mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: یک شعر - فریاد
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/10/blog-post_31.html
یک شعر - فریاد. کویر دیگر کویر نبود. در هیاهوی باران انتقام. اشکهایش را گم کرده بود. سالها غریبه گی اش را. که همسایه ساکتش بود. و می رفت تا همدم. کویر دلش برای خودش تنگ شده بود. یک روستایی با شلوار جین. یک الاغ با چراغ راهنما. خسته لالان شده اند. جمعه, آبان ۱۰, ۱۳۸۷. چند بار خوندم ولی نمی گیرمش. عکسه رو حس می کنم اما شعر رو نه. شاید دچار کهولت شده. دوشنبه, آبان ۱۳, ۱۳۸۷. دچار کهولت شده. چند سال پیش ها اینو گفتم. دوشنبه, آبان ۱۳, ۱۳۸۷. سهشنبه, آبان ۱۴, ۱۳۸۷. اشتراک در: نظرات پیام (Atom). یک شعر - فریاد.
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: اتاق آبی
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/10/blog-post.html
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را. این قطعه ای از شعر سهراب سپهری است که در ابتدای فیلم مستند اتاق آبی که در سال 1374 (1995) به سفارش فرهنگسرایی که در آن کار می کردم ساختم می آید. دیروز سالگرد تولد سهراب بود و من دوباره رفتم به گذشته و داستان ساختن این فیلم. یک صحنه از فیلم اتاق آبی که سهراب در حال نقاشی است. بخشهای کوتاهی از فیلم آخر دریا. پشت صحنه اتاق آبی (نفر اول سمت راست کسی است که جوانی سهراب را بازی کرد). پشت صحنه اتاق آبی. به سراغ من اگر می آیید،. چینی نازک تنهایی من. در اینجا بخشی از ابت...
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: October 2008
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008_10_01_archive.html
یک شعر - فریاد. کویر دیگر کویر نبود. در هیاهوی باران انتقام. اشکهایش را گم کرده بود. سالها غریبه گی اش را. که همسایه ساکتش بود. و می رفت تا همدم. کویر دلش برای خودش تنگ شده بود. یک روستایی با شلوار جین. یک الاغ با چراغ راهنما. خسته لالان شده اند. جمعه, آبان ۱۰, ۱۳۸۷. جز غوغای سنگریزه ها. جز خواب لاک پشتها. معنای هستی ام را می گیرد. نه ستایش ریا کاری. خاک بر سر من. که نه شایسته زمینم. و نه طوفانی که پاره پاره ام کند. دوشنبه, آبان ۰۶, ۱۳۸۷. باید خیلی احمق و شجاع باشی که بخواهی خودتو بکشی". این قطعه ای از ش...
kait-ankara.blogspot.com
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه: August 2010
http://kait-ankara.blogspot.com/2010_08_01_archive.html
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه. ۱۳۸۹/۵/۱۳ ه.ش. İranlı Özgürlükçüler Topluluğu’ndan Sergi Çağrısı. İranlı Özgürlükçüler Topluluğu’ndan Sergi Çağrısı. İran'da siyasi tutukluların katliamının üzerinden tam 22 sene geçti. Bu katliam Ayetullah Humeyni'nin ve İran İslam Cumhuriyeti’nin geçmiş ve şimdiki yetkililerinin bir çoğu tarafından onaylanarak gerçekleştirilmiştir. Bu facia duyarlı insanlar tarafından kınanmıştır. Yer: Sakarya Meydanı, Kızılay, Ankara. Zaman: 5-7 Ağustos 2010. 0 پیام رسیده است. لذا ا...
kait-ankara.blogspot.com
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه: بیانیه شماره ی 5 کایت
http://kait-ankara.blogspot.com/2010/07/5.html
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه. ۱۳۸۹/۴/۲۴ ه.ش. بیانیه شماره ی 5 کایت. توضیحاتی مهم پیرامون برگزاری تجمع باشکوه 18 تیر در آنکارا. در پایان کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه (کایت) اعلام می دارد که با قدرت در مسیر خواسته های واقعی مردم حرکت کرده و هیچ کدام از این تخریب های ضد انسانی ما را از هدفمان و برگزاری تجمعات آتی منصرف نخواهد کرد. زنده باد جنبش اعتراضی مردم ایران. مرگ بر فاشیسم اسلامی. 171;کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه. نوشته شده توسط : کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه. هیچ نظری موجود نیست:.
kait-ankara.blogspot.com
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه: فراخوان برگزاری مراسم سالگرد کشتار 67 در آنکارا
http://kait-ankara.blogspot.com/2010/08/67.html
کانون آزادیخواهان ایرانی در ترکیه. ۱۳۸۹/۵/۱۲ ه.ش. فراخوان برگزاری مراسم سالگرد کشتار 67 در آنکارا. بیست و دو سال از کشتار زندانیان سیاسی در ایران میگذرد، قتل عامی که به دستور آیت الله خمینی و بسیاری از مقامات کنونی و سابق جمهوری اسلامی ایران صورت گرفت، فاجعه ای انسانی که همه ی وجدان های آگاه در محکومیت آن تلاش میکنند. قابل ذکر است مجوز برگزاری مراسم یاد شده توسط پلیس امنیت ترکیه پیشاپیش صادر شده است. زمان : 5-8-2010 الی 7-8-2010 ، ساعت : 19 - 15. مکان : آنکارا، کیزیل آی، میدان ساکاریا. Azadi e sabz 4.
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: July 2008
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008_07_01_archive.html
وسط یک دایره چرخان در یک کلاب رقص مونترال که همه در حال رقصیدن هستند و من هم طبق برنامه هفتگی خودم که جمعه و شنبه شبها را به رقص اختصاص داده ام در حال رقصیدن هستم ناگهان متوجه می شوم که بغض عمیقی دگرگونم می کند. گمان همه این است که مست و قاطی کرده ام. دشت هویزه (16 سالگی). هنوز وسط دایره چرخان و رقص اندامها با بغض در حال رقصیدن هستم. هنوز پاسخی نیافته ام. کشته شدن نفر کنار من فرمانده را به طرف من می کشاند. پشت خاکریز ننشین. با همین نوک اسلحه یه گودال بکن برو توش. دشت عباس در جنوب ایران (15 سالگی) . به چن...
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: چند حرف
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/09/blog-post_25.html
چند روز پیش یک برنامه در مونترآل اجرا گردید که یادمان کشتار 67. بود که عکس وب لاگ عکس. من هم مربوط به این یادمان است. امسال این برنامه در سه روز اجرا گردید که هر روز آن به یک موضوع اختصاص داشت و روز اول آن برنامه های هنری بود. تئاتری هم قرار بود توسط آقای افصحی. تمرین نمایش آقای افصحی مرا برد به آن سالها. یک رو خوانی از نمایشنامه مرگ یزدگرد در برنامه هفتگی کافه لیت. در مونترآل مرا به جای دیگری می برد. سر صحنه فیلم مسافران. به خانه که رسیدم می بینم دوست کانادایی من Gillian. تاریخ را پیروز شدگان می نویسند!
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: لبه تیغ
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008/11/blog-post.html
روی صندلی می نشینم و طبق عادت همیشگی ام که به خون نمی توانم نگاه کنم فقط اطرافم را می پایم تا کار پرستار تمام شود. کارش که تمام می شود بلند می شوم که به طرف تخت بروم احساس سرگیجه می کنم. به پرستار می گویم سرم گیج می رود می گوید طبیعی است و دراز بکشم همه چیز خوب می شود. وقتی هم کابوس مرا شنید می گفت تو داشتی با مرگ مبارزه می کردی و درست لحظه ای که مقاومت می کردی که به بیرون پرت نشوی بهوش آمدی و از کما بیرون آمدی. چند نکته برای من غریب است. جمعه, آبان ۲۴, ۱۳۸۷. خودش به اندازه کافی سخت هست! جمعه, آبان ۲۴, ۱...
mylifewhispers.blogspot.com
نجواهای زندگی من: August 2008
http://mylifewhispers.blogspot.com/2008_08_01_archive.html
مطلب فستیوال فیلم مونترال هم ناتمام مانده و اگر حوصله ای بود تمامش می کنم و کماکان در این اندیشه ام چطور این فیلمنامه آخرم را به فیلم تبدیل کنم. حالامنتظرم یکی یک سیخونک بهم بزند دوباره یک تکانی بخورم. داوطلبی نیست؟ جمعه, شهریور ۰۱, ۱۳۸۷. هیچ نظری موجود نیست:. به یاد پرواز خوشان. سالها پیش گفتم ولی تا جهان به عدل وفایی ندارد انگار همین دیروز آن را گفته ام). وقتي كه باران هم. خسته از باريدن می شود. بر زمين حَرَجی نيست. كه با مرگ پيمان ابدی بندد. تا قصه ناتمام همه روزها و شبهايش را. با سربازان هميشه بيدارش.