BEHII.WEEBLY.COM

behii.persianblog.ir

عید نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/عید_نوشت

سالی که گذشت، گذشت؟ دو ساعت مانده به عید من نشسته ام اینجا به شلخته ترین وضع ممکن و میخواهم بنویسم از سالی که گذشت، که گذشته؟ اینجا دقیقأ ته 92 می باشد، همان آخر یک چیزی که میگویند همینجاست، دو ساعت مانده به عید و من یاد مسافری افتادم که روز اول 92 ساکش را بست نقشه دلش را گرفت در دستش و آنقدر این طرف و آن طرف رفت، آنقدر بیابان و صحرا گردی کرد، آنقدر شب ها تاریکی شب را بغل کرد تا رسید، رسید؟ مقصد سفرمان، اهواز، شادگان، آبادان، خرمشهر. اوضاع و احوال آن شب عید فطر. چشماشو بست و . در یک رب مانده بخوانید!

behii.persianblog.ir

سفر نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/سفر_نوشت

اصلأ بیا تمام پول بلیطت را من میدهم فقط برگرد شاید بشود، کاش من بودم کاش آن خانوم پشت باجه کمی حوصله داشت، کاش کسی از این باجه ها نرود که نرود، کاش هیچ کس نرود . دو روز در مشهدی و نمیدانی دو روز یعنی چه، یک لحظه، یک چشم برهم زدن، یک روزش را که گند زدی به حال خودت و همسفر همیشگیت و تمام طول راه از حرم تا خانه هی گشتی دنبال رنگ چشم هایش، که وقتی قهر کرده و رویش را میچرخاند هی باید بگردی تا رنگ چشم هایش را بیابی و ببینی کدام رنگی بود، ابی بود چشم هایت؟ جنوبم من، کوچ کنم به شمالت؟ طهران در اینستای من! نوشته ...

behii.persianblog.ir

جشنواره فیلم فجر - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/جشنواره_فیلم_فجر

زندگی مشترک آقای محمودی و بانو. روح الله حجازی کمی گستاخ شده، دیگر احتیاط های فیلم قبلی ش. یا من بشوم آشپز و کلفت خانه و همه ش بشورم و بپزم از نزدیک مراقب شوهر و بچه م باشم یا بشوم زن شوهری که کاری به کار من ندارد و من هر وقت دلم بخواهد میتوانم هر کاری بکنم و با متین زندگی م حرف بزنم بخندم و دست آخر ببازم. زن باس هنگامه قاضیانی خانه ی آدم باشد، با دست پخت خوب با مادر خانه بودن با همان لباس های ساده و معمولی. میخواهی بروی برو من از دست هایت خارج نمیشوم. چ حال سینمای ایران را خوب میکند! حاتمی کیا کارش همین...

behii.persianblog.ir

تولد نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/تولد_نوشت

بیست و شش سالگی! چه آش ناس، لب ، خنده ی تو. نوشته شده در چهارشنبه ۱۳٩٢/۱٢/٢۱ساعت ۱۱:۳٠ ‎ب.ظ. به بهانه تبریک تولد آبجی کوچک خانه ( دل درد گرفته ای. به سراغ من اگر می آیید برگردید کسی خانه نیست، یعنی هست، در را بسته نشسته پشت در، مشغول خودکشی بخشی از خود میباشد، آن بخش که مدام در گوشش میخواند: لعنتی الان فصل بدبختی نیست، الان فصل فکر کردن به زندگی فردایت است. و یک دنیا خوشحالم برای قصه گویی که نوشته هایش شکل عروسی بخودش گرفته! رب قرن زنده بودن! دست تو اگر بود دست من دیگر در جیبم نبود. همه متولدین اسفندی که...

behii.persianblog.ir

نامه نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/نامه_نوشت

نامه ای به مدیر کل خود مچکران استان. را بنویسم هر جا که میرفتم شما بودی با آن قد زیادی بلندت، ولی هیچ جا ننوشتمت، میدانی چرا؟ آنقدر ننوشتم که همه را نگه دارم آخرین برگ سفرنامه ام. رئیس یک ذره پایم را از گلیمم درازتر کنم؟ قربان شما همان جوجه فرفری که بعد از کچل کردن موهایم به عمو مصطفی گفتی بگذار سرش مو در بیاورد که یک وقت به جرم افغانی دستگیرمان نکنند. امروز ناخودآگاه دعوت شدیم به مراسمی، به اسم مراسم از خود مچکریم، البته که اسمش صد سال دیگه این نیست، ولی همین بود، مراسم از خودمچکریم چیست؟ خدا کند یک مرد.

behii.persianblog.ir

مذهبی نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/مذهبی_نوشت

حالا دستهایم خالی ست، بدون قرآن که بگیرم در دست و آبروی رفته ام را پشتش قایم کنم وسط آن معرکه نشسته ام و نمیدانم چه کنم، قدر لحظه ها را ندانستم، پشت قدر شب قدر نشسته ام با دست های خالی، خدایا خسته ام میدانی چه میگویم، فقط تمامش کن. یک جایی روضه خوان گفت بالای سر مولای متقیان پزشک مسیحی بردند، مرد باشی اینجا باید دنیا روی سرت خراب شود، کسی میداند چرا؟ مادر هر کاری کند . بگذریم. یکبار، دوبار؟ ولی این جمله اصلش از کجا می آید؟ مکن ای صبح طلوع. مادرت دست عزا بر سر گرفته است چرا . مکن ای صبح طلوع . خب باورش یه...

behii.persianblog.ir

فیلم نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/فیلم_نوشت

که باردار نمیشود هم باز میتواند برود پشت شیشه پنجره اتاقی که جنین نگه میدارند و با بچه نیامده ش درد و دل کند و مادریتش را نشان بدهد. آدم میتواند خجالت زده همه رفقای مجازیش باشد و سرش را پایین بیندازد و از همه پوزش بخواهد که نبوده، که سرحال نبوده و زندگی یادش رفته بوده. بغل باید طوری باشه که وقتی رهاش میکنی اون تو رو رها نکنه لعنتی! نوشته شده در دوشنبه ۱۳٩٢/٧/۱ساعت ۸:۳٠ ‎ق.ظ. خواب دیده ام که خواب میبینم آمده ای! شده تو خواب، خواب ببینید که دارید خواب میبینید؟ التماس کجای زندگی آدم قد علم میکند؟ این که بای...

behii.persianblog.ir

هنر را اگر برعشق بفروشید سود کلانی میبرید - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/post/242

هنر را اگر برعشق بفروشید سود کلانی میبرید. سلام و عرض ادب. ظاهرا آدم قصه ی نوشته هایم خوابیده، به محض بیدار شدنش دست من را میگیریم می آورم اینجا بنویسد از من و از تو، از تویی که پیش منی، حالا که پیش منی چقدر منی تو . نوشته شده در جمعه ۱۳٩۳/٥/۱٧ساعت ۱۱:٠٧ ‎ب.ظ. تو و تمامی ضمیرهایت دیگر به کارم نمی آئید من نقطه های جای خالی ام را میخواهم. من در گوگل پلاس. من در فیس بوک. زن مرد یا مرد زن(٢). به رنگ چادرم (بانوی خانه ام). دل درد گرفته ای. یک رب مانده ای ها. یک رب مانده (من نفر آخرم). آقای صفر و نیم.

behii.persianblog.ir

دست نوشت - آهای دنیا - داش بهی

http://behii.persianblog.ir/tag/دست_نوشت

زائری بارانی ام، آقا به دادم میرسی؟ آمدم بگویم رفتنی شدیم، الان نشسته م میان این همه شلوغی و میگویم رفتنی شدیم، من و تو، تنهای تنها، آنقدر تنها که به چیزهایی فکر میکنم که تا بحال نبود، خدا کند هتلمان کمی دورتر از خودش باشد، میخواهم راه بروم بعد تو هی دستم را بگیری، بعد برسیم و دستم را گرفته باشی، همان جلو نشان بدهم ریشه ی قلبت کجاست؟ سلام، پس قول میدهی اگر رسیدم زنده، اشک هایم را نبینی و بگذاری بمیرم برایش، برایت؟ راستی سلام، آمدم بگویم ساک را بستی؟ همه چیزهایی که گفتم یادت نرود برداشتی؟ جا نماند یک وقت؟