bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_06_01_archive.html
Thursday, June 30, 2005. اگه قرار باشه کاری انجام بشه که نتیجش عذاب وجدانه. و اگه انجام نشه حرص خوردن و خود خوری باشه. کدوم و باید انتخاب کرد؟ نا خود اگاه همیشه دومی انتخاب میشه. Monday, June 27, 2005. یکبار دیگر باید خوشحال بود. چرا که او خوشحال است، چرا که به اون چیزی که براش مهم بود داره میرسه. به هدفش، به علاقش. و داره به سمتی میره که می خواست بره. هرچند که برای ما دلتنگیش می مونه. جای خالیش ، خاطرات شیرینش. و بغضی که دیگه نمیشه به این راحتی ها قورتش داد. Sunday, June 26, 2005. Thursday, June 16, 2005.
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_12_01_archive.html
Thursday, December 15, 2005. مدت مدیدیست دارم فکر می کنم کدامیک سخت تر است برای من. اینکه در سوگ از دست دادن عزیزی بنشینم و فراغش را تحمل کنم تا روز دیدار. نباشم و جای خالیم باعث اندوه عزیزانم شود(آنهم شاید.). خوب می دانم که اولی برایم حکم مرگ دارد. دومی هم که دیگر نیستم که دلم را ریش ریش کند و عذابم دهد. فکر می کنم دومی را بیشتر دوست دارم. Sunday, December 04, 2005. می خواستم ببینم چقدر بر باورهای شاید غلطم پایبندم. اما ترسیدم.، راحت نمی تونستم پایین رو نگاه کنم. چه فکر نازک غمناکی! پریدنش شجاعت می خواست.
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_08_01_archive.html
Saturday, August 27, 2005. خدایا به سلامت دارش. گاهی وقتها این تکنولوژی باورهای آدم را میریزد بهم. آنقدر واضح و نزدیک بود که فکر کردم خانه ای و عصری می آیی! این ماههای آخر عادت کرده بودم به هر روز صبح بوسیدنت، خوبیش این بود که معامله پایا پای بود. عادت لفظ بی محتواییست، بهتر است بگویم خو گرفته بودم! رابطه به جنسیت طرفین هیچ ربط ندارد. حتی حوصله شنیدن شادمهر و فریدون فروغی را هم ندارم. یادم می آید وقتی برای عید پست نوشتی ، خندیدم ، آن موقع هیچ فکر نمی کردم که این نوشته ها به واقعیت تبدیل شود. سعی می کنم خ...
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_09_01_archive.html
Thursday, September 22, 2005. برگی از یک دفتر. Thursday, September 15, 2005. ترجیح میدم بی مرز عشق بازی کنم. ترجیح میدم بی منت دوست داشته باشم. ترجیح میدم اسیر نوشته ها و امضاها نباشم. من از صفحه دوم شناسنامه بدم میاد. Dir="ltr" style="font-family: Verdana; font-size: 10px; color: #544E71". واژه های نسوز سوزان.
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2004_10_01_archive.html
Thursday, October 21, 2004. برای خودم کاملا ملموسه ،اما یه وقتهایی نمی تونم کنترلش کنم. نتیجش تیکه هایی میشه که باعث دل شکوندن میشه. و بدترین حالتش اینه که مستقیم میزنم تو باور و اعتقاد طرفم. بدون اینکه واقعا اینو بخوام. Tuesday, October 19, 2004. وجودی سرشار از خیالبافی های کودکانه. پر از عقده های احمقانه. و هنوز اس ر افکار پوچ و زود گذر. Dir="ltr" style="font-family: Verdana; font-size: 10px; color: #544E71". واژه های نسوز سوزان.
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_02_01_archive.html
Friday, February 25, 2005. خوبه آدم تو پیری دل جوونی داشته باشه. و چقدر بده که تو جوونی دل آدم به سمته پیری بره. Tuesday, February 22, 2005. رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند. همواره مرا می خواند. همواره مرا می خواند. Sunday, February 20, 2005. شاید واقعا عاشق این درخت بوده. شایدم معشوق از جلوی این درخت رد می شده! شایدم دنبال یه نفر میگشته که اینو بهش بگه، اما فقط این درخت رو پیدا کرده! شایدم دیگه به هیچ کس اعتماد نداره که این کلمات رو براش بگه. Monday, February 14, 2005. قصه های بیشه انبوه.
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_10_01_archive.html
Sunday, October 30, 2005. مستی و راستی " رو قبول داری؟ چند لحظه مکث کردم و بعد گفتم آره. و بعد ادامه داد. باور دارم که وقتی آدما مست میشن به ماهیت خودشون بر می گردن و خودشون میشن". و من یهو آدمهای مستی در ذهنم تداعی شدند که چه کارهایی می کردند. بعضی ها مثل حیوونات وحشی. بعضیها مثل جنازه. به راستی ماهیتشون این بود؟ مست شدن. مست بودن. باید تجربه جالبی باشه. چه مستی شراب باشه، چه مستی عشق باشه. خود مستی. ماهیتش. Friday, October 21, 2005. چه 5 شنبه ساکتی.حتی خیابانی که همیشه شلوغ بود هم خلوت است. برام عجیب ب...
bivajeh.blogspot.com
...بی واژه
http://bivajeh.blogspot.com/2005_07_01_archive.html
Saturday, July 30, 2005. وقتی از کوچه احساس گذر می کردم. من کسی را دیدم. سنگ میزد به دل شیشه ای تازه گلی. دل گل زود شکست. و من افسرده تر از آن کوچه. گاه گاهی که به یاد گل سرخ. نغمه ها می خوانم. شعر ها می گویم. در پی راز دل سنگی او. از خودم می پرسم. چه کسی بود که آنقدر دلش سرخ نبود. که دل سرخ گلم را بشکست. و دل کوچه هنوز. پ ره از غصه آن تازه گل است. چه کسی قلب گلم را بشکست؟ Tuesday, July 26, 2005. و از عصاره همه زیبایی ها ، سیمای زن را آفرید. و از عصاره همه گلها، بدن زن را آفرید. و از دریاها روح اورا آفرید.
deep-hole.blogspot.com
آبی
http://deep-hole.blogspot.com/2006_02_01_archive.html
Tuesday, February 28, 2006. چه دردمندانه عاشق چشمانم شدي و. چه بي كسانه به سرزمين سادگي هايم آمدي. كه من چه آرام در دنيايت جاي گرفتم. و چه ساده نفهميدم ، لحظاتي كه من از لذت بودن در آغوشت پادشاهي مي كردم. تو از درد زخمي كه سينه ام را بر آن مي فشردم بي صدا اشك مي ريختي. ولي مرا محكم تر و عميق ترو زيباتر به خود مي فشردي. و كهنگي آن درد را با آهي آبي در گوشم زمزمه مي كردي. و براي فرو دادن اين درد لبانم را به مهماني لبانت مي بردي. تا در وسعت آبي ها زجر حقايق را فراموش كنيم. چشمانت را بر مستي چشمانم بستي.