BIRTH-DAY.BLOGFA.COM

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی -

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-40.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. دلتنگ شده ام به اندازه ی آسمانت! دیروز آرزو داشتم می توانستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد،. اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد،. باز من زندگی خواهم کرد چون تو می خواهی! نوشته شده در سه شنبه دوم شهریور ۱۳۸۹ساعت 14:5 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم! دست نوشته های من. جایی برای با هم بودن. تا کوچه های انتظار. حرف های دل من.باخودم.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی -

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-29.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. ساکت وساده وسبک بود،. که داشت می رفت. به او رسید وچیزی گفت. بی تاب شد وهزار بار چرخید و چرخید وچرخید. اما شانه های من ظریف است،زیر بار این خبر میشکند،من نازک تر از آنم که پیامی این چنین بزرگ رابا خود ببرم. گفت:درست است آنچه تو باید بر دوش بکشی ناممکن است وسنگین ،حتی برای کوه،اما تو میتوانی ،زیرا قرار است بی قرار باشی. گفت:فراموش نکن نام تو. ماند وخبری دشوار که بوی ازل وابد میداد. حالا هزاران سال است که. می رود ،می چرخد ومی رود،میرقصد و می رود،وهمه میدانند که او با خود خبری دارد.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی - اسم اين زندگي ي؟؟

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-27.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. اسم اين زندگي ي؟ آ هاي آهاي آدمکا. دنيا مال شماها س. تو کدوم خونه به پاس؟ جاي گشنه ها کجاس؟ آي آهاي و آي آهاي. آخه اي مسخره ها. اسم اين زندگي ي؟ نوشته شده در دوشنبه چهاردهم تیر ۱۳۸۹ساعت 0:21 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم! دست نوشته های من. جایی برای با هم بودن. تا کوچه های انتظار. حرف های دل من.باخودم. Love is so far.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی - مدادرنگی ها

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-26.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. کسی به اوکارنمی داد. همه می گفتند تو به هیچ. دردی نمی خوری. یک شب که مدادرنگی هاتوی. سیاهی کاغذگم شده بودند. صبح توی جعبه مدادرنگی جای. خالی او باهیچ رنگی پرنشد. نوشته شده در شنبه دوازدهم تیر ۱۳۸۹ساعت 11:22 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم! دست نوشته های من. جایی برای با هم بودن. تا کوچه های انتظار. حرف های دل من.باخودم.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی -

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-37.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. دنيا چه کوچک شده! و تو چه بزرگ. و جاده ها چه طولانی. شايد هنوز مسافری در مه مانده باشد. تنهاييش را خيس کند . نکته: البته من هیچ تناسبی با این عکس ندارما. نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۸۹ساعت 1:9 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم! دست نوشته های من. جایی برای با هم بودن. تا کوچه های انتظار. حرف های دل من.باخودم. Love is so far.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی - قیمت هر انسان!

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-31.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. گریه در آب چه لذت بخش است. من که انباشته هستم از اشک. داخل آب اگر گریه کنم. خانه ای داشته باشم در آب. چه كسی میگوید كه گرانی اینجاست؟ و دروغ از همه چیز ارزانتر. آبرو قیمت یك تكه نان. و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان! نوشته شده در پنجشنبه هفدهم تیر ۱۳۸۹ساعت 18:25 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم! دست نوشته های من.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی - آه....

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-43.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. همه وقت و همه جا. صدای این بارش ها و ریزش های پیوسته را. که سینه ام را پر می کند،. و سبوی فلبم را لبریزمیکند، میشنوم. آه که کسی نمیداند و نمی شنود! که کس سر بر بالین سینه ی من ندارد. وهیچ کس،گوش آشنای این آوازه های غیبی را ندارد. که این گوش ها. تنها صدای بر هم خوردن اشیا را می توانند شنید. صدای حرف های نا گفته را. آوای نیاز های بنهفته را. و زمزمه ی جویبار های مرموزی را. که در صحرای روح آدمی روانند. و ترنم صدها ترانه بر لب دارند،. اما سر بر بالین سینه ی من ندارد! Love is so far.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی - قفس بی در....

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-35.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. چیزهایی دیدم روی زمین. کودکی را دیدم ماه را بو میکرد. قفسی بی در دیدم که در ان روشنی پرپر میزد. نردبانی را دیدم که از ان عشق میرفت به بام سکوت. من زنی را دیدم نور را در هاون میکوبیید. ظهر در سفره ی ان نان بود-سبزی بود-دوری شبنم بود- کاسه ی داغ محبت. نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم تیر ۱۳۸۹ساعت 19:14 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. دست نوشته های من. Love is so far.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی - باران....

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-33.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. کاش این بغض های معلق در هوا. این روزا کوتاه مینویسم.شاید یکی بخونه. اصلا تا بالای ۲۰ تا نظر نشه آپ جدید نمیذارم. قابل توجه یه سری ها:من به هیچ وجه عاشقه دل شکسته وافسرده نیستم،خیلی هم شادم واحساسه خوشبختی میکنم،تا به حال هم عاشق نشدم. نوشته شده در یکشنبه بیستم تیر ۱۳۸۹ساعت 1:52 توسط avina joooon. نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند. مثل آسمانی که امشب می بارد. بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند. و چشمانم را نوازش می دهد. تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم! دست نوشته های من.

mozhdeh922.blogfa.com

!...خلوت تنهایی یک دختر بارانی -

http://www.mozhdeh922.blogfa.com/post-28.aspx

خلوت تنهایی یک دختر بارانی. کوله را خواهم بست! دور خواهم شد از این شهر غریب. به دهی خواهم رفت. که در آن آیینه ارزان باشد. هر زمان چهره تکراری من باز گرفت. بی هراس از دلمان بشکنمش. به دهی خواهم رفت. که اگر از سر دلتنگی و غم داد زدم. مردم تلخ خیابانی مان. من از این شهر سفر خواهم کرد. به دهی خواهم رفت. که در آن شب هنگام. بشود بوی خدا را فهمید. بشود پیشانی شاپرکی را بوسید. به دهی خواهم رفت. که نخ پیرهن مردمشان. از گل نسرتن و یاسمن است. و تمام اوج خوشبختی شان. چیدن گندم یک مزرعه است. به دهی خواهم رفت.