کریمی. بدون تو که منی ما نمی شود هرگز. چشمانم اگر تو را نبیند، خواب است. یک شهر، به روی دوش، جانی را برد. وقتی که بخندی، تن من میرقصد. گاهی به خدا، به دور می اندیشم. ما دغدغه شکم خوراندن داریم. ساحل شدم و چشم به راهت هستم. ابرم که پر از شعر شده، می بارم.

tardast.blogfa.com

تردستی - ما دغدغه شکم خوراندن داریم

http://www.tardast.blogfa.com/post-62.aspx

ما دغدغه شکم خوراندن داریم. ما دغدغه شکم خوراندن داریم. هر روز بساط دل شکاندن داریم. در قصه انتظارمان هر جمعه. عادت به دعای ندبه خواندن داریم. نوشته شده در جمعه نهم تیر ۱۳۹۱ساعت 14:18 توسط حسین کریمی. بدون تو که منی ما نمی شود هرگز. چشمانم اگر تو را نبیند، خواب است. یک شهر، به روی دوش، جانی را برد. وقتی که بخندی، تن من میرقصد. گاهی به خدا، به دور می اندیشم. ما دغدغه شکم خوراندن داریم. ساحل شدم و چشم به راهت هستم. ابرم که پر از شعر شده، می بارم. سید حمید موسوی زاده. نغمه های ترک خورده.

gharibane.persianblog.ir

غریـبـــــــــــــــانه

http://gharibane.persianblog.ir/1391/6

و آمدیم که عاشق شویم و. درگذریم. شبیه سایۀ باران شبی که واژه چکید. غزل شد و به گلویی همیشه تلخ دوید. و بغض بود که بارید از آسمان آن شب. و شعر بود، که تا انتهای کوچه رسید. رسید زیر درختی که برگهایش را. به فصلی از غم توفانی خدا بخشید. و فصل فصل خزان شد، که شعر بوی تو داد. و فصل، فصل خزان شد که شعر. خواب تو دید. پی نوشت: دلم گرفته ازین روزهای مردابی. برای پنجره ام ابر باش و. باران باش. Www night Skin . ir. حریف شب شراب کهن! خوشا دوباره، خوشا با تو، باتو جام زدن! 171;خدای را مددی ای رفیق ره!

gharibane.persianblog.ir

غریـبـــــــــــــــانه

http://gharibane.persianblog.ir/1391/7

و آمدیم که عاشق شویم و. درگذریم. بی برگ. مثل. بی واژه حس کرد. دلتنگی پردرد این است. خزان بی نهایت سرد. از بی برگی شعر. فردای بی فریاد بی شبگرد. پی نوشت: باران که ببارد واژه های خیسم را توی گلدان می کارم و پشت پنجره می گذارم. فردا صبح آفتاب که بتابد، از انتظار من. شعر می روید و تو دوباره می خوانی. از کوچه ای که کوچ تو، پاییزش کرده بود. آغوش بگشا لحظه ای،. آغوش باران خوردۀ یک مرد این است. Www night Skin . ir. حریف شب شراب کهن! خوشا دوباره، خوشا با تو، باتو جام زدن! 171;خدای را مددی ای رفیق ره!