didar78.persianblog.ir
دستگیرش کنید - یکی از این روزها
http://didar78.persianblog.ir/post/42
یکی از این روزها. شاید روزی که نمی دانم کی است در جایی که نمی دانم کجاست اتفاقی رخ دهد. اتفاقی بزرگ. دزد آرامشتان را دستگیر کنید. نویسنده : مهندس قلابی. ساعت ۱۱:۳۱ ق.ظ روز ۱۳۸٧/۱٠/٢۱. پیام های ديگران . درباره : مردی با آرزوهایی کوچک، که چندان هم کوچک نیستند. پروفایل مدیر : مهندس قلابی. من اینجا بس دلم تنگ است. تا همه خلق بدانند که زناری هست. A Feast of Friends. فعل عدالت بالاخره صرف خواهد شد . تصمیم گیری در اتاق شیشه ای. مکاشفات خر یا رساله توهمات. صفحاتی از آن خود. خوابهای یک دیوانه در جهان مسطح.
didar78.persianblog.ir
یکی از این روزها
http://didar78.persianblog.ir/post/37
یکی از این روزها. شاید روزی که نمی دانم کی است در جایی که نمی دانم کجاست اتفاقی رخ دهد. اتفاقی بزرگ. Rsquo; t be. A farewell is necessary before. Again, after moments or. Lifetimes, is certain for. نویسنده : مهندس قلابی. ساعت ۳:٠٦ ب.ظ روز ۱۳۸٧/۸/٥. پیام های ديگران . درباره : مردی با آرزوهایی کوچک، که چندان هم کوچک نیستند. پروفایل مدیر : مهندس قلابی. من اینجا بس دلم تنگ است. تا همه خلق بدانند که زناری هست. A Feast of Friends. فعل عدالت بالاخره صرف خواهد شد . تصمیم گیری در اتاق شیشه ای. صفحاتی از آن خود.
didar78.persianblog.ir
خدا .... - یکی از این روزها
http://didar78.persianblog.ir/post/41
یکی از این روزها. شاید روزی که نمی دانم کی است در جایی که نمی دانم کجاست اتفاقی رخ دهد. اتفاقی بزرگ. بر روی ما نگاه خدا خنده میزند. هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم. زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش. پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم. پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود. بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا. نام خدا نبردن از آن به که زیر لب. بهر فریب خلق بگویی خدا خدا. نویسنده : مهندس قلابی. ساعت ۱:۳۱ ب.ظ روز ۱۳۸٧/۱٠/۱٧. پیام های ديگران . درباره : مردی با آرزوهایی کوچک، که چندان هم کوچک نیستند. من اینجا بس دلم تنگ است.
didar78.persianblog.ir
A Feast of Friends - یکی از این روزها
http://didar78.persianblog.ir/post/47
یکی از این روزها. شاید روزی که نمی دانم کی است در جایی که نمی دانم کجاست اتفاقی رخ دهد. اتفاقی بزرگ. A Feast of Friends. A Feast of Friends. Wow, I´m sick of doubt. Live in the light of certain South. The servants have the power. Dog men and their mean women. Pulling poor blankets over our sailors. I´m sick of dour faces. Staring at me from the T.V. Tower. I want roses in my garden bower; dig? Royal babies, rubies. Must now replace aborted. Strangers in the mud. These mutants, blood meal. I will not go.
didar78.persianblog.ir
Les grandes personnes - یکی از این روزها
http://didar78.persianblog.ir/post/34
یکی از این روزها. شاید روزی که نمی دانم کی است در جایی که نمی دانم کجاست اتفاقی رخ دهد. اتفاقی بزرگ. Et le petit prince s'en fut. Laquo; Les grandes personnes sont décidément bien bizarres ». Se dit-il simplement en lui-même durant son voyag. نویسنده : مهندس قلابی. ساعت ۳:۳٢ ب.ظ روز ۱۳۸٧/٦/۳٠. پیام های ديگران . درباره : مردی با آرزوهایی کوچک، که چندان هم کوچک نیستند. پروفایل مدیر : مهندس قلابی. من اینجا بس دلم تنگ است. تا همه خلق بدانند که زناری هست. A Feast of Friends. فعل عدالت بالاخره صرف خواهد شد .
bobax.persianblog.ir
ایرانی نیستی اگر... - از این دنیا
http://bobax.persianblog.ir/post/356
روزمره های یک عقل کل. رضاخان، این میهن پرست دو آتشه، این محافظ جان و ناموس ایرانیان، این آبادگر هفت آسمان. یه روز رفت تو نونوایی و گفت من هم مثل همه. بسکه این مرد متواضع و مردمدار بود. استاد بزرگوار حیدرقلی خان مطرب باشی که کلا اصالت موسیقی ایرانی از جیب چپ ایشون رسمیت پیدا میکنه و الان ساکن محله زاقار دوقوز در حوالی پاریس هستن و البته بخاطر مشکلاتشون با حکومت اسمشون رو تعویض کردن به ژان میشل دوبند. البته ایشون متولد محله دروازه غار بودن و افتخار ما ایرانی ها محسوب میشن. البته آخرش هم حتما بنویسید:.
bobax.persianblog.ir
بچه های خیابان ابر - از این دنیا
http://bobax.persianblog.ir/post/343
روزمره های یک عقل کل. بچه های خیابان ابر. آدم وقتی زیاد گرفتار فکر و خیال باشه. خوب فکر و خیال برش میداره دیگه. دیشب خواب دیدم با من آشتی کردی. روی همان صندلی بلند گوشهء خیابان که من نمی دانم چطور بدون افتادن همیشه پای چپ ات را روی پای راست می اندازی. لم میدهی و مثل حرفه ای ها چشم هایت را باریک میکنی و دقیق میشوی انگار که داری قفل گاوصندوق موزه جواهرات ملی را باز می کنی. مردی لاغری توی پیاده روی آکاردئون میزد. شبیه والتز دانوب آبی بود. شرط می بندم اما که حتی نمی دانست اسم آهنگش چی بود. حال می دانی و می ب...
bobax.persianblog.ir
اما چگونه؟... - از این دنیا
http://bobax.persianblog.ir/post/345
روزمره های یک عقل کل. بیا این جوری فکر کنیم: آدمیزاد وقتی به دنیا آمد، مثل آبی که در قالب یخ ریخته میشه، سیال و شکل پذیر. آنقدر تربیت پذیر که حتی جزئیات لهجه هایی که می شنود را در زبانهای دوم و سوم که در بیست و سی سالگی یاد بگیرد تکرار میکند. رابطهء ما آدمها با همدیگر هم خیلی وقتها تحت تاثیر آموخته هایی از همین دست می شود! آدمها وقتی سفر حج را پیاده بروند، قدر رسیدن را می دانند. آنها لذت کفش پوشیدن را هم فقط وقتی درک میکنند که از اصفهان تا شیراز با پای برهنه گز کرده باشند. اما وقتی تشنه اند. 1641;:&#...
bobax.persianblog.ir
تو همانی؟ - از این دنیا
http://bobax.persianblog.ir/post/346
روزمره های یک عقل کل. روزی از روزهای خدا، یک ساعت مانده بود به غروب فکر کنم. جایی میان یک جمعیت سرگردان، که همه با هم تصور کاملی از هدف داشتن را در سر می پروراندند. خوب من زمین خوردم. همین. این اتفاق می توانست خیلی مهم نباشد. به جز آنکه واقعا مهم نبود. آدم گاهی باید حواسش به جلوی پاش باشه ببینه کجا داره قدم میزنه. این یه واقعیت تلخه که متاسفانه ما فقط به نزدیکیهای لبه پرنگاه که میرسیم این موضوع برامون مهم میشه. وگرنه توی باغ گل چه اهمیتی داره؟ من : روزی روزگاری صنوبر. اما یک روز . پروفایل دایی ناصر اینا.
bobax.persianblog.ir
عشق - از این دنیا
http://bobax.persianblog.ir/tag/عشق
روزمره های یک عقل کل. روزی از روزهای خدا، یک ساعت مانده بود به غروب فکر کنم. جایی میان یک جمعیت سرگردان، که همه با هم تصور کاملی از هدف داشتن را در سر می پروراندند. خوب من زمین خوردم. همین. این اتفاق می توانست خیلی مهم نباشد. به جز آنکه واقعا مهم نبود. آدم گاهی باید حواسش به جلوی پاش باشه ببینه کجا داره قدم میزنه. این یه واقعیت تلخه که متاسفانه ما فقط به نزدیکیهای لبه پرنگاه که میرسیم این موضوع برامون مهم میشه. وگرنه توی باغ گل چه اهمیتی داره؟ خوب با تمام افت و خیزهایی که در جامعه امروزی ما هست، مهم نیست...