BARANBIX.PERSIANBLOG.IR

myunlimitedworld.blogspot.com

moonlight: December 2011

http://myunlimitedworld.blogspot.com/2011_12_01_archive.html

من 30 سالمه توی یکی از شهر های جنوب کالیفرنیا با خانوادم زندگی میکنم اینجا از خاطراتم و هر چیز دیگه ای که از مغزم میگذره مینویسم. Sunday, December 25, 2011. کریسمس همه مبارک باشه و امیدوارم که به همه خیلی خیلی خوش بگذره . من که خیلی مریض شدم و انگار خوب بشو هم نیستم! هر دقیقه یک منطقه شروع به آبریزی میکنه! جمعه دماغ جان و چشم راستم بود! امروز چشم چپم بازی دراورده! خوب نوبت رو رعایت میکنن به یکی بیشتر توجه نشه . خلاصه من الان یک بابا قوری تمام عیار هستم! ولی خیلی با مزه هست! مثلا سانتا باید بخوره دیگه!

ps2h.blogfa.com

شاید...

http://www.ps2h.blogfa.com/8911.aspx

دیگه از تحملم خارج شده. داروها عصبی و افسرده م کردن. حسابی هاپو شدم کافیه که یه چیزی به اندازه سر سوزن جهت پاچه گرفتن باشه حیف که کسی پاچه شو به من نمیده. بابا ملت این قرصا به من نمیسازه! نوشته شده در ۸۹/۱۱/۰۲ساعت 12:39 توسط شاید من. يكي بود ، يكي رفته بود. از خوشي ها و روزها. يك فنجان آرامش داغ. من از آن روز كه در بند توام آزادم.

ps2h.blogfa.com

شاید...

http://www.ps2h.blogfa.com/9209.aspx

هر چيزي اولين بارش سخته يا قشنگه يا خوبه يا . اما وقتي براي بار دوم مادر ميشي يه چيز ديگس! از اولين بارش متفاوت تره دلم نميخواد بگم بهتره اون كلمه رو پيدا نميكنم اون كلمه اي كه شرح حال اين روزامو بيان كنه . نميدونم هيچوقت آدم رومانتيكي نبودم. اما من اون آدم هميشگي هم نيستم. اينروزا خيلي گرفتارم. پن : پسرك بعد از يك هفته ديروز به مدرسه رفت . دير كرده .روي سكوي دم در نشسته! اوكي بي لياقت من بيا تو. نوشته شده در ۹۲/۰۹/۱۳ساعت 18:51 توسط شاید من. يكي بود ، يكي رفته بود. از خوشي ها و روزها. يك فنجان آرامش داغ.

zpz.blogfa.com

نيم خط - زندگی دو روزه

http://www.zpz.blogfa.com/post-79.aspx

1 زندگی دو روزه، ببخشید من وقت ندارم یه روزشو تو یزد بمونم، با اجازتون مرخص میشم. 1): خب دیگه، دیگه صداتو بیار پایین. چرا صداشو بیاره پایین؟ من برای اولین بار فهمیدم که هیجوقت نذاشته من حرف بزنم. پپن: آهنگ زندگی دو روزه - آبجیز. نوشته شده در پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 20:17 توسط T. يك حرف از هزاران.

ta-nakoja.blogfa.com

به کجا می روم آخر....

http://www.ta-nakoja.blogfa.com/8811.aspx

به کجا می روم آخر. گویند رمز عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتی است که تقریر می کنند. و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود. سایه هایی از دور/ مثل تنهایی آب/ مثل آواز خدا پیداست/ یاد من باشد تنها هستم/ ماه بالای سر تنهایی است. پ ن: باز باران، با ترانه، پر بهانه. دست هام سرد. دلم سردتر. دلتنگی هام بی کرانه. نوشته شده در پنجشنبه یکم بهمن 1388ساعت 19:43 توسط مور. فاصله ی سلام و خداحافظی هایم همیشه کوتاه بوده. آنقدر هم وبلاگ داشته ام که به نوشته هایم نگنجیدند و از بین رفتند! برای روزهای مبادایی که گاهی نمی آیند.

ta-nakoja.blogfa.com

به کجا می روم آخر....

http://www.ta-nakoja.blogfa.com/8807.aspx

به کجا می روم آخر. گویند رمز عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتی است که تقریر می کنند. من گنجشك نيستم، مصطفي مستور. ما شب ها بيداريم و روزها مي خوابيم. عينهو سگ ها. تنها فرقش اينه كه ما پارس نمي كنيم. لحظه اي سكوت مي كند اما انگار چيزي به خاطرش رسيده باشد يا بخواهد حرفي را كه زده تصحيح كند بلافاصله مي گويد: البته گاهي هم پارس مي كنيم. نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم مهر 1388ساعت 9:35 توسط مور. از کجا به کجا رسیدیم. آخه ما از زندگی مون چی می خواهیم؟ نوشته شده در دوشنبه بیستم مهر 1388ساعت 5:32 توسط مور. برای ...

ta-nakoja.blogfa.com

به کجا می روم آخر....

http://www.ta-nakoja.blogfa.com/8805.aspx

به کجا می روم آخر. گویند رمز عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتی است که تقریر می کنند. امروز صبح در ادامه ی خداحافظی هایم، رفتم پردیس شهر. بچه های گروه رباتیک یک اتاق در آنجا گرفته اند و همین یکی دو روز پیش دعوتم کردند بروم و اتاقشان را ببینم. رفتنم خاطره ی جالبی شد که از حوصله ی توضیح دادنش خارجم. خدا داشت باهام بازی می کرد! صدای عبدالباسط هنوز هم مثل بچگی هام می رود یک جایی از وجودم که قطعا بخشی از جسمم نیست. همان حس ژرفی که توش گم می شوم. شاید هم پیدا. داغم می کند. شمس عزیز توجه کند! ممنونم، به خاطر محب...

yadegar-e-dust.blogfa.com

یادگار دوست - خوابهای تمثیلی

http://www.yadegar-e-dust.blogfa.com/post-161.aspx

خواب ديدم " خداوند به شكل پيرمردي با ريشهاي بلند و لباسي كاملا پاره و كهنه روي تپه اي ايستاده بود و يك عصا توي دستاش گرفته بود. خدايي كه ديدم. به نظرم تلفيقي بود از نوح و موسي . خدا به ماهايي كه زير تپه جمع شده بوديم و نگاش مي كرديم ، مغضوبانه دستور ميداد كه حمد و ستايشش كنيم، و جهت تاديبمون ما رو به موجوداتي عجيب و غريبي تبديل كرد. بعد يه مدت خداوند بالاي سرم مياد و به. ستايشش نمي كنم. من. اتفاق ميفته رهايي از اون درگيريهاي هميشگي پدر و دختر و نهايتا انسان شدنه. يعني چيزي شبيه رستگاري. آدم فقط از چیزهای...

yadegar-e-dust.blogfa.com

یادگار دوست - بازی جدید

http://www.yadegar-e-dust.blogfa.com/post-167.aspx

عزیز ممنون که دعوتم کردند. کتابهایی که نخوانده ام:. 1-آرزوی خوندن کتاب سیمون بولیوارو باید به گور ببرم. هربار این کتاب رو باز کردم فقط بخش عاشقانه شو خوندم. نمیدونم از بین چندین کتاب تاریخی با جلدهای قطور چرا این کتاب 100 صفحه ای خوندنش برام فک بود. 2-کتاب ژان کریستوف رو که از پارسال زمستون از دانای کل گرفته بودم تا همین چند هفته پیش توی کتابخونه ام خاک می خورد جز تا صفحه 10-12 بیشتر جلو نرفتم.شرمنده خیلی سخت بود خوندنش. فکر می کنم از ترجمه اش بود. اما آهنگهایی که خیلی دوستشون دارم. کان درد به صد هزار در...

maral75.blogfa.com

روزمرگی های مارال

http://maral75.blogfa.com/8707.aspx

می دونم توی گذشته هام وقفه ایجاد شده.راستش یه چیزی نوشتم. اما ادامه (۸) نیست. در واقع یکی دو شماره جا می افته. اون هم برای اینکه هر چی فکر می کنم نظم حوادث یادم نمیاد! باید به نوشته ها و دفترهای قدیمیم یه سری بزنم که متاسفانه نمی رسم. فقط بگم که تو فکرش هستم! فکر نکنید یادم رفته! جمعه با کیان حسابی دعوا کردیم. حسابی که نه البته! این حتی قهرم نداشت. اما نمی دونم چرا انقدر من رو ناراحت کرد.انقدر هم موضوع مسخره بود که اول روم نمی شد اینجا بنویسم! منم گفتم اما من می خوام لذت ببرم از بیرون اومدنمون! امیدوار ب...