BACHEHAM.BLOGSKY.COM

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-245.aspx

ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود. بعد از گذشت يكسال و اندي برگشتم. گشتم تو لينكها انگاري خيلي از دوستهاي وبلاگي ديگه نمينويسن و نيستشون. اين مدت نبودم به دلايل زيادي، از همتون معذرت ميخام كه بيخبر و يهويي رفتم. اين مدت روزهاي خوب زيادي داشت ، اتفاقات خيلي خوبي افتاد اما همونقدر و شايد خيلي بيشتر از اتفاقات خوب ، شاهد اتفاقاي بد بودم. سخت بهم گذشت، خيلي خيلي سخت گذشت. اينارو گفتم كه دليل نوشتن تيتر مطلب رو بدونيد. اينه روزگار من ، كارم شده تحمل و تحمل و تحمل. ميخاهيم روزگار بانوييمان را بنويسيم. لبخند ...

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - در جستجوي چشم پزشك

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-254.aspx

در جستجوي چشم پزشك. سلام خدمت دوستان گلم خوبين همه؟ امروز دربه در دنبال چشم پزشك بودم وقتي من هستم دكتر نيست دكتر هست من نيستم. وضعيتيه اصن اذيتم چشمم درد داره ، تار ميبينم و سوزش داره اعصاب زير صفر يعني. پريناز عزيزدل بانو علت بيماري را پرسيده بودي بيا تا برايت بگويم ازاين داغ دل. موقع اربعين ميليون ميليون ادم بود كه ميومد از مرزهاي اينجا ميرفت عراق زيارت به معناي واقعي شهر تخليه شده بود همه رفتن وقتي برگشتن انواع و اقسام بيماريها رو با خودشون اوردن و انواع و اقسام بيماريها بود كه شيوع پيدا كرد.

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - يلدا و چندروز بعد

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-250.aspx

يلدا و چندروز بعد. خواهرجان يكشنبه تشريف آوردند ، صبح پاشدم باسلوق درست نمودم ، اون كسي. كه دستورشو فرستاده بود يه نكته ي خيلي خيلي مهم رو نگفته بود و همون كار رو خراب كرد ، خيلي تلاش كردم اما درست نشد. گذاشتمش تو يخچال از يكي از دوستان پرسيدم نكته ش رو گفت و شب درستش نمودم و عجب چيزي شد. باسلوق شكل هندونه چقد ناز و خوشگل بود. خودم كه خيلي خوشم اومد. تو گروه و ا ت س آ پ كه گفتم با دوستان دوران دبيرستان هستم ، يكيشون هي فرت و فرت پيام ميداد كه نبايد يلدا بگيرين و خوبيت نداره و از اين حرفا. روي پرده كعبه ي...

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - مهمونداري پشت سرهم

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-248.aspx

اين چندروز را بانو چگونه گذراندي؟ به نام خدا مهمونداري! پنج شنبه پدر و مادر عروس جانمان به كاخ آمدند و اينجانب مهمونداري نمودم. جمعه عصر فك و فاميل بابا اومدن تا شنبه عصر مهمون ما بودن اينجانب مهمونداري نمودم. همين كه رفتن خاله و دخترخاله اومدن با بچه دخترخاله و اينجانب مهمونداري نمودم. اما دوشنبه واسه شام چندين نفر مهمون داشتيم و اينجانب مهمونداري نمودم. هنوز سلام ننموده از خاله جان خداحافظي كرده به كاخ بازگشته و روانه مطبخ شده و از ايشان پذيرايي نموديم. اون يكي آب ريخت رو فرش. اون يكي گاز ميگرفت. اين د...

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - احوالات بانويي گزارش مي شود

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-253.aspx

احوالات بانويي گزارش مي شود. اين مدت نبودم اتفاقهاي زيادي افتاده بود. اوليش كه كلي هم اذيت شدم يه بيماري چشمي بود، يكماهي عفونت چشمي و درد داشتم ، روزاي بدي بود. هنوزم اگه گرما به چشمم بخوره عود ميكنه ، دكتر جان فرمودند دوره درمانش طولانيه. ديگه اينكه يكماهي حدودا مهمونداري داشتم مامان و بابام يه سفر زيارتي رفته بودند. روزاي خوبي بود دوست داشتم. ديگه اينكه يكي كه اومده بودم اينجا نوشته بودم از دستش ناراحتم و كلي گله كرده بودم اومده كامنت گذاشته و توضيح داده كه چرا اينجوري شده. آسمان دل همايونيمان ابريست.

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - بيسكوييت هندونه اي

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-249.aspx

چهارشنبه عصر يه سر رفتم پيش يكي از دوستاي قديمي كه باردار بود و اومده بود خونه پدرش. بعد از مدتها ديدمش كلي حرف زديم و گفتيم و خنديديم وقتي داشتم از خونشون ميومدم بيرون فك اينجانب درد مينمود. يه مقدار وسايل شيريني پزي خريده بودم ، پنج شنبه يه بيسكوييت ساده شكري درست كردم موقع بيرون اوردن سيني از فر سيني از دستم ليز خورد چون خيلي عجله ميكردم و چسبيد به دست چپم و بدجور دستم سوخت. از شدت درد چنان جيغي كشيدم يعني آسمانيهاااا منتظر بودم هر آن همسايه بيان كه خوشبختانه كسي نيومد. عشق من عاشقم باش.

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - بي حوصله . نگران

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-246.aspx

بي حوصله . نگران. فكر ميكردم شايد چندين ماه بگذره و هيچ كدوم از دوستهاي قديمي اينجا نيان ، چقد خوشحال شدم كه قسمت مديريت وبلاگ رو وا كردم ديدم يه نظر هست و يكي از دوستهاي قديمي بود. حس شيريني بود، مرسي از پريناز عزيزمان. نميدونم چه سري شده كه هركس از دوستام همچين يه نمور دلش ميگيره با من حرف ميزنه كلي متحول ميشه و اوضاعش خوب ميشه ، اين حرف رو خودشون ميگن نكه فكر كنيد اينجانب بسيار خودشيفته ميباشيم. اما نكته اينجاست كه من كلي به بقيه انرژي و ايده ميدم اما خودم. چندتا از دوستهاي دبيرستان رو اتفاقي پيدا كرد...

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - روزهاي سخت

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-247.aspx

حالم گرفتست اعصاب ندارم و تا دلتون بخاد بي حوصله ميباشم. عمرم همينجوري داره ميگذره بدون هيچ هدفي. يه موضوعي خيلي به اعصابم فشار اورد. و يه موضوع ديگه. يه نفر رو من به اميد يه نفر ديگه فرستادم جايي. نميگم من فرستادمش اما من تو رفتنش تاثير داشتم. مطمئن بودم اون آدمي كه به اميدش يه نفر رو فرستادم پيشش حمايتش ميكنه ( خيلي پيچيده نوشتم ميدونم ). كاملا اشتباه فكر كرده بودم و كاملا اشتباه مطمئن بودم ازش. هرموقع ببينمش حتما حقش رو ميزارم كف دستش. ميخام بهش بگم انسان محترم اين رسمش نبود ازت انتظار نداشتم.

mozhibanooyeshoosh.blogfa.com

مژی بانوی شوش - درهم برهم

http://www.mozhibanooyeshoosh.blogfa.com/post-251.aspx

خداوندگار نظررحمت خود را بر هيچ مردم آزار و همسايه آزاري نيافكند الهي آمين. همسايه اي داريم بس رواني و مردم آزار، دريغا از ذره اي درك و فهم و شعور نه در سرپرست خانواده و نه در ديگر اعضاي خانواده شان. به شدت حال به هم زن ، متخصص در توليد اصوات نابهنجار در نيمه هاي شب و نيمه هاي ظهر،كلي دم و دستگاه كشاورزي داره، ازاينا نه در جهت توليد محصول بلكه در جهت اعصاب خوردي ملت استفاده ميكند. همسايه ي نامحترم تا قيام و قيامت شمارا نخاهيم بخشيد، ديگر خود ببينيد چه بلايي بر سر اعصاب نازنينمان آورده ايد. ننه گفت پاشو ش...