basirstar.mihanblog.com

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم - بی عنوانه های من 5

http://www.parastaragahee.blogfa.com/post/80

بی عنوانه های من 5. کناره میگیرم از دنیا و میایستم. نفس نفس میزنم و حرفی نمیزنم. من هم مثله تو سکوت خواهم کرد ولی قول نمیدهم دلم را راهیه خانه ات نکنم. یادم باشد شاه کلیده دلم را به تو بدهم تا هر از گاهی که به دلم قفل تازه ای زده شد امدن برایت سخت نباشد. سکوت میکنم و راه میروم ،. راه که بروم تو در خیالم با من راه خواهی رفت. حرف که بزنم تو هم با من هم کلام خواهی شد. سکوت که کردم تو هم سکوت کن. نگاهت که کردم نگاهم کن. بگذار این بار چشمهایمان برایمان زمزمه کنند از عشق ،. دیوانه شده ام نه؟ سر میز دیگری بگذار.

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم - ی عنوانه های من 4

http://www.parastaragahee.blogfa.com/post/79

ی عنوانه های من 4. دلم را هم میبری و نمیدانی دلم ، دیگر با من راه نمیرود ،بلکه گام هایش را بسوی تو برمیدارد. جسمم از تو دور میشود ولی دلم را چ کنم که هر چ میروم از جسمم دورتر میشود. لحظه ای درنگ کن ای کسی که نبض واژه های دلم را در دستت گرفته ای. نگاهم نکن ، منه مبتلا که چیزی برای نگاه کردن ندارم ، منی که اگر نگاهت کنم دلم اشوبتر میشود ،ولی دلم را یارای ندیدنت هم نیس. خدایا تو که مرا گرفتارم کردی چرا با دلم اینچنین میکنی. آتش و آدم . از میان این آتش گر گرفته در رویاها و عشق ها. غیر ممکن است سالم برگردم!

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم

http://www.parastaragahee.blogfa.com/1392/10

یک حرف ساده . من هم دلم نمیخواهد. در ایستگاهی توقف کنم. که تحمل باران را ندارد. میخواهم سرم را از پنجره ی صبح بیرون بیاورم. و در تابستانه نگاهت. به درختی تکیه دهم که خانوم جان. با دو مروارید درشت. که زیاد هم دوستشان نداشت. کنارش مینشست و آیه الکرسی میخواند. من هم از رنگ سبز. که این روزها خیلی زیاد در کوچه پیدایش میشود. رنگی که سبز حیاط خانه ی خانوم جان نیست. خانه ی خانوم جان با ان حوض آبی سه وجب در سه وجبش. ماه میتوانست در پاشویه اش اواز بخواند. و چشم ماهی سیاه کوچکش را. به عمق سیاه دریاها باز کند. پرستا...

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم - بی عنوانه های من 6

http://www.parastaragahee.blogfa.com/post/81

بی عنوانه های من 6. تمامه این مدت یادم نبود سلامت کنم ،. کاش یادم میماند نقطه ی اغازمان را خوب شروع میکردم. مابقیه حرفا رو خواجه امیری میگه. به احترامت سکوت خواهم کرد. به روستا فکر می کنند. در آرزوی شهر می میرند. به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند. در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند. که هیچ کس به خانه اش نمی رسد؟ شاعر : گروس عبدالملکیان. نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم آذر ۱۳۹۲ساعت 13:43 توسط زینب. یک حرف ساده . بی عنوانه های من 7. بی عنوانه های من 6. بی عنوانه های من 5. ی عنوانه های من 4. بی عنوانه های من 3.

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم - بی عنوانه های من 1

http://www.parastaragahee.blogfa.com/post/75

بی عنوانه های من 1. این روزها دلم خیلی میگیرد به گمانم ایراد از این شهرداریه دلم باشد که لوله های دلم را خوب انتخاب نمیکند ، یک روز درمیان میگیرد و باز هم ماموران شهرداری دلم میایند ابها را با فشار از چشانم بیرون میرانند ، باز هم باز میشود و رویش را میبندد و میروند ، گاهی فکر میکنم اگر دله من نمیگرفت این شهرداری خیلی خوشبحالش میشد ولی دل است دیگر زود به زود میگیرد. شاید دلم دلش یک اسمان میخاهد برای پرواز ، شاید هم میخاهد ابر باشدو ببارد بر این زمینه گرسنه که دلش اب میخاهد هر چند شور باشد و او را تشنه تر.

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم

http://www.parastaragahee.blogfa.com/1392/08

بی عنوانه های من 2. تازه از سرویس بیمارستان پیاده شده ام ، باران به شدت میبارد. پاییز و باران چقدر به هم میآیند مثله منو تو و شاید منو دل تنگی برای دیدن تو. همه به سرعت درگذرند ولی من عاشقه همین پیاده و ارام راه رفتن های روزهای بارانیم ، عاشقه اینکه چتر را گاهی از بالای سرت کنار بزنی و چشمایت که ترس از غرق شدن در آب باران رادارند به هم فشار دهی و اجازه بدهی به صورتت تا تازه شود با طراوت آبی که راهها برای رسیدن به تو پیموده است. گاهی دلت یخاد ی اتیش روشن کنی و دو تا سیب زمینی توش بندازی تا سرخ بشه ، بوش ت...

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم

http://www.parastaragahee.blogfa.com/1392/06

بارون تازه شروع کرده بود به باریدن. از بچگی عاشقه بارون بود. با اینکه میدونست دیرشه و باید سریعتر خودشو به بیمارستان برسونه ولی دلش هوای قدم زدن زیر بارونو داشت،. با رویا تماس گرفت ازش خواست ی ساعتی به جاش بمونه. بارون شدید تر از قبل میبارید ، نسیم بدونه چتر راه افتاده بود تو خیابونی که دو طرفشو درختایی که قطر تنشون نشون از روزهایی بود که به تماشای مردم این شهر مشغول بودنو نشون میداد. عاشقه شعر بود و روزای بارونی طبع شعریش بیشتر از بقیه ی روزا خودنمایی میکرد. تلنگر کوچکی است باران". آسمان کجاست. ". بانوی...

parastaragahee.blogfa.com

من یک پرستارم - قطار ...........

http://www.parastaragahee.blogfa.com/post/84

چند ساعتی میگذرد و در کوپه محکم کوبیده میشود. یک ربعه دیگر میگذرد و من به هوای مطبوع شهرم وارد میشوم ، هوا هنوز تاریک است ولی دلم نمیآید خانواده را از خواب بیدار کنم با اینکه گفته بودند. زنگ میزنم به تاکسی تلفنی ، سوار تاکسی میشوم وبه شهرم که در خواب هست مشتاقانه نگاه میکنم و یک نفس عمیق میکشم ، هعی هیچ جایی وطنه خوده ادم نمیشود ، جایی که مادرم ، برادرم ، خواهرم ، دوستانم در جای جایش جا دارند. نیمی از جهانم برای تو. نیمی برای گنجشک ها. نیمی از دوست داشتنم برای تو. تا کوچه ها را بگردد! تا بر زمین ببارد!