azamkaramloo.blogfa.com

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - طلوع ماه

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-15.aspx

تحملی ناگزیر می خواهد این همه دوری. حوصله کن سوگلی صبور. طلوع ماه نزدیک است. ما به آینه قول داده ایم. باید ذکر بگوییم تا دعوت انعکاس کامل شود. حالا همه چیز را کنار خود آورده ای. و چشم به آسمان دوخته ای. تا مبادا از کف برود این لحظه. اینجا هم همه چیز هست. آینه ، قرآن ، ظرفی آب ، تسبیح ، شمع ، دیوان حافظ ،. و انتظاری از جنس علاقه. انتظار تا طلوع ماه امشب. تو در قرص آن مرا ببینی ومن تورا. حوصله کن سوگلی صبور من. طلوع ماه نزدیک است. تو مرا می پایی. که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم. همچنان خیره به تو می نگرم.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - بخشی از شعر بلند "ترانه ی باران " از کتاب " ترانه ای ازمیان آوازهای تو "

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-18.aspx

بخشی از شعر بلند ترانه ی باران از کتاب ترانه ای ازمیان آوازهای تو. یادم هست که برای اولین بار. تورا در آواز رویایی دانه باران های ریز. زیر چتر آسمان خیس دیدم. به گمانم از همان لحظه بود. که دیوانه ی باران شدم. من از طغیان عشق هیچ نمی دانستم. فقط بی خبر از هرچه بودنی. ساده از کنار همه چیز می گذشتم. دیگر گونه طرحی بود و دیگر گونه آرامشی ، شیرین . به رسم همانان که از دیدار گلی شکوفا می شوند. و اندیشه را نابخود در هوای تو یافتم. چونان پروازگری بی قرار که از جنس زمان هیچ نمی داند. از تمامی بودن خویش گذشتم.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - یاد

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-17.aspx

تقدیم به سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام ). امشب به یادت ماه را در خانه مهمان می کنم. هر درد پر اندوه را مستانه درمان می کنم. یا در خودم می سوزم و آتش به هستی می زنم. یا هرچه هست و نیست را در سینه پنهان می کنم. امشب به یادت تا سحر مست و غزلخوان می شوم. پیمانه ای می نوشم و همرنگ مستان می شوم. در طرح خود نقش تو را همچون مسیحا می کشم. نام تو را می گویم و همراه باران می شوم. امشب به یادت مرغ دل در سینه غوغا می کند. زخم هزاران آه را با ناله سودا می کند. سرگشته و شوریده در کنج زوایای قفس.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - وجدان

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-16.aspx

هردو به نفس نفس افتاده بودند اما هیچ یک حاضر نبود بایستد. دزد نمی خواست تسلیم شود و پاسبان پیر هم می خواست در روزهای پایانی خدمتش سربلند باشد . حالا برای دزد بهترین موقعیت بود . بایدفرار میکرد . آهسته از کنار پاسبان گذشت و بعد شروع به دویدن کرد . سر کوچه که رسید ایستاد و نگاهی به پشت سرش انداخت . پاسبان همانجا افتاده بود . دیگر انگیزه ای برای فرار نداشت . از جیب خود سکه ای بیرون آورد . با عجله به طرف اتاقک تلفن رفت و شماره ی اورژانس را گرفت . تو مرا می پایی. که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/9009.aspx

تحملی ناگزیر می خواهد این همه دوری. حوصله کن سوگلی صبور. طلوع ماه نزدیک است. ما به آینه قول داده ایم. باید ذکر بگوییم تا دعوت انعکاس کامل شود. حالا همه چیز را کنار خود آورده ای. و چشم به آسمان دوخته ای. تا مبادا از کف برود این لحظه. اینجا هم همه چیز هست. آینه ، قرآن ، ظرفی آب ، تسبیح ، شمع ، دیوان حافظ ،. و انتظاری از جنس علاقه. انتظار تا طلوع ماه امشب. تو در قرص آن مرا ببینی ومن تورا. حوصله کن سوگلی صبور من. طلوع ماه نزدیک است. حالا تمام کلمات ، مرطوبند. آرزوی جاری شدن ، بذر باران کاشته است. که مبادا دل...

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/9109.aspx

تقدیم به سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام ). امشب به یادت ماه را در خانه مهمان می کنم. هر درد پر اندوه را مستانه درمان می کنم. یا در خودم می سوزم و آتش به هستی می زنم. یا هرچه هست و نیست را در سینه پنهان می کنم. امشب به یادت تا سحر مست و غزلخوان می شوم. پیمانه ای می نوشم و همرنگ مستان می شوم. در طرح خود نقش تو را همچون مسیحا می کشم. نام تو را می گویم و همراه باران می شوم. امشب به یادت مرغ دل در سینه غوغا می کند. زخم هزاران آه را با ناله سودا می کند. سرگشته و شوریده در کنج زوایای قفس.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - خواب لحظه ها

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-24.aspx

شاید حلول این ماه تازه. سرانجام بی قراری ام باشد - نمی دانم -. اما خوابها گواهی می دهند. که گاهی ماه ، به معجزه ی یک نگاه ، خورشید می شود. از کتاب : پرسه در کوچه های شعر / دفتر دوم /. نوشته شده توسط محمد (محسن) سعیدالسادات در چهارشنبه نهم بهمن 1392 و ساعت 19:22. تو مرا می پایی. که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم. همچنان خیره به تو می نگرم. حرف احساس دلم را. وبه من فرصت پرواز دهی. نوشته های به یاد ماندنی. رودخانه ی نقره ای. حرفهای نگفته ام با تو. دیر آمدی ری را. ما آریایی هستیم . اتاقی از آن خود.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - خواب لحظه ها

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-19.aspx

من خواب این لحظه را دیده ام قبلا. می دانم آخر این مکث چه می شود. تو چند لحظه سکوت می کنی. بعد همان طور که سرت پایین است ، چیزی می گویی. مثلا این که : " دیر است و باید بروم ". یک قمری زخمی ، کنار پای تو می افتد. و تو میخکوب می شوی. قمری ، بال بال میزند. تو اشک می ریزی. ومن در نگاه خیس تو غرق می شوم. از کتاب : پرسه در کوچه های شعر/دفتر دوم. نوشته شده توسط محمد (محسن) سعیدالسادات در چهارشنبه نهم بهمن 1392 و ساعت 19:10. تو مرا می پایی. که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم. همچنان خیره به تو می نگرم.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - خواب لحظه ها

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-21.aspx

من خواب این لحظه را دیده ام قبلا. خوب گوش کن . صدای پایی را خواهی شنید. که سالها در انتظارش گوش خوابانده ای. بعد ، همانطور که ایستاده ای. دستهایت را مثل لحظه های دعا بالا می بری. و زیر لب چیزی میگویی. مثلا اینکه : " من خدا را دیده ام شبی در رویا ". هزار پروانه ی سپید. گرد تو می چرخند. و تورا می بوسند. محمد (محسن ) سعیدالسادات. از کتاب: پرسه در کوچه های شعر دفتر دوم. نوشته شده توسط محمد (محسن) سعیدالسادات در چهارشنبه نهم بهمن 1392 و ساعت 19:13. تو مرا می پایی. که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم.

forsateparvaz.blogfa.com

فرصت پرواز - خواب لحظه ها

http://www.forsateparvaz.blogfa.com/post-20.aspx

که دیشب هم آن پرنده ی عاشق. تنها به ایوان خانه آمد. و هرچه کرد نتوانست در آواز خود ، تازه شود. فقط تا فردا . دوباره خانه پر از صدای علاقه می شود. من خواب آن لحظه را دیده ام. از کتاب:پرسه در کوچه های شعر / دفتر دوم. نوشته شده توسط محمد (محسن) سعیدالسادات در چهارشنبه نهم بهمن 1392 و ساعت 19:11. تو مرا می پایی. که مبادا دل خود را به تو تحمیل کنم. همچنان خیره به تو می نگرم. حرف احساس دلم را. وبه من فرصت پرواز دهی. نوشته های به یاد ماندنی. رودخانه ی نقره ای. حرفهای نگفته ام با تو. دیر آمدی ری را.