BAHARGHASHANG.PERSIANBLOG.IR

sormeh58.persianblog.ir

خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/post/19

1740;کشنبه ۱٦ مهر ،۱۳۸٥. پيام هاي ديگران . نوشته شده در ساعت ٥:٤٠ ‎ق.ظ توسط مهتاب. دريچه ای به سوی ملکوت. کوچه بن بست ما.

sormeh58.persianblog.ir

خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/ymsgr:sendim?YOUR

1587;ه‌شنبه ٧ آذر ،۱۳۸٥. برای دسته گلهای پرپر ديروز و امروز. ماندیم و رفت.جوری پرواز کرد که دیگر به لانه باز نگشت. امیر قشنگ تر از ماهتابم بسیجی بود.یک ستاره ی سپید. حتمی مثل همه ی بچه بسیجی ها به شوق شهادت رفت که بجنگد. اماخدای خوب سهم امیر را از جبهه داد. فاو بود .داد زدند بچه ها شیمیایی زدند. وهر کس دنبال بالی بود برای شهادت. تعارف بازی بچه ها برای ماسک و چفیه ی خیس حتمی دیدنی بوده. وقت قسمت غنائم امیر م ماند آخر صف.وسهمش شد جانبازی. گاز آمد و چون رفیقی نشست توی سینه برادرم. می گذاشت خدا اندکی بخوابد!

sormeh58.persianblog.ir

خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/archive

عناوین مطالب وبلاگ خاک بارون زده. برای دسته گلهای پرپر ديروز و امروز. 1587;ه‌شنبه ٧ آذر ،۱۳۸٥. برای عروسک نداشته ام. 1583;وشنبه ۱٥ آبان ،۱۳۸٥. او يک فرشته است. 1740;کشنبه ۱٦ مهر ،۱۳۸٥. یکشنبه ۱٦ مهر ،۱۳۸٥. 1740;کشنبه ۱٦ مهر ،۱۳۸٥. خدا خنديد.خدا بخشيد. 1670;هارشنبه ٥ مهر ،۱۳۸٥. برای بالهای شکسته ی بچه کبوترم. 1587;ه‌شنبه ۳۱ امرداد ،۱۳۸٥. برای بهترين مادر دنيا.روزت مبارک. 1740;کشنبه ٢٥ تیر ،۱۳۸٥. 1588;نبه ۱٠ تیر ،۱۳۸٥. برای سفر کرده ام .از مهتاب به آسمانها. تولد دردانه ام ساجده. پنجشنبه ٤ خرداد ،۱۳۸٥.

sormeh58.persianblog.ir

برای دسته گلهای پرپر ديروز و امروز - خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/post/22

1587;ه‌شنبه ٧ آذر ،۱۳۸٥. برای دسته گلهای پرپر ديروز و امروز. ماندیم و رفت.جوری پرواز کرد که دیگر به لانه باز نگشت. امیر قشنگ تر از ماهتابم بسیجی بود.یک ستاره ی سپید. حتمی مثل همه ی بچه بسیجی ها به شوق شهادت رفت که بجنگد. اماخدای خوب سهم امیر را از جبهه داد. فاو بود .داد زدند بچه ها شیمیایی زدند. وهر کس دنبال بالی بود برای شهادت. تعارف بازی بچه ها برای ماسک و چفیه ی خیس حتمی دیدنی بوده. وقت قسمت غنائم امیر م ماند آخر صف.وسهمش شد جانبازی. گاز آمد و چون رفیقی نشست توی سینه برادرم. می گذاشت خدا اندکی بخوابد!

sormeh58.persianblog.ir

ترانه ی باران - خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/post/14

1580;معه ٢ تیر ،۱۳۸٥. باز باران با ترانه. می خورد بر بام خانه. يادم آید روز باران. صدای قطراتش را می شنيدم.پشت سر هم به پنجره می خوردند. با آهنگی دلنشين تر از ساز شکسته ی پير مرد. با گهر های فراوان. وصدای نياز زمين و عطش. يک شاخه گل سرخ. فرياد دانه هااز دل زمين وفرصتی برای رويش. ونگاه ملتمس خاک .برای بوی باران. می خورد بر بام خانه. هوس سفر نداری زغبار اين بيابان. سفر نه.بوی باران حس ماندنم می دهد. تا به ياد آرم روز باران را.روز باران. از پشت پنجره ای که باران می شست گرد و غبارش را.ديدمش. چتر به دست نداشت.

sormeh58.persianblog.ir

برای عروسک نداشته ام - خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/post/21

1583;وشنبه ۱٥ آبان ،۱۳۸٥. برای عروسک نداشته ام. عروسک خوشگلم چشمانت را امشب نبند.بمان و در تنهایی من شریک باش. شاید پیرهن قرمز پوشیده باشی و در رختخواب مخمل آبی آرمیده باشی. اما چشمانت رانبند پلک هم نزن فقط گوش بده. امشب دلم می خواهد فقط باتو حرف بزنم. عروسک خوشگلم دیروز دستت را آنقدر محکم گرفتم که دستت دررفت. گریه هم نکردی اما می دانم خیلی دردت آمده بود. ترسیده بودم که مبادا تو را از دست بدهم اما دستت را از تو گرفتم. ترسیدم که بچه های بازیگوش کوچه تو را از من بگیرند. گم می شوم لای تمام آدمها. بچه ها می ...

sormeh58.persianblog.ir

خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/False

1587;ه‌شنبه ٧ آذر ،۱۳۸٥. برای دسته گلهای پرپر ديروز و امروز. ماندیم و رفت.جوری پرواز کرد که دیگر به لانه باز نگشت. امیر قشنگ تر از ماهتابم بسیجی بود.یک ستاره ی سپید. حتمی مثل همه ی بچه بسیجی ها به شوق شهادت رفت که بجنگد. اماخدای خوب سهم امیر را از جبهه داد. فاو بود .داد زدند بچه ها شیمیایی زدند. وهر کس دنبال بالی بود برای شهادت. تعارف بازی بچه ها برای ماسک و چفیه ی خیس حتمی دیدنی بوده. وقت قسمت غنائم امیر م ماند آخر صف.وسهمش شد جانبازی. گاز آمد و چون رفیقی نشست توی سینه برادرم. می گذاشت خدا اندکی بخوابد!

sormeh58.persianblog.ir

برای بالهای شکسته ی بچه کبوترم - خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/post/17

1587;ه‌شنبه ۳۱ امرداد ،۱۳۸٥. برای بالهای شکسته ی بچه کبوترم. چندروزيست كه پرواز نمي كند.دلش حتمي سخت گرفته. شايد هم گريه مي كند.نمي دانم. دلم براي بچه كبوترم مي سوزد. من هم براي بالهاي شكسته اش دل نگرانم.من هم گريه مي كنم. ديروز قطره اشكم روي بالهايش افتاد. چشمان غمگين و محتاجش را باز كرد و با نگاه غريبش فقط نگاهم كرد. سكوتش دلم را مي لرزاند. جوجه كبوترم حالا فقط نگاه مي كند.چشمانش گود رفته. بالهايش خوني است و دلش خونين.ديگر برايم آواز نمي خواند. دلم مي خواست مي شدم مرهم زخمهايش. درد امانش را بريده.

sormeh58.persianblog.ir

خدا خنديد...خدا بخشيد - خاک بارون زده

http://sormeh58.persianblog.ir/post/18

1670;هارشنبه ٥ مهر ،۱۳۸٥. خدا خنديد.خدا بخشيد. دخترم حالا بزرگتر شده. چندوقت پیش از خدا حرف می زدو می نوشت آنچه از او می دانست. دخترم انگار دیده که خدا می خندد.چشمان شبرنگ دخترم حالا تا دل آسمانها رفته. تا خانه ی خدا. شاید پشت پرچین خیال بوده آنچه او می گفت . اما هرچه بود شیرین بود و دوست داشتنی. لذت خواندن دلنوشته اش. دلم را به قلمش سپردم. و او خواند و من لرزیدم.بغض بر گلویم نشسته بود. و راه صدایم را بسته بود. و او خواند راز چشمانم را .باران. خنده ی خدا نور بود. خنده ی خدا خنده بود. خنده ای مثل موج.